?هنگامی که محرکی توسط مغز ادراک می شود، در صورتی که مغز محرک ادارک شده را تهدید آمیز بداند، منجر به فعالیت اعصاب سمپاتیک در دستگاه عصبی خودمختار می شود. فعال شدن دستگاه اعصاب سمپاتیک، سبب آزاد سازی نوراپی نفرین از بخش مرکزی غدد فوق کلیوی میشود. از طرفی هیپوتالاموس نیز با آزادسازی هورمون رهاساز کورتیکوتروپین بر روی غده هیپوفیز تاثیر می گذارد و در نتیجه غده هیپوفیز میزان قابل توجهی از هورمون ACTH (هورمون آدرنوکورتیکوتروپین) را آزاد می کند. ACTH وارد جریان خون شده و به سوی قشر آدرنال حرکت می کند.در نهایت در قشر آدرنال باعث تولید هورمون های استروئیدی (از جنس لیپید و چربی) به نام کورتیکواستروئیدی می شود که معروفترین کورتیکواستروئیدی قشر آدرنال ، کورتیزول است ، و آن را به منظور آماده سازی بدن، برای مقابله با خطر ترشح می کند.
اصولا ما برای مقابله با استرس، می بایست به منابع مان اضافه کنیم، تا از این طریق بتوانیم تعادلی بین فشارها و منابع خود بوجود بیاوریم. به گونه ای که وزن منابع مان بیشتر از وزن فشاری باشد که بر ما تحمیل می شود.
? تقریبا دو مدل برای مقابله با استرس وجود دارد:
? با آن رو به رو می شویم و بحث مواجهه می باشد.که رویکرد مواجهه به دوطریق است
یکی هیجان مدار یا هیجان محور
و دیگری مسئله مدار یا مسئله محور
[1] Emotion-focused
[2] Approach
[3] Avoidance
[4] Problem-focused
بطور کلی هر استرسی که ما تجربه می کنیم از فرآیندهای ذیل عبور می کنند:
اولا اینکه یک عامل استرس زا[1]را در نظر بگیرید.
این استرسور باید وارد فرآیند استثنایی[2]شود، به این معنا که یک ادراکی باید از بیرون صورت بگیرد و داخل سیستم ما بشود یعنی درونی[3]شود و از درون دریافت شود. باید بدانیم آنچه که درداخل ، و در مرحله درونی شدن، اتفاق می افتد خود پدیده است که یکی از آنها :
1-آنچه که در اندامهایی احشایی ما ادراک می شود مثل دلشوره و ... 2-چیزی که دستگاه قلبی و عروقی ما دریافت می کنند مثل تپش قلب 3-و در نهایت اتفاقی که در عضلات و اندامهای اسکلتی بدن می افتد.
به این معنا که هر چیزی را در تنم حس می کنم، در عضلات و بدن من رخنه می کند. به مجموع اینها، یعنی آنچه که در مرحله درونی سازی، اتفاق می افتد به مجموع اینها تاثیر[4]می گوییم. در اینجا این تاثیر را نام گذاری می کنیم مثل غم، شادی، خشم و... و آن حالتی که هستیم به احساس[5]تبدیل می شود و آن اسم به شکل ابژه[6]در می آید. زمانیکه اسم وارد نظام تفسیر[7]ما شود، هیجان[8]را بوجود می آورد. با ادامه پیدا کردن هیجان، هیجان به سمت بیرون میل می کند و اینگونه است که عنوان می کند که الان حال من چگونه است و چگونه باید عمل می کنم.
? وقتی افراد در زمان کودکی در معرض هیجانات مکرر قرار می گیرند خلق[9]، تشکیل می شود که یک انتظاراتی درباره آینده را مشخص می کند که فرد، چگونه باشد . ودر واقع سبک زندگی[10]ما را می سازد .
در مرحله درونی کردن، ما با بدن[11]مواجه هستیم و از جایی که احساس شکل می گیرد تا مرحله تفسیر با زبان شناسی[12] مواجه خواهیم بود. و همزمان از احساس تا تفسیر نیز با ذهن[13]، شناخت[14] و رفتار[15] که در واقع می تواند مجموعه ای از دفاعها باشد، روبه رو هستیم. و وقتی تبدیل به سبک زندگی می شود با اجتماع[16]درگیر خواهیم بود که نوعی از بودن در اجتماع را شکل می دهد.
در اینجا و با این دید، استرس را می توان اینگونه تعریف کرد:
استرس یک پدیده ذهنی، زبان شناختی، ذهنی، رفتاری، هیجانی و اجتماعی است که در درون فرد تجربه می شود. و مادامیکه از مقابله با استرس صحبت می کنیم ، همگی این المانها، در واقع در بحث مقابله با استرس هم مطرح می شود.
اگر از رویارویی استفاده می کنیم، می توان از جنبه هیجانی با عامل استرس زا ، استفاده کنیم و به جای خود مسئله، هیجان ناشی از مسئله را تخفیف دهیم.یعنی هیجان مدار عمل کنیم.
?اما زمانیکه مسئله قابل حل شدن باشد، فرد روی می آورد به حل مسئله و آن را برطرف می کند.
این که کدام حالتها بهتراست، به نوع استرسورو به شدت و ماهیت استرسور و به زمانیکه با عامل استرسور مواجه می شویم بستگی دارد. مثلا وقتی فردی تشخیص سرطان می گیرد، اگر موضع اجتناب به خود بگیرد، حالش بدتر می شود. حدود دو سه ماه زمان می برد که فرد بتواند به صورت هیجان مدارانه با قضیه برخورد کند تا اینکه هیجانش بهبود بیابد و بعد سیر درمانی اش را شروع کند.
به طور کلی گاهی مسائل قابل حل می باشد و می توان به شکل مسئله مدار آنرا حل کرد.
اما زمانی فرا می رسد که مسائل قابل حل نیستند، مثل قطع عضو افراد، که باید در این جور موارد با هیجان ناشی از آن کنار بیاید و در اینجا ترکیبی از استراتژی های مختلف را بکار گیرد.
مشکل دقیقا جایی به وجود می آید که راهبردهای مقابله با درمان در زمان خودش بکارگرفته نشوند و نیز مشکل زمانیست که فرد به یک سری از اینها عادت کرده باشد به طوریکه طیف وسیعی از رفتارها، به عادت ما بستگی دارد، مثل سیگار کشیدن، یا اینکه فردی در زمان عصبانیت شدیدا کار می کند و ...
[1] Stressor
[2] Exception
[3] Introception
[4] Affect
[5] Feeling
[6] Object
[7] Interpretation
[8] Emotion
[9] Mood
[10] Life style
[11] Body
[12] Linguistic
[13] Mind
[14] Cognitive
[15] Behavior
[16] Social
بطور کلی هر استرسی که ما تجربه می کنیم از فرآیندهای ذیل عبور می کنند:
اولا اینکه یک عامل استرس زا[1]را در نظر بگیرید.
این استرسور باید وارد فرآیند استثنایی[2]شود، به این معنا که یک ادراکی باید از بیرون صورت بگیرد و داخل سیستم ما بشود یعنی درونی[3]شود و از درون دریافت شود. باید بدانیم آنچه که درداخل ، و در مرحله درونی شدن، اتفاق می افتد خود پدیده است که یکی از آنها :
1-آنچه که در اندامهایی احشایی ما ادراک می شود مثل دلشوره و ... 2-چیزی که دستگاه قلبی و عروقی ما دریافت می کنند مثل تپش قلب 3-و در نهایت اتفاقی که در عضلات و اندامهای اسکلتی بدن می افتد.
به این معنا که هر چیزی را در تنم حس می کنم، در عضلات و بدن من رخنه می کند. به مجموع اینها، یعنی آنچه که در مرحله درونی سازی، اتفاق می افتد به مجموع اینها تاثیر[4]می گوییم. در اینجا این تاثیر را نام گذاری می کنیم مثل غم، شادی، خشم و... و آن حالتی که هستیم به احساس[5]تبدیل می شود و آن اسم به شکل ابژه[6]در می آید. زمانیکه اسم وارد نظام تفسیر[7]ما شود، هیجان[8]را بوجود می آورد. با ادامه پیدا کردن هیجان، هیجان به سمت بیرون میل می کند و اینگونه است که عنوان می کند که الان حال من چگونه است و چگونه باید عمل می کنم.
? وقتی افراد در زمان کودکی در معرض هیجانات مکرر قرار می گیرند خلق[9]، تشکیل می شود که یک انتظاراتی درباره آینده را مشخص می کند که فرد، چگونه باشد . ودر واقع سبک زندگی[10]ما را می سازد .
در مرحله درونی کردن، ما با بدن[11]مواجه هستیم و از جایی که احساس شکل می گیرد تا مرحله تفسیر با زبان شناسی[12] مواجه خواهیم بود. و همزمان از احساس تا تفسیر نیز با ذهن[13]، شناخت[14] و رفتار[15] که در واقع می تواند مجموعه ای از دفاعها باشد، روبه رو هستیم. و وقتی تبدیل به سبک زندگی می شود با اجتماع[16]درگیر خواهیم بود که نوعی از بودن در اجتماع را شکل می دهد.
در اینجا و با این دید، استرس را می توان اینگونه تعریف کرد:
استرس یک پدیده ذهنی، زبان شناختی، ذهنی، رفتاری، هیجانی و اجتماعی است که در درون فرد تجربه می شود. و مادامیکه از مقابله با استرس صحبت می کنیم ، همگی این المانها، در واقع در بحث مقابله با استرس هم مطرح می شود.
اگر از رویارویی استفاده می کنیم، می توان از جنبه هیجانی با عامل استرس زا ، استفاده کنیم و به جای خود مسئله، هیجان ناشی از مسئله را تخفیف دهیم.یعنی هیجان مدار عمل کنیم.
?اما زمانیکه مسئله قابل حل شدن باشد، فرد روی می آورد به حل مسئله و آن را برطرف می کند.
این که کدام حالتها بهتراست، به نوع استرسورو به شدت و ماهیت استرسور و به زمانیکه با عامل استرسور مواجه می شویم بستگی دارد. مثلا وقتی فردی تشخیص سرطان می گیرد، اگر موضع اجتناب به خود بگیرد، حالش بدتر می شود. حدود دو سه ماه زمان می برد که فرد بتواند به صورت هیجان مدارانه با قضیه برخورد کند تا اینکه هیجانش بهبود بیابد و بعد سیر درمانی اش را شروع کند.
به طور کلی گاهی مسائل قابل حل می باشد و می توان به شکل مسئله مدار آنرا حل کرد.
اما زمانی فرا می رسد که مسائل قابل حل نیستند، مثل قطع عضو افراد، که باید در این جور موارد با هیجان ناشی از آن کنار بیاید و در اینجا ترکیبی از استراتژی های مختلف را بکار گیرد.
مشکل دقیقا جایی به وجود می آید که راهبردهای مقابله با درمان در زمان خودش بکارگرفته نشوند و نیز مشکل زمانیست که فرد به یک سری از اینها عادت کرده باشد به طوریکه طیف وسیعی از رفتارها، به عادت ما بستگی دارد، مثل سیگار کشیدن، یا اینکه فردی در زمان عصبانیت شدیدا کار می کند و ...
[1] Stressor
[2] Exception
[3] Introception
[4] Affect
[5] Feeling
[6] Object
[7] Interpretation
[8] Emotion
[9] Mood
[10] Life style
[11] Body
[12] Linguistic
[13] Mind
[14] Cognitive
[15] Behavior
[16] Social
اصولا در زمان حادث شدن استرس و فشار روانی، اگر از رویارویی استفاده می کنیم، می توان از جنبه هیجانی با عامل استرس زا ، استفاده کنیم و به جای خود مسئله، هیجان ناشی از مسئله را تخفیف دهیم.یعنی هیجان مدارانه عمل کنیم.اما زمانیکه مسئله قابل حل شدن باشد، فرد روی می آورد به حل مسئله و آن را برطرف می کند.
به هر روی می توان با توصیه هایی که روانشناسان سلامت ارائه می دهد، بار فشار روانی ناشی از عوامل استرس زا، را کم کرد. می توان خود را تشویق کرد و به خود در هر زمینه ای فرصت کافی داد، عجول نبود، و اعتماد به نفس بیشتری داشت. و حس شوخ طبعی خود را حفظ کرد تا از درون و به قولی منابع درونی را ارتقاء بخشید تا فشار بیرونی، هر چه کمرنگ تر جلوه کند.
