محمد لهاک
محمد لهاک
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

مولانا


حضرت مولانا در مثنوی معنوی دفتر پنجم می‌فرمایند
گفت فرعونی انا الحق گشت پست
گفت منصوری اناالحق و برست
آن انا را لعنة الله در عقب
وین انا را رحمةالله ای محب
زانک او سنگ سیه بُد این عقیق
آن عدوی نور بود و این عشیق
این انا هو بود در سر ای فضول
ز اتحاد نور نه از رای حلول
جهد کن تا سنگیت کمتر شود
تا به لعلی سنگ تو انور شود
صبر کن اندر جهاد و در عنا
دم به دم می‌بین بقا اندر فنا
وصف سنگی هر زمان کم می‌شود
وصف لعلی در تو محکم می‌شود
وصف هستی می‌رود از پیکرت
وصف مستی می‌فزاید در سرت
سمع شو یکبارگی تو گوش‌وار
تا ز حلقهٔ لعل یابی گوشوار
هم‌چو چَه کن خاک می‌کن گر کسی
زین تن خاکی که در آبی رسی
گر رسد جذبهٔ خدا آب معین
چاه ناکنده بجوشد از زمین
کار می‌کن تو بگوش آن مباش
اندک اندک خاک چَه را می‌تراش
هر که رنجی دید گنجی شد پدید
هر که جدی کرد بر جودی رسید
چون گرانی ها اساس راحت است
تلخ ها هم پیشوای نعمت است
هر که در قصری قرین دولتی است
آن، جزای کارزار و محنتی است


نورآب معینچاهانامحمد لهاکمولانا
أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید