محدثه فرمهینی
محدثه فرمهینی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

ما پر از خشمیم...

ما پر از خشمیم‌…!

چیزی که این روزها و در ساعت‌های طولانی رفت‌وآمد و استفاده از وسیله‌های نقلیه زیاد تو جامعه می‌بینم، خشمه.

خشمی که اوایل فکر می‌کردم ناشی از خستگی و فشار یه روز کاری، تراکم بالای جمعیت مترو و اتوبوس‌ها، گرمای مسیر و ماسک زدن می‌تونه باشه؛ اما وقتی ۷ صبح اولین روز هفته هم از خونه می‌زنی بیرون و باز هم
شاهد مشاجره‌های مردم هستی، متوجه می‌شی قضیه فراتر از این ماجرا و پیچیده‌تر از این حرفاست.

ما پر از خشمیم‌‌‌… خشمی که در درونمون خونه کرده.

خشم از فشارها و مشکلات، بی فرهنگی‌ها، گرونی‌ها و عدم ثبات شرایط اقتصادی و سیاسی و…
خشمی که الان نیمه‌پنهانه و در لایه‌های زیرین جامعه قرار داره.

اما خشمی بزرگ‌تر و چه بسا ترسناک‌تر در لایه‌های عمیق‌تر جامعه ما جون گرفته و روز به روز هم بیشتر می‌شه؛ مثل خشم ناشی از تکه‌های جسد بابک خرمدین، تجاوز پدری به دختر ۱۷ ماهه‌اش و خیلی موارد دیگه که دلم نمی‌خواد ازش نام ببرم…
همه این موردها خشمی پنهان رو در دل خودشون ساکن دارن. خشمی که اگه از کنارش ساده بگذریم بالاخره یه روز دستش رو می‌ذاره دور گردنون و رهامون نمی‌کنه.

خشمی که فعلا در لایه‌های اولین خودش رو پنهان کرده و بالاخره در سال‌های نه چندان دور زخمش سر باز می‌کنه و اون موقع برای فکرِ چاره کردن دیگه خیلی دیره.

هیچ مسئول یا سازمانی هم در سطح جامعه نیست تا این خشم رو ببینه، درکش کنه و به‌دنبال راه‌حلی براش باشه. تصور کنین در بین یه جمعیت زیادی ایستادی در حالی که گرمای زیاد هوا، شلوغی جمعیت و ماسک داره روی روانت راه می‌ره و منتظر اتوبوس هستی، آقایونی با ماشین‌های مدل بالا و پلاک دولتی، شیشه‌های دودی و کولر گرفته از خط ویژه تردد می‌کنن. اون موقع تو این حس رو داری که از تو نیستن‌‌. نیستن که مثل تو نفس بکشن تو این شهر؛ تا این خشم رو ببینن، تا تحقیق کنن این خشم از کجا نشأت گرفته و باید براش چکار کرد…

کاش برای هم، کمی شنوا بودیم‌...

بابک خرمدینخشمعصبانیتجامعهترس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید