«زن اردیبهشتی طبیعت دوست است و مادری سختگیر است و...»
«مرد متولد آبان را می توان تیز هوش، بااراده، خواستار هدفهای بزرگ و پدری دلسوز و مهربان ذکر کرد...»
به احتمال زیاد همۀ ما در فضای مجازی و یا میهمانیها با چنین جملاتی که اصطلاحاً طالع بینی هست، روبرو شدیم. من در مورد صحت و درستی این جملات نمیخوام بنویسم.
به نظرم اونچه که در پسِ پرداختن و پذیرش طالع بینی وجود داره، نوعی علاقه به جبرگرایی و جبراندیشیه. اینکه من مجبور و محتومِ زمان تولد خودم هستم! و انگار این علاقه از نوعی مسئولیت گریزی و تمایل به قربانی بودن نشأت میگیره!
نمیخوام با جبرگرایی مقابله کنم که میدونم تلاشی است بیهوده! میخوام بگم ما اتفاقاً متاثر از بعضی از جبرهای زندگی هستیم؛
من انتخاب کنندۀ خانواده و شهر و کشور و فرهنگی که در اون متولد شدم نیستم!
من انتخاب کنندۀ ویژگیهای شخصیتی و کمبودها و ناکارآمدیهای پدر و مادرم نیستم!
من حتی انتخاب کنندۀ ویژگیهای ژنتیکی خودم (مثل خلق و خو) هم نیستم!
اما این واقعیتها، انتخابگر بودن من رو از بین نمیبره! من میتونم و باید انتخاب کنم.
بذار با یک استعاره موضوع رو روشنتر کنم؛
در صفحۀ شطرنج زندگیت، اگه اعتیاد پدر و یا اختلال شخصیتی مادرت و یا فقر فرهنگی و مالی که در اون بالیدی باعث شده که از همان ابتدا وزیر نداشته باشی، میتونی با رُخت، میتونی حتی با سربازت (یا همون پیاده) به بازی ادامه بدی، و از شاه درونت محافظت کنی!
و به نظر میرسه که پیش از توجه به برنده یا بازندۀ انتهای بازی، خودِ همین بازی کردن، زندگیه، خودِ انسان بودنه. با تمومِ آنچه که هستی و امکاناتی که داری...
انسان بودن و انتخاب گر بودنتو پاس بدار...
محمدجعفر زاهدپور
یک روانشناس