?هنگامی که محرکی توسط مغز ادراک می شود، در صورتی که مغز محرک ادارک شده را تهدید آمیز بداند، منجر به فعالیت اعصاب سمپاتیک در دستگاه عصبی خودمختار می شود. فعال شدن دستگاه اعصاب سمپاتیک، سبب آزاد سازی نوراپی نفرین از بخش مرکزی غدد فوق کلیوی میشود. از طرفی هیپوتالاموس نیز با آزادسازی هورمون رهاساز کورتیکوتروپین بر روی غده هیپوفیز تاثیر می گذارد و در نتیجه غده هیپوفیز میزان قابل توجهی از هورمون ACTH (هورمون آدرنوکورتیکوتروپین) را آزاد می کند. ACTH وارد جریان خون شده و به سوی قشر آدرنال حرکت می کند.در نهایت در قشر آدرنال باعث تولید هورمون های استروئیدی (از جنس لیپید و چربی) به نام کورتیکواستروئیدی می شود که معروفترین کورتیکواستروئیدی قشر آدرنال ، کورتیزول است ، و آن را به منظور آماده سازی بدن، برای مقابله با خطر ترشح می کند.
اصولا ما برای مقابله با استرس، می بایست به منابع مان اضافه کنیم، تا از این طریق بتوانیم تعادلی بین فشارها و منابع خود بوجود بیاوریم. به گونه ای که وزن منابع مان بیشتر از وزن فشاری باشد که بر ما تحمیل می شود.
? تقریبا دو مدل برای مقابله با استرس وجود دارد:
? با آن رو به رو می شویم و بحث مواجهه می باشد.که رویکرد مواجهه به دوطریق است
یکی هیجان مدار یا هیجان محور
و دیگری مسئله مدار یا مسئله محور
[1] Emotion-focused
[2] Approach
[3] Avoidance
[4] Problem-focused
بطور کلی هر استرسی که ما تجربه می کنیم از فرآیندهای ذیل عبور می کنند:
اولا اینکه یک عامل استرس زا[1]را در نظر بگیرید.
این استرسور باید وارد فرآیند استثنایی[2]شود، به این معنا که یک ادراکی باید از بیرون صورت بگیرد و داخل سیستم ما بشود یعنی درونی[3]شود و از درون دریافت شود. باید بدانیم آنچه که درداخل ، و در مرحله درونی شدن، اتفاق می افتد خود پدیده است که یکی از آنها :
1-آنچه که در اندامهایی احشایی ما ادراک می شود مثل دلشوره و ... 2-چیزی که دستگاه قلبی و عروقی ما دریافت می کنند مثل تپش قلب 3-و در نهایت اتفاقی که در عضلات و اندامهای اسکلتی بدن می افتد.
به این معنا که هر چیزی را در تنم حس می کنم، در عضلات و بدن من رخنه می کند. به مجموع اینها، یعنی آنچه که در مرحله درونی سازی، اتفاق می افتد به مجموع اینها تاثیر[4]می گوییم. در اینجا این تاثیر را نام گذاری می کنیم مثل غم، شادی، خشم و... و آن حالتی که هستیم به احساس[5]تبدیل می شود و آن اسم به شکل ابژه[6]در می آید. زمانیکه اسم وارد نظام تفسیر[7]ما شود، هیجان[8]را بوجود می آورد. با ادامه پیدا کردن هیجان، هیجان به سمت بیرون میل می کند و اینگونه است که عنوان می کند که الان حال من چگونه است و چگونه باید عمل می کنم.
? وقتی افراد در زمان کودکی در معرض هیجانات مکرر قرار می گیرند خلق[9]، تشکیل می شود که یک انتظاراتی درباره آینده را مشخص می کند که فرد، چگونه باشد . ودر واقع سبک زندگی[10]ما را می سازد .
در مرحله درونی کردن، ما با بدن[11]مواجه هستیم و از جایی که احساس شکل می گیرد تا مرحله تفسیر با زبان شناسی[12] مواجه خواهیم بود. و همزمان از احساس تا تفسیر نیز با ذهن[13]، شناخت[14] و رفتار[15] که در واقع می تواند مجموعه ای از دفاعها باشد، روبه رو هستیم. و وقتی تبدیل به سبک زندگی می شود با اجتماع[16]درگیر خواهیم بود که نوعی از بودن در اجتماع را شکل می دهد.
در اینجا و با این دید، استرس را می توان اینگونه تعریف کرد:
استرس یک پدیده ذهنی، زبان شناختی، ذهنی، رفتاری، هیجانی و اجتماعی است که در درون فرد تجربه می شود. و مادامیکه از مقابله با استرس صحبت می کنیم ، همگی این المانها، در واقع در بحث مقابله با استرس هم مطرح می شود.
اگر از رویارویی استفاده می کنیم، می توان از جنبه هیجانی با عامل استرس زا ، استفاده کنیم و به جای خود مسئله، هیجان ناشی از مسئله را تخفیف دهیم.یعنی هیجان مدار عمل کنیم.
?اما زمانیکه مسئله قابل حل شدن باشد، فرد روی می آورد به حل مسئله و آن را برطرف می کند.
این که کدام حالتها بهتراست، به نوع استرسورو به شدت و ماهیت استرسور و به زمانیکه با عامل استرسور مواجه می شویم بستگی دارد. مثلا وقتی فردی تشخیص سرطان می گیرد، اگر موضع اجتناب به خود بگیرد، حالش بدتر می شود. حدود دو سه ماه زمان می برد که فرد بتواند به صورت هیجان مدارانه با قضیه برخورد کند تا اینکه هیجانش بهبود بیابد و بعد سیر درمانی اش را شروع کند.
به طور کلی گاهی مسائل قابل حل می باشد و می توان به شکل مسئله مدار آنرا حل کرد.
اما زمانی فرا می رسد که مسائل قابل حل نیستند، مثل قطع عضو افراد، که باید در این جور موارد با هیجان ناشی از آن کنار بیاید و در اینجا ترکیبی از استراتژی های مختلف را بکار گیرد.
مشکل دقیقا جایی به وجود می آید که راهبردهای مقابله با درمان در زمان خودش بکارگرفته نشوند و نیز مشکل زمانیست که فرد به یک سری از اینها عادت کرده باشد به طوریکه طیف وسیعی از رفتارها، به عادت ما بستگی دارد، مثل سیگار کشیدن، یا اینکه فردی در زمان عصبانیت شدیدا کار می کند و ...
