محمد علیخاصی
محمد علیخاصی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

ایوان خاکستری

نورِ آفتابِ عصر پاییز، سایه کودکان را بلند تر از بلند قامتان پیر دلی نشان میدهد که چند تار مویی را با دقت سفید کرده اند و نام آور این جنگ نفس بوده اند؛

پیر هجوه گو بر ایوانِ عمارتِ تنها در دشت گندم، نشسته و به رقص دوران آسیاب های بادی می نگرد که با هر بادی دندان میخایند و دگران گندمانشان را درین بین آسیاب می کنند،

داستان عمارت داستان سگیست که به کهتری به جانب پروردگار می برند و اما عوام موسی نیستند و از پیامبری می مانند.

عاری امخاطرات آن پسرشعرآواز باد
تو، پرنده بی نام و نشان آسمان، چرا انقدر دلخراش زاری می کنی؟ به هرحال که نمی توانی گلهای وحشی کوهستان را بیابی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید