نورِ آفتابِ عصر پاییز، سایه کودکان را بلند تر از بلند قامتان پیر دلی نشان میدهد که چند تار مویی را با دقت سفید کرده اند و نام آور این جنگ نفس بوده اند؛
پیر هجوه گو بر ایوانِ عمارتِ تنها در دشت گندم، نشسته و به رقص دوران آسیاب های بادی می نگرد که با هر بادی دندان میخایند و دگران گندمانشان را درین بین آسیاب می کنند،
داستان عمارت داستان سگیست که به کهتری به جانب پروردگار می برند و اما عوام موسی نیستند و از پیامبری می مانند.