[1] Stressor
[2] Exception
[3] Introception
[4] Affect
[5] Feeling
[6] Object
[7] Interpretation
[8] Emotion
[9] Mood
[10] Life style
[11] Body
[12] Linguistic
[13] Mind
[14] Cognitive
[15] Behavior
[16] Social
بطور کلی هر استرسی که ما تجربه می کنیم از فرآیندهای ذیل عبور می کنند:
اولا اینکه یک عامل استرس زا[1]را در نظر بگیرید.
این استرسور باید وارد فرآیند استثنایی[2]شود، به این معنا که یک ادراکی باید از بیرون صورت بگیرد و داخل سیستم ما بشود یعنی درونی[3]شود و از درون دریافت شود. باید بدانیم آنچه که درداخل ، و در مرحله درونی شدن، اتفاق می افتد خود پدیده است که یکی از آنها :
1-آنچه که در اندامهایی احشایی ما ادراک می شود مثل دلشوره و ... 2-چیزی که دستگاه قلبی و عروقی ما دریافت می کنند مثل تپش قلب 3-و در نهایت اتفاقی که در عضلات و اندامهای اسکلتی بدن می افتد.
به این معنا که هر چیزی را در تنم حس می کنم، در عضلات و بدن من رخنه می کند. به مجموع اینها، یعنی آنچه که در مرحله درونی سازی، اتفاق می افتد به مجموع اینها تاثیر[4]می گوییم. در اینجا این تاثیر را نام گذاری می کنیم مثل غم، شادی، خشم و... و آن حالتی که هستیم به احساس[5]تبدیل می شود و آن اسم به شکل ابژه[6]در می آید. زمانیکه اسم وارد نظام تفسیر[7]ما شود، هیجان[8]را بوجود می آورد. با ادامه پیدا کردن هیجان، هیجان به سمت بیرون میل می کند و اینگونه است که عنوان می کند که الان حال من چگونه است و چگونه باید عمل می کنم.
? وقتی افراد در زمان کودکی در معرض هیجانات مکرر قرار می گیرند خلق[9]، تشکیل می شود که یک انتظاراتی درباره آینده را مشخص می کند که فرد، چگونه باشد . ودر واقع سبک زندگی[10]ما را می سازد .
در مرحله درونی کردن، ما با بدن[11]مواجه هستیم و از جایی که احساس شکل می گیرد تا مرحله تفسیر با زبان شناسی[12] مواجه خواهیم بود. و همزمان از احساس تا تفسیر نیز با ذهن[13]، شناخت[14] و رفتار[15] که در واقع می تواند مجموعه ای از دفاعها باشد، روبه رو هستیم. و وقتی تبدیل به سبک زندگی می شود با اجتماع[16]درگیر خواهیم بود که نوعی از بودن در اجتماع را شکل می دهد.
در اینجا و با این دید، استرس را می توان اینگونه تعریف کرد:
استرس یک پدیده ذهنی، زبان شناختی، ذهنی، رفتاری، هیجانی و اجتماعی است که در درون فرد تجربه می شود. و مادامیکه از مقابله با استرس صحبت می کنیم ، همگی این المانها، در واقع در بحث مقابله با استرس هم مطرح می شود.
اگر از رویارویی استفاده می کنیم، می توان از جنبه هیجانی با عامل استرس زا ، استفاده کنیم و به جای خود مسئله، هیجان ناشی از مسئله را تخفیف دهیم.یعنی هیجان مدار عمل کنیم.
?اما زمانیکه مسئله قابل حل شدن باشد، فرد روی می آورد به حل مسئله و آن را برطرف می کند.
این که کدام حالتها بهتراست، به نوع استرسورو به شدت و ماهیت استرسور و به زمانیکه با عامل استرسور مواجه می شویم بستگی دارد. مثلا وقتی فردی تشخیص سرطان می گیرد، اگر موضع اجتناب به خود بگیرد، حالش بدتر می شود. حدود دو سه ماه زمان می برد که فرد بتواند به صورت هیجان مدارانه با قضیه برخورد کند تا اینکه هیجانش بهبود بیابد و بعد سیر درمانی اش را شروع کند.
به طور کلی گاهی مسائل قابل حل می باشد و می توان به شکل مسئله مدار آنرا حل کرد.
اما زمانی فرا می رسد که مسائل قابل حل نیستند، مثل قطع عضو افراد، که باید در این جور موارد با هیجان ناشی از آن کنار بیاید و در اینجا ترکیبی از استراتژی های مختلف را بکار گیرد.
مشکل دقیقا جایی به وجود می آید که راهبردهای مقابله با درمان در زمان خودش بکارگرفته نشوند و نیز مشکل زمانیست که فرد به یک سری از اینها عادت کرده باشد به طوریکه طیف وسیعی از رفتارها، به عادت ما بستگی دارد، مثل سیگار کشیدن، یا اینکه فردی در زمان عصبانیت شدیدا کار می کند و ...
[1] Stressor
[2] Exception
[3] Introception
[4] Affect
[5] Feeling
[6] Object
[7] Interpretation
[8] Emotion
[9] Mood
[10] Life style
[11] Body
[12] Linguistic
[13] Mind
[14] Cognitive
[15] Behavior
[16] Social
اصولا در زمان حادث شدن استرس و فشار روانی، اگر از رویارویی استفاده می کنیم، می توان از جنبه هیجانی با عامل استرس زا ، استفاده کنیم و به جای خود مسئله، هیجان ناشی از مسئله را تخفیف دهیم.یعنی هیجان مدارانه عمل کنیم.اما زمانیکه مسئله قابل حل شدن باشد، فرد روی می آورد به حل مسئله و آن را برطرف می کند.
به هر روی می توان با توصیه هایی که روانشناسان سلامت ارائه می دهد، بار فشار روانی ناشی از عوامل استرس زا، را کم کرد. می توان خود را تشویق کرد و به خود در هر زمینه ای فرصت کافی داد، عجول نبود، و اعتماد به نفس بیشتری داشت. و حس شوخ طبعی خود را حفظ کرد تا از درون و به قولی منابع درونی را ارتقاء بخشید تا فشار بیرونی، هر چه کمرنگ تر جلوه کند.
?هنگامی که محرکی توسط مغز ادراک می شود، در صورتی که مغز محرک ادارک شده را تهدید آمیز بداند، منجر به فعالیت اعصاب سمپاتیک در دستگاه عصبی خودمختار می شود. فعال شدن دستگاه اعصاب سمپاتیک، سبب آزاد سازی نوراپی نفرین از بخش مرکزی غدد فوق کلیوی میشود. از طرفی هیپوتالاموس نیز با آزادسازی هورمون رهاساز کورتیکوتروپین بر روی غده هیپوفیز تاثیر می گذارد و در نتیجه غده هیپوفیز میزان قابل توجهی از هورمون ACTH (هورمون آدرنوکورتیکوتروپین) را آزاد می کند. ACTH وارد جریان خون شده و به سوی قشر آدرنال حرکت می کند.در نهایت در قشر آدرنال باعث تولید هورمون های استروئیدی (از جنس لیپید و چربی) به نام کورتیکواستروئیدی می شود که معروفترین کورتیکواستروئیدی قشر آدرنال ، کورتیزول است ، و آن را به منظور آماده سازی بدن، برای مقابله با خطر ترشح می کند.
اصولا ما برای مقابله با استرس، می بایست به منابع مان اضافه کنیم، تا از این طریق بتوانیم تعادلی بین فشارها و منابع خود بوجود بیاوریم. به گونه ای که وزن منابع مان بیشتر از وزن فشاری باشد که بر ما تحمیل می شود.
? تقریبا دو مدل برای مقابله با استرس وجود دارد:
? با آن رو به رو می شویم و بحث مواجهه می باشد.که رویکرد مواجهه به دوطریق است
یکی هیجان مدار یا هیجان محور
و دیگری مسئله مدار یا مسئله محور
[1] Emotion-focused
[2] Approach
[3] Avoidance
[4] Problem-focused
بطور کلی هر استرسی که ما تجربه می کنیم از فرآیندهای ذیل عبور می کنند:
اولا اینکه یک عامل استرس زا[1]را در نظر بگیرید.
این استرسور باید وارد فرآیند استثنایی[2]شود، به این معنا که یک ادراکی باید از بیرون صورت بگیرد و داخل سیستم ما بشود یعنی درونی[3]شود و از درون دریافت شود. باید بدانیم آنچه که درداخل ، و در مرحله درونی شدن، اتفاق می افتد خود پدیده است که یکی از آنها :
1-آنچه که در اندامهایی احشایی ما ادراک می شود مثل دلشوره و ... 2-چیزی که دستگاه قلبی و عروقی ما دریافت می کنند مثل تپش قلب 3-و در نهایت اتفاقی که در عضلات و اندامهای اسکلتی بدن می افتد.
به این معنا که هر چیزی را در تنم حس می کنم، در عضلات و بدن من رخنه می کند. به مجموع اینها، یعنی آنچه که در مرحله درونی سازی، اتفاق می افتد به مجموع اینها تاثیر[4]می گوییم. در اینجا این تاثیر را نام گذاری می کنیم مثل غم، شادی، خشم و... و آن حالتی که هستیم به احساس[5]تبدیل می شود و آن اسم به شکل ابژه[6]در می آید. زمانیکه اسم وارد نظام تفسیر[7]ما شود، هیجان[8]را بوجود می آورد. با ادامه پیدا کردن هیجان، هیجان به سمت بیرون میل می کند و اینگونه است که عنوان می کند که الان حال من چگونه است و چگونه باید عمل می کنم.
? وقتی افراد در زمان کودکی در معرض هیجانات مکرر قرار می گیرند خلق[9]، تشکیل می شود که یک انتظاراتی درباره آینده را مشخص می کند که فرد، چگونه باشد . ودر واقع سبک زندگی[10]ما را می سازد .
در مرحله درونی کردن، ما با بدن[11]مواجه هستیم و از جایی که احساس شکل می گیرد تا مرحله تفسیر با زبان شناسی[12] مواجه خواهیم بود. و همزمان از احساس تا تفسیر نیز با ذهن[13]، شناخت[14] و رفتار[15] که در واقع می تواند مجموعه ای از دفاعها باشد، روبه رو هستیم. و وقتی تبدیل به سبک زندگی می شود با اجتماع[16]درگیر خواهیم بود که نوعی از بودن در اجتماع را شکل می دهد.
در اینجا و با این دید، استرس را می توان اینگونه تعریف کرد:
استرس یک پدیده ذهنی، زبان شناختی، ذهنی، رفتاری، هیجانی و اجتماعی است که در درون فرد تجربه می شود. و مادامیکه از مقابله با استرس صحبت می کنیم ، همگی این المانها، در واقع در بحث مقابله با استرس هم مطرح می شود.
اگر از رویارویی استفاده می کنیم، می توان از جنبه هیجانی با عامل استرس زا ، استفاده کنیم و به جای خود مسئله، هیجان ناشی از مسئله را تخفیف دهیم.یعنی هیجان مدار عمل کنیم.
?اما زمانیکه مسئله قابل حل شدن باشد، فرد روی می آورد به حل مسئله و آن را برطرف می کند.
این که کدام حالتها بهتراست، به نوع استرسورو به شدت و ماهیت استرسور و به زمانیکه با عامل استرسور مواجه می شویم بستگی دارد. مثلا وقتی فردی تشخیص سرطان می گیرد، اگر موضع اجتناب به خود بگیرد، حالش بدتر می شود. حدود دو سه ماه زمان می برد که فرد بتواند به صورت هیجان مدارانه با قضیه برخورد کند تا اینکه هیجانش بهبود بیابد و بعد سیر درمانی اش را شروع کند.
به طور کلی گاهی مسائل قابل حل می باشد و می توان به شکل مسئله مدار آنرا حل کرد.
اما زمانی فرا می رسد که مسائل قابل حل نیستند، مثل قطع عضو افراد، که باید در این جور موارد با هیجان ناشی از آن کنار بیاید و در اینجا ترکیبی از استراتژی های مختلف را بکار گیرد.
مشکل دقیقا جایی به وجود می آید که راهبردهای مقابله با درمان در زمان خودش بکارگرفته نشوند و نیز مشکل زمانیست که فرد به یک سری از اینها عادت کرده باشد به طوریکه طیف وسیعی از رفتارها، به عادت ما بستگی دارد، مثل سیگار کشیدن، یا اینکه فردی در زمان عصبانیت شدیدا کار می کند و ...
