ویرگول
ورودثبت نام
پروکسیما
پروکسیمادر تلاش برای «ایستادن بر روی شانه غول‌ها» | Mo3Beh@
پروکسیما
پروکسیما
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

غرق شدن در افکار وسط راهی


چند مدتی هست که قلمم خشکیده. هر چیزی که مینویسم پر از کلماتی که فقط به تنهایی زیبا و دهن پر کن هستند. وقتی به معنی اونها نگاه می کنم تنها و تنها طنیده شدن چندتا کلمه است که بی هنر خاصی کنار هم چیده شدن. مثل کارگر دکان نساجی که نه آنچنان هنر ریسیدن میدونه و نه هنر بافتن. گاهی انقدر مسائل کوچیک رو پیچیده میکنم که وقتی مثل معماری که کارشو تموم کرده میام از دور نگاه بندازم.، هیچ چیزی از کل مطلب دستگیرم نمیشه. گاهی انقدر به مسائل تکراری دامن زدم که خودم خسته شدم که آیا واقعا همینه ؟ آیا واقعا همه دلیل‌ها بر میگرده به عدم کفایت وزیران، خیانت درباریان و انگلیس ؟

دیشب وقتی ساعت 1:45 دقیقه شب داشتم همزمان با فکر کردن به فلسفه زندگی، توی خیابون‌ها رانندگی میکردم نزدیک بود گربه‌ی بدبخت رو زیر بگیرم. آخر گربه نگون‌بخت را چه به اگزیستانسال و متریال و نیهل و دیگر ایسم های مشابه که عمرش گرو حل این مسائل باشه ؟رکابت را بزن لعنتی !

صحنه جالبیست مگه نه ؟ آن صحنه هایی را میگم که به قول شاعر خودت را از توی خودت میکشد بیرون و میندازتت جلوی خودت. آن صحنه هایی که درگیر فکر خیال درونی شدی و مدام با خودت کلنجار میروی ولی اتفاقی در بیرون چنان تکانت میدهد که درجا خشکت میزنت. تا چند دقیقه وسط خیابان- پشت ماشین روشنی که بوی لنت ترمز درونش پیچیده به ربط اگزیستانسال به گربه جیغ جیغو فکر میکردم. حالا بیا بگو اگر صدمی ثانیه دیر میکردم و آن گربه آدمی بود ساده‌دل. از پلیس و بقیه فرار کنی، از دادگاهی بدون قاضی به نام عذاب وجدان چطور میتوانی سر به در کنی ؟

آن‌هایی که بیگانه کافکا را خوانده باشند حس معلقی بی حسی در کنار گمگشتگی را کاملا حس کرده‌اند. حسی که نه که نماز نگذاری بلکه نمیدانی به کدام قبله باید نماز گذاردن ؟ حسی شبیه واکنش آدم ها در خیابانی هنگام زلزله! هر کدام به سمتی دویده تا جان خودشون رو نجات بدن. ولی آیا کدامین جا بهترین جا ممکنه باشه ؟


به بخشی از زندگیم رسیدم که همچون رنگو قدم‌زنان به فکر فرو میرم و به نتیجه نمیرسم. نه انتهایی پیداست نه زندگی درست حسابی پیش میره. شاید وقتی که فقط پیش برم. تا جایی پیش برم که....

رفتار یک مرد مهمه نه اسمش. هرچی که ذهنت نیاز داره همون باش.
https://www.aparat.com/v/rBtjT

کیست که به ما بگوید باید "وقت را روی رفتن" بگذاریم تا "فکر کردن زیاد" ؟ شاید قتل بیست یک عدد خلبان

https://www.aparat.com/v/4EjZq
Taking my time on my Ride!
https://ritmapp.ir/twenty+one+pilots/ride









فلسفه زندگیحال خوبتو با من تقسیم کنغرق شدنزندگیدلنوشته
۲۸
۹
پروکسیما
پروکسیما
در تلاش برای «ایستادن بر روی شانه غول‌ها» | Mo3Beh@
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید