همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.
سالوتوژنز یعنی سلامت زایی. درواقع سالوتوژنز بستر وسیع مکانیزمهای سلامت ساز می باشد که بیماری به عنوان یک شکل است در آن زمینه و در مقابل پاتوژنز قرار دارد به معنای بیماری زایی، که نگاه سیستم های درمانی در راستای پاتوژنز طراحی شده و به همین دلیل است که وقتی درمانگر با مراجعی روبه رو می شود بیشتراز آنکه نشانه های سلامت را جستجو کند به دنبال نشانه های بیماری می گردد.
همواره ذهن افراد تضاد را براحتی متوجه می شود و بیماری تضادی است در بستر سالوتوژنز که اگر بستر سلامت وجود نداشته باشد بیماری نیز معنا ندارد و همچنانکه در مکتب گشتالت هم بدان اشاره شده که ما یک بستر[1]داریم که شکل در یک زمینه نمایانگر است.
نکته بعدی گفتمان[2]است که در جلسه مشاوره بین درمانگر و مراجع مطرح است که هر درمانگری براساس مدل نگاهش گفتمان را شکل می دهد و بیمار نیز براساس زیست جهان خود سخن می گوید که بر مبنای سالوتوژنز می باشد و تلاش سیستم سلامت ساز است که مشکل را حل کند. عامل دیگری چون یاتروژنز[3]وجود دارد که در واقع بیماریهای پزشکی زاد خوانده می شود و بیماریهایی است که سیستم پزشکی آن را ایجاد می کند وجالبتر اینکه یاتروژنز در بستر پاتوژنز قراردارد و این مسئله در برخی از تجارتهای بزرگ جهان همچون چاقی و لاغری و ... نقش دارد.
[1]context
[2]discourse
[3]iatrogenesis
در بحث درمان با توجه به اینکه هر کسی داده های بیولوژیک خاص خود را دارد، نمی توان از یک قاعده جهان شمول[1]برای همه استفاده کرد و حتی در حالت عام نیز نمی توان نگاهی که وابسته به عقاید خاص[2]است، همچون قومی-قبیله ای به افراد داشت که اگر اینگونه باشد به بیمار نگاه شیئ[3]انگارانه داشته
[1]Universality
[2]particularity
[3]object
در مقابل بهتر است فرد را از نگاه منحصر بفردی در نظر گرفت و او را همانند یک سوژه[1]متصور شد که در این سیستم های تودرتو هر انسان را موضوع خودش قرار می دهد و مطالعه نمود و اگر بخواهیم آسیب را در فردی بررسی کنیم باید به تنوع قومیت ها و تفاوتهای فردی و اینکه هر انسانی در بستر درون فردی،بین فردی،فرافردی قرار دارد، توجه وافر نمود چرا که در نظام روانشناسی فرد را به صورت یک سیستم در نظر می گیرند که هر سیستم را مجموعه ای از اجزاء می دانند و مجموع اجزاء یک حالت نوپدیدآیی[2]بوجود می آوردکه از تک تک آنها بیشتر است و این سیستم خاصیت خودزا بودن دارد که خود، خوراک خود را تامین می کند، همچو فردی که به وسواس مبتلاست و این سیستم وسواس است که خود را بازتولید می کند و مهمتر از آن سیستمی که در برابر تغییر مقاومت دارد .
[1]sujet
[2]autopoiesis
پس باید به این سیستم با نگاه منحصر بفرد بودن برخورد کرد که با این تصور هم اندکی مقاومت دارد، چه رسد به اینکه با نگاه جهان شمولی و اینکه او را از منظری خاص در نظر گرفت که چقدر مقاومتش زیادتر می شود.
درنهایت اینکه سیستم ها در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و برروی هم تاثیر میگذارند و بالعکس تاثیر می پذیرند.حال اگر این سیستم سالم باشد خروجی اش به سلامتی و اگر سیستم بیمار باشد، در انتها بدنبال رخوت و بیماری پیش خواهد رفت. پس همه مسائل در حیطه درمان به دیدگاه افراد برمیگردد، خواه مراجع باشد خواه درمانگر که اگر این نگاه نسبت به مراجع سلامت محور باشد و وی را سوژه ای انگارید و او را در درون خودش مطالعه کرد رنج درونی اش هویدا می شود و درمان نیز به سرانجام خواهد رسید.و ما نیز باید تلاش کنیم که تاثیر خوبی بگذاریم و اثرات خوبی را نیز بپذیریم و همچون ذهن آگاهان از بیرون خود را نظاره گر باشیم.