[1] Stressor
[2] Exception
[3] Introception
[4] Affect
[5] Feeling
[6] Object
[7] Interpretation
[8] Emotion
[9] Mood
[10] Life style
[11] Body
[12] Linguistic
[13] Mind
[14] Cognitive
[15] Behavior
[16] Social
بطور کلی هر استرسی که ما تجربه می کنیم از فرآیندهای ذیل عبور می کنند:
اولا اینکه یک عامل استرس زا[1]را در نظر بگیرید.
این استرسور باید وارد فرآیند استثنایی[2]شود، به این معنا که یک ادراکی باید از بیرون صورت بگیرد و داخل سیستم ما بشود یعنی درونی[3]شود و از درون دریافت شود. باید بدانیم آنچه که درداخل ، و در مرحله درونی شدن، اتفاق می افتد خود پدیده است که یکی از آنها :
1-آنچه که در اندامهایی احشایی ما ادراک می شود مثل دلشوره و ... 2-چیزی که دستگاه قلبی و عروقی ما دریافت می کنند مثل تپش قلب 3-و در نهایت اتفاقی که در عضلات و اندامهای اسکلتی بدن می افتد.
به این معنا که هر چیزی را در تنم حس می کنم، در عضلات و بدن من رخنه می کند. به مجموع اینها، یعنی آنچه که در مرحله درونی سازی، اتفاق می افتد به مجموع اینها تاثیر[4]می گوییم. در اینجا این تاثیر را نام گذاری می کنیم مثل غم، شادی، خشم و... و آن حالتی که هستیم به احساس[5]تبدیل می شود و آن اسم به شکل ابژه[6]در می آید. زمانیکه اسم وارد نظام تفسیر[7]ما شود، هیجان[8]را بوجود می آورد. با ادامه پیدا کردن هیجان، هیجان به سمت بیرون میل می کند و اینگونه است که عنوان می کند که الان حال من چگونه است و چگونه باید عمل می کنم.
? وقتی افراد در زمان کودکی در معرض هیجانات مکرر قرار می گیرند خلق[9]، تشکیل می شود که یک انتظاراتی درباره آینده را مشخص می کند که فرد، چگونه باشد . ودر واقع سبک زندگی[10]ما را می سازد .
در مرحله درونی کردن، ما با بدن[11]مواجه هستیم و از جایی که احساس شکل می گیرد تا مرحله تفسیر با زبان شناسی[12] مواجه خواهیم بود. و همزمان از احساس تا تفسیر نیز با ذهن[13]، شناخت[14] و رفتار[15] که در واقع می تواند مجموعه ای از دفاعها باشد، روبه رو هستیم. و وقتی تبدیل به سبک زندگی می شود با اجتماع[16]درگیر خواهیم بود که نوعی از بودن در اجتماع را شکل می دهد.
در اینجا و با این دید، استرس را می توان اینگونه تعریف کرد:
استرس یک پدیده ذهنی، زبان شناختی، ذهنی، رفتاری، هیجانی و اجتماعی است که در درون فرد تجربه می شود. و مادامیکه از مقابله با استرس صحبت می کنیم ، همگی این المانها، در واقع در بحث مقابله با استرس هم مطرح می شود.
اگر از رویارویی استفاده می کنیم، می توان از جنبه هیجانی با عامل استرس زا ، استفاده کنیم و به جای خود مسئله، هیجان ناشی از مسئله را تخفیف دهیم.یعنی هیجان مدار عمل کنیم.
?اما زمانیکه مسئله قابل حل شدن باشد، فرد روی می آورد به حل مسئله و آن را برطرف می کند.
این که کدام حالتها بهتراست، به نوع استرسورو به شدت و ماهیت استرسور و به زمانیکه با عامل استرسور مواجه می شویم بستگی دارد. مثلا وقتی فردی تشخیص سرطان می گیرد، اگر موضع اجتناب به خود بگیرد، حالش بدتر می شود. حدود دو سه ماه زمان می برد که فرد بتواند به صورت هیجان مدارانه با قضیه برخورد کند تا اینکه هیجانش بهبود بیابد و بعد سیر درمانی اش را شروع کند.
به طور کلی گاهی مسائل قابل حل می باشد و می توان به شکل مسئله مدار آنرا حل کرد.
اما زمانی فرا می رسد که مسائل قابل حل نیستند، مثل قطع عضو افراد، که باید در این جور موارد با هیجان ناشی از آن کنار بیاید و در اینجا ترکیبی از استراتژی های مختلف را بکار گیرد.
مشکل دقیقا جایی به وجود می آید که راهبردهای مقابله با درمان در زمان خودش بکارگرفته نشوند و نیز مشکل زمانیست که فرد به یک سری از اینها عادت کرده باشد به طوریکه طیف وسیعی از رفتارها، به عادت ما بستگی دارد، مثل سیگار کشیدن، یا اینکه فردی در زمان عصبانیت شدیدا کار می کند و ...
[1] Stressor
[2] Exception
[3] Introception
[4] Affect
[5] Feeling
[6] Object
[7] Interpretation
[8] Emotion
[9] Mood
[10] Life style
[11] Body
[12] Linguistic
[13] Mind
[14] Cognitive
[15] Behavior
[16] Social
اصولا در زمان حادث شدن استرس و فشار روانی، اگر از رویارویی استفاده می کنیم، می توان از جنبه هیجانی با عامل استرس زا ، استفاده کنیم و به جای خود مسئله، هیجان ناشی از مسئله را تخفیف دهیم.یعنی هیجان مدارانه عمل کنیم.اما زمانیکه مسئله قابل حل شدن باشد، فرد روی می آورد به حل مسئله و آن را برطرف می کند.
به هر روی می توان با توصیه هایی که روانشناسان سلامت ارائه می دهد، بار فشار روانی ناشی از عوامل استرس زا، را کم کرد. می توان خود را تشویق کرد و به خود در هر زمینه ای فرصت کافی داد، عجول نبود، و اعتماد به نفس بیشتری داشت. و حس شوخ طبعی خود را حفظ کرد تا از درون و به قولی منابع درونی را ارتقاء بخشید تا فشار بیرونی، هر چه کمرنگ تر جلوه کند.
