ماهیت ازدواج، از دست دادن آزادی های شخصی است.
این یک قانون است که افرادی که نیاز به آزادی در آنان کمتر است، زندگی مشترک شادتری نسبت به افرادی دارند که آزادی بیشتری می طلبند.
تنها راه حل مشکلات مربوط به نیاز آزادی، گفتگو است. اگر طرفین نتوانند بپذیرند که هر یک به مقدار معینی آزادی نیاز دارند، زندگیشان عاری از هرگونه خرسندی و شادی خواهد شد.
کم نیستند افرادی که زندگیشان به طلاق میانجامد و پس از مدت کوتاهی احساس میکنند اکنون که دیگر از بند ازدواج رها شدهاند، از با هم بودن میتوانند لذت ببرند!
گفتگو درباره آزادی شاید دشوارترین گفتگوی میان زوجین باشد و باید پیش از ازدواج میزان نیاز هریک از طرفین به آزادی در نظر گرفته شود.
شاید زنی بتواند به همسرش بیاموزد که عشق و محبت بیشتری از خود نشان دهد و او نیز چنین کند، زیرا مرد از این کار احساس بهتری پیدا خواهد کرد. اما تشویق مرد به رها کردن آزادیاش برای دستیابی به احساس بهتر، کار بسیار مشکلی است.
در همین رابطه این نوشته را هم بخونید:
دلایل ترس از تعهد در مردان
اگر از فردی بخواهیم بخشی از آزادی مورد نیاز خود را محدود کند، بدین معناست که از او بخواهیم دردی را تحمل کند که رنج آن بیش از ارزش ازدواج نزد اوست.
تنها امید در چنین سناریویی این است که نیاز به عشق و محبت در آن فرد از نیاز به آزادی او بیشتر باشد.
افرادی که شدیدا عاشق یکدیگرند، با رضایت خاطر به یکدیگر آزادی میدهند و کاملا در عشقشان احساس امنیت میکنند. و به راحتی فضای آزاد مورد نیاز را در اختیار همدیگر قرار میدهند.
آنچه نوشتم بخشی از كتاب «ازدواج بدون شکست» نوشتۀ آقای ویلیام گلسر و کارلین گلسر بود.
محمدجعفر زاهدپور
یک روانشناس