بیفرهنگ نباشید و از بقیه نپرسید کی ازدواج میکنند یا کی بچهدار میشوند یا اوضاع کار و کاسبیشان چطور است. این باور عمومی این روزهاست که به نظرم باید آن را تعدیل کنیم. بیایید با خودمان روراست باشیم: خیلی از ماها از دوستانمان دربارهٔ اینکه اوضاع زندگیشان چطور است سؤال میپرسیم اما نه قصدمان مداخلهٔ بیجا است و نه میخواهیم بخزیم توی بخشهای خصوصی زندگیشان. فقط میخواهیم معاشرت کنیم.
بیایید با خودمان خلوت کنیم و به این فکر کنیم که وقتی یکی از اعضای فامیل از ما میپرسد «چرا ازدواج نمیکنی؟»، چرا باید ناراحت شویم؟ چرا باید به هم بریزیم؟ چرا پیشفرض ما این است که یک «غریبه» دارد توی زندگیمان فضولی میکند؟ اصلاً بکند! مگر این جای عصبانیت دارد؟ نکند دلیل این بههمریختگی چیز دیگری است؟
همیشه سعی کردهام به آدمهایی که از فضولی اهل فامیل و از پرسشهای خصوصی همکاران و دوستان نالانند دقت کنم، چه در شبکههای اجتماعی و چه در فکوفامیل. راستش را بخواهید به این نتیجه رسیدهام دلیل ناراحتی خیلی از این افراد نه شرارت فامیل است، نه حسادت آنها و نه هیچ چیزی مثل این؛ دلیلش این است که با این پرسشها، این افراد با خودشان روبهرو میشوند و نیز با مسئلههایی که سخت آزارشان میدهد. انگار این پرسشها که اتفاقاً در بیشتر موارد از روی خیرخواهی است و نه بدجنسی، یادشان میاندازد که مشکلی در زندگی دارند و از این آزرده میشوند که دوباره یادشان افتاده مشکلی دارند.
خب که چی؟
اگر این موضوع را بدانیم و بپذیریم آن وقت خیلی چیزها عوض میشود. مثلاً این نگاه عوض میشود که فکر کنیم فرهنگ حکم میکند از هم نپرسیم قصد ازدواج داری یا نه. مثلاً دیگر فکر نمیکنیم که خیلی بیفرهنگی است اگر بپرسیم اوضاع کاسبی چطور است یا از ماشینت راضی هستی یا نه. همچنین میدانیم که وقتی کسی این سؤالها را میپرسد و ما به هم میریزیم مشکل از ماست نه از عمه و خاله و دایی و عمویی که برای معاشرت از ما چنین سؤالی پرسیده.
البته که میدانم لحنها حاوی معنا هستند. میدانم که ما ایرانیها استاد کنایات زبانی هستیم. اما خوب است این را هم بدانیم که ما در برداشتهایمان خیلی خطا میکنیم. واقعاً ممکن است سادهترین سخنان را با کنایه برداشت کنیم. ممکن است بیخود و بیجهت سخن گوینده را بد تفسیر کنیم. احتمالش خیلی زیاد است که کسی از حرفهایش منظور بدی نداشته باشد و فقط بخواهد معاشرت کند یا بخواهد از سر خیرخواهی چیزی گفته باشد.
اگر با پرسشها و سخنان دیگران به هم میریزم مشکل از من است و روان فرسودهام و این ربطی به «بافرهنگی» و «بیفرهنگی» ندارد
نکته مهم دیگر این است که من ترجیح میدهم از کسی سؤالی نپرسم که احتمال میدهم او را ناراحت کند، هرچند سؤالم از روی بدجنسی نباشد. اما همزمان باید آگاه باشم که اگر با پرسشها و سخنان دیگران به هم میریزم مشکل از من است و روان فرسودهام و این ربطی به «بافرهنگی» و «بیفرهنگی» ندارد. پس اجازه دهید صریحاً بگویم خیلی از سؤالات و حرفهای دیگران فضولی نیست. اگر آنها را فضولی مینامیم مشکل از ما است.