?هنگامی که محرکی توسط مغز ادراک می شود، در صورتی که مغز محرک ادارک شده را تهدید آمیز بداند، منجر به فعالیت اعصاب سمپاتیک در دستگاه عصبی خودمختار می شود. فعال شدن دستگاه اعصاب سمپاتیک، سبب آزاد سازی نوراپی نفرین از بخش مرکزی غدد فوق کلیوی میشود. از طرفی هیپوتالاموس نیز با آزادسازی هورمون رهاساز کورتیکوتروپین بر روی غده هیپوفیز تاثیر می گذارد و در نتیجه غده هیپوفیز میزان قابل توجهی از هورمون ACTH (هورمون آدرنوکورتیکوتروپین) را آزاد می کند. ACTH وارد جریان خون شده و به سوی قشر آدرنال حرکت می کند.در نهایت در قشر آدرنال باعث تولید هورمون های استروئیدی (از جنس لیپید و چربی) به نام کورتیکواستروئیدی می شود که معروفترین کورتیکواستروئیدی قشر آدرنال ، کورتیزول است ، و آن را به منظور آماده سازی بدن، برای مقابله با خطر ترشح می کند.
اصولا ما برای مقابله با استرس، می بایست به منابع مان اضافه کنیم، تا از این طریق بتوانیم تعادلی بین فشارها و منابع خود بوجود بیاوریم. به گونه ای که وزن منابع مان بیشتر از وزن فشاری باشد که بر ما تحمیل می شود.
? تقریبا دو مدل برای مقابله با استرس وجود دارد:
? با آن رو به رو می شویم و بحث مواجهه می باشد.که رویکرد مواجهه به دوطریق است
یکی هیجان مدار یا هیجان محور
و دیگری مسئله مدار یا مسئله محور
[1] Emotion-focused
[2] Approach
[3] Avoidance
[4] Problem-focused
بطور کلی هر استرسی که ما تجربه می کنیم از فرآیندهای ذیل عبور می کنند:
اولا اینکه یک عامل استرس زا[1]را در نظر بگیرید.
این استرسور باید وارد فرآیند استثنایی[2]شود، به این معنا که یک ادراکی باید از بیرون صورت بگیرد و داخل سیستم ما بشود یعنی درونی[3]شود و از درون دریافت شود. باید بدانیم آنچه که درداخل ، و در مرحله درونی شدن، اتفاق می افتد خود پدیده است که یکی از آنها :
1-آنچه که در اندامهایی احشایی ما ادراک می شود مثل دلشوره و ... 2-چیزی که دستگاه قلبی و عروقی ما دریافت می کنند مثل تپش قلب 3-و در نهایت اتفاقی که در عضلات و اندامهای اسکلتی بدن می افتد.
به این معنا که هر چیزی را در تنم حس می کنم، در عضلات و بدن من رخنه می کند. به مجموع اینها، یعنی آنچه که در مرحله درونی سازی، اتفاق می افتد به مجموع اینها تاثیر[4]می گوییم. در اینجا این تاثیر را نام گذاری می کنیم مثل غم، شادی، خشم و... و آن حالتی که هستیم به احساس[5]تبدیل می شود و آن اسم به شکل ابژه[6]در می آید. زمانیکه اسم وارد نظام تفسیر[7]ما شود، هیجان[8]را بوجود می آورد. با ادامه پیدا کردن هیجان، هیجان به سمت بیرون میل می کند و اینگونه است که عنوان می کند که الان حال من چگونه است و چگونه باید عمل می کنم.
? وقتی افراد در زمان کودکی در معرض هیجانات مکرر قرار می گیرند خلق[9]، تشکیل می شود که یک انتظاراتی درباره آینده را مشخص می کند که فرد، چگونه باشد . ودر واقع سبک زندگی[10]ما را می سازد .
در مرحله درونی کردن، ما با بدن[11]مواجه هستیم و از جایی که احساس شکل می گیرد تا مرحله تفسیر با زبان شناسی[12] مواجه خواهیم بود. و همزمان از احساس تا تفسیر نیز با ذهن[13]، شناخت[14] و رفتار[15] که در واقع می تواند مجموعه ای از دفاعها باشد، روبه رو هستیم. و وقتی تبدیل به سبک زندگی می شود با اجتماع[16]درگیر خواهیم بود که نوعی از بودن در اجتماع را شکل می دهد.
در اینجا و با این دید، استرس را می توان اینگونه تعریف کرد:
استرس یک پدیده ذهنی، زبان شناختی، ذهنی، رفتاری، هیجانی و اجتماعی است که در درون فرد تجربه می شود. و مادامیکه از مقابله با استرس صحبت می کنیم ، همگی این المانها، در واقع در بحث مقابله با استرس هم مطرح می شود.
اگر از رویارویی استفاده می کنیم، می توان از جنبه هیجانی با عامل استرس زا ، استفاده کنیم و به جای خود مسئله، هیجان ناشی از مسئله را تخفیف دهیم.یعنی هیجان مدار عمل کنیم.
?اما زمانیکه مسئله قابل حل شدن باشد، فرد روی می آورد به حل مسئله و آن را برطرف می کند.
این که کدام حالتها بهتراست، به نوع استرسورو به شدت و ماهیت استرسور و به زمانیکه با عامل استرسور مواجه می شویم بستگی دارد. مثلا وقتی فردی تشخیص سرطان می گیرد، اگر موضع اجتناب به خود بگیرد، حالش بدتر می شود. حدود دو سه ماه زمان می برد که فرد بتواند به صورت هیجان مدارانه با قضیه برخورد کند تا اینکه هیجانش بهبود بیابد و بعد سیر درمانی اش را شروع کند.
به طور کلی گاهی مسائل قابل حل می باشد و می توان به شکل مسئله مدار آنرا حل کرد.
اما زمانی فرا می رسد که مسائل قابل حل نیستند، مثل قطع عضو افراد، که باید در این جور موارد با هیجان ناشی از آن کنار بیاید و در اینجا ترکیبی از استراتژی های مختلف را بکار گیرد.
مشکل دقیقا جایی به وجود می آید که راهبردهای مقابله با درمان در زمان خودش بکارگرفته نشوند و نیز مشکل زمانیست که فرد به یک سری از اینها عادت کرده باشد به طوریکه طیف وسیعی از رفتارها، به عادت ما بستگی دارد، مثل سیگار کشیدن، یا اینکه فردی در زمان عصبانیت شدیدا کار می کند و ...
