خواجه شمسُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی (زادهٔ ۷۲۷ هجری قمری – درگذشتهٔ ۷۹۲ هجری قمری در شیراز)، مشهور به لِسانُالْغِیْب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُالْعُرَفا و ناظِمُالاُولیاء، شاعر فارسیزبانِ سدهٔ هشتم ه.ق شیراز است. بیشتر شعرهای او غزل است. حافظ از مهمترین اثرگذاران بر شاعرانِ فارسیزبانِ پس از خود شناخته میشود. در سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی اشعار او به زبانهای اروپایی نیز ترجمه شد و نامش به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هر سال در ۲۰ مهر مراسم بزرگداشت حافظ در آرامگاهش در شیراز با حضور پژوهشگرانی از اقصای دنیا برگزار میشود. در تقویم رسمی ایران ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ نامیده شدهاست.
واقعا علاقه مند به خوندن متنی شبیه متن بالای ویکی پدیا اید ؟ حتی در مقوله ای به نام حافظ ؟ تشریفات رو بذارید کنار و بیاید دو دقیقه حرف های دلی بزنیم...بیاید ول کنیم حافظ نونوا بوده یا خطاط ، از دریا می ترسیده یا علاقه به سفر داشته یا فراموش کنیم معشوقه اش چهارده ساله بوده...بیایید به خود حافظ بچسبیم....
میدونید وقتی مولانا میگه :
هرکسی از ظن خود شد یار من /// از درون من نجست اسرار من
داره از دل با ما میگه که هر کسی نزدیکش شد؛ فقط ظاهر قضیه رو پنداشت...فقط برای خودش سود جویی کرد ، دنبال حرف های صد من یه غاز بود و مثل خبرنگار ها دنبال سوژه مخاطب جذب کن بود...
حالا بیایم از درون حافظ خودمون رو پیدا کنیم...
حافظ شناسی کار آسونی نیست...چه به صورت دلی ، چه به صورت ظاهری...پس سختی این کار رو به صورت کلی نمی پذیرم.
ولی می تونم چند بیت از شعر هایی که به دلم نشسته رو براتون بگم...
باشد تا یاد حافظ ، در این روز یادبودش زنده شود....
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
دانی که چیست دولت ،دیدار یار دیدن
بر کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق ؟ گفتم ای خواجه عاقل هنری بهتر از این؟
نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست
سلیمان با چنان حشمت نظر ها بود با مورش
شنیدم سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
باز چه اندیشه کند رای ثوابت
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد ؟
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا یک روز مباد آندم که بی یاد تو تو بنشینم
ما نگوویم بد و میل به ناحق نکنیم
جامعه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اند خروش
بر خود آسان گیر کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش
گوش کن پند ای پسر و از بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون دور حدیثی گر توانی داشت گوش
خلوت دل جای صحبت اغیار نیست
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
کو مگو حال دل سوختی با خامی چند
حافظ موسم گل معرفت مگوی
دریاب نقد وقت و از چون چرا نپرس
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او قش باشد تک
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت : عیب پوشیدن
توی خونه ی هر ایرانی،یه دیوان حافظ هست.
چشمامونو میبندیم و دیوان حافظ رو توی دستامون میگیریم.یه اظطراب شیرین
انگشتمونو لایه صفحه های دیوان حرکت میدیم و میگیم
ای حافظ شیرازی
تو کاشف هر رازی
تو را به جان شاخ نباتت
فال مرا بنمای
و بلاخره ناخنمون لایه یکی از صفحه ها گیر میکنه.دیوان رو باز میکنیم.
تردید،چپ یا راست؟
اما فایده ندارد.هم سمت راست رو میخونیم وهم چپ رو.
هم صفحه قبل و هم صفحه بعد
به خودمون که میایم غرق شدیم توی دنیای معنا، جایی که مکان و زمان دیگه معنی ندارد.
سوار بر قالیچه رنگارنگ خیال دست در دست حافظ فتح میکنیم آسمان بینش رو.
جان بی جمال جانان،میل جهان ندارد
هرکس که این ندارد ،حقا که آن ندارد
یا هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
کس در جهان ندارد یک بنده همچون حافظ
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد
۲۰مهر روز بزرگداشت حافظ گرامی باد.