[1] Stressor
[2] Exception
[3] Introception
[4] Affect
[5] Feeling
[6] Object
[7] Interpretation
[8] Emotion
[9] Mood
[10] Life style
[11] Body
[12] Linguistic
[13] Mind
[14] Cognitive
[15] Behavior
[16] Social
بطور کلی هر استرسی که ما تجربه می کنیم از فرآیندهای ذیل عبور می کنند:
اولا اینکه یک عامل استرس زا[1]را در نظر بگیرید.
این استرسور باید وارد فرآیند استثنایی[2]شود، به این معنا که یک ادراکی باید از بیرون صورت بگیرد و داخل سیستم ما بشود یعنی درونی[3]شود و از درون دریافت شود. باید بدانیم آنچه که درداخل ، و در مرحله درونی شدن، اتفاق می افتد خود پدیده است که یکی از آنها :
1-آنچه که در اندامهایی احشایی ما ادراک می شود مثل دلشوره و ... 2-چیزی که دستگاه قلبی و عروقی ما دریافت می کنند مثل تپش قلب 3-و در نهایت اتفاقی که در عضلات و اندامهای اسکلتی بدن می افتد.
به این معنا که هر چیزی را در تنم حس می کنم، در عضلات و بدن من رخنه می کند. به مجموع اینها، یعنی آنچه که در مرحله درونی سازی، اتفاق می افتد به مجموع اینها تاثیر[4]می گوییم. در اینجا این تاثیر را نام گذاری می کنیم مثل غم، شادی، خشم و... و آن حالتی که هستیم به احساس[5]تبدیل می شود و آن اسم به شکل ابژه[6]در می آید. زمانیکه اسم وارد نظام تفسیر[7]ما شود، هیجان[8]را بوجود می آورد. با ادامه پیدا کردن هیجان، هیجان به سمت بیرون میل می کند و اینگونه است که عنوان می کند که الان حال من چگونه است و چگونه باید عمل می کنم.
? وقتی افراد در زمان کودکی در معرض هیجانات مکرر قرار می گیرند خلق[9]، تشکیل می شود که یک انتظاراتی درباره آینده را مشخص می کند که فرد، چگونه باشد . ودر واقع سبک زندگی[10]ما را می سازد .
در مرحله درونی کردن، ما با بدن[11]مواجه هستیم و از جایی که احساس شکل می گیرد تا مرحله تفسیر با زبان شناسی[12] مواجه خواهیم بود. و همزمان از احساس تا تفسیر نیز با ذهن[13]، شناخت[14] و رفتار[15] که در واقع می تواند مجموعه ای از دفاعها باشد، روبه رو هستیم. و وقتی تبدیل به سبک زندگی می شود با اجتماع[16]درگیر خواهیم بود که نوعی از بودن در اجتماع را شکل می دهد.
در اینجا و با این دید، استرس را می توان اینگونه تعریف کرد:
استرس یک پدیده ذهنی، زبان شناختی، ذهنی، رفتاری، هیجانی و اجتماعی است که در درون فرد تجربه می شود. و مادامیکه از مقابله با استرس صحبت می کنیم ، همگی این المانها، در واقع در بحث مقابله با استرس هم مطرح می شود.
اگر از رویارویی استفاده می کنیم، می توان از جنبه هیجانی با عامل استرس زا ، استفاده کنیم و به جای خود مسئله، هیجان ناشی از مسئله را تخفیف دهیم.یعنی هیجان مدار عمل کنیم.
?اما زمانیکه مسئله قابل حل شدن باشد، فرد روی می آورد به حل مسئله و آن را برطرف می کند.
این که کدام حالتها بهتراست، به نوع استرسورو به شدت و ماهیت استرسور و به زمانیکه با عامل استرسور مواجه می شویم بستگی دارد. مثلا وقتی فردی تشخیص سرطان می گیرد، اگر موضع اجتناب به خود بگیرد، حالش بدتر می شود. حدود دو سه ماه زمان می برد که فرد بتواند به صورت هیجان مدارانه با قضیه برخورد کند تا اینکه هیجانش بهبود بیابد و بعد سیر درمانی اش را شروع کند.
به طور کلی گاهی مسائل قابل حل می باشد و می توان به شکل مسئله مدار آنرا حل کرد.
اما زمانی فرا می رسد که مسائل قابل حل نیستند، مثل قطع عضو افراد، که باید در این جور موارد با هیجان ناشی از آن کنار بیاید و در اینجا ترکیبی از استراتژی های مختلف را بکار گیرد.
مشکل دقیقا جایی به وجود می آید که راهبردهای مقابله با درمان در زمان خودش بکارگرفته نشوند و نیز مشکل زمانیست که فرد به یک سری از اینها عادت کرده باشد به طوریکه طیف وسیعی از رفتارها، به عادت ما بستگی دارد، مثل سیگار کشیدن، یا اینکه فردی در زمان عصبانیت شدیدا کار می کند و ...
[1] Stressor
[2] Exception
[3] Introception
[4] Affect
[5] Feeling
[6] Object
[7] Interpretation
[8] Emotion
[9] Mood
[10] Life style
[11] Body
[12] Linguistic
[13] Mind
[14] Cognitive
[15] Behavior
[16] Social
اصولا در زمان حادث شدن استرس و فشار روانی، اگر از رویارویی استفاده می کنیم، می توان از جنبه هیجانی با عامل استرس زا ، استفاده کنیم و به جای خود مسئله، هیجان ناشی از مسئله را تخفیف دهیم.یعنی هیجان مدارانه عمل کنیم.اما زمانیکه مسئله قابل حل شدن باشد، فرد روی می آورد به حل مسئله و آن را برطرف می کند.
به هر روی می توان با توصیه هایی که روانشناسان سلامت ارائه می دهد، بار فشار روانی ناشی از عوامل استرس زا، را کم کرد. می توان خود را تشویق کرد و به خود در هر زمینه ای فرصت کافی داد، عجول نبود، و اعتماد به نفس بیشتری داشت. و حس شوخ طبعی خود را حفظ کرد تا از درون و به قولی منابع درونی را ارتقاء بخشید تا فشار بیرونی، هر چه کمرنگ تر جلوه کند.