محمدمحسن ملک رضایی
محمدمحسن ملک رضایی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

حس خوب !.


همیشه وقتی یه جا دور هم جمع میشدیم و میدیدم به جای احوال پرسی هرکسی سرشو کرده تو گوشیش و حتی بعضیا رو باید چند بار تکونشون بدی تا سرشونو از گوشی بردارن و جوابتو بدن ناراحت میشدم ، به خودم میگفتم دلم میخواد این گوشیا رو بکوبم به دیوار ، بچه هات بلند شدن اومدن ببیننت که یعنی نگرانت بودن . البته بیشتر تو نگرانشونی . چند روز که میگذره دلت واسشون قنج میزنه ، میخوای بچتو بغل کنی ببوسی ، لپ نوه ات رو بگیری یا بغلش کنی و فشارش بدی و غرق بوسش کنی ، اونوقت میان تو خونه و میگن سلام پدر ، اول میان میبوسنت ولی وقتی میشینن دیگه انگار تو نیستی ، به همدیگه میگن این ویدیو رو دیدی؟ این به اون یه کلیپ نشون میده ، اون به این . به نوه ات میگی چطوری عزیزم ؟ میگه خوبم بابابزرگ، میشه چیزی نگید ؟ آخه دارم بازی میکنم ، حواسم پرت بشه میبازم ...

خلاصه اصلا احساس خوبی راجب گوشی نداشتم ، حتی بچه ها میگفتن پدر این گوشی ساده رو بذارید کنار ، یه دونه جدیدشو بگیرید . میگفتم میخوام چیکار ؟ یه تماس میخوام بگیرم که با همین گوشی هم میشه . بچه ها میگفتن شما یه گوشی جدید بگیرید ببینید چه امکاناتی داره ، میخندیدم و میگفتم امکانات ؟! آب داره ؟ برق داره ؟ نکنه مبله ست ؟ چه امکاناتی داره ؟!

تا اینکه یه دفعه گفتن نباید دور هم جمع بشید . باید فاصله اجتماعی رو حفظ کنید ، ماسک بزنید ، اگه کار واجبی ندارید از منزل بیرون نرید ، نه مهمونی برید نه مهمونی بدید . گفتم این دیگه یعنی چی ؟ یعنی دوستامو نبینم؟ بچه هامو ؟ حتی نوه هامو ؟...

یه روز دخترم اومد خونمون و با گوشیش با خواهرش تماس تصویری گرفت ، خیلی طعم خوشایندی داشت ، همون روز با دخترم رفتیم و دوتا گوشی جدید واسه خودم و همسرم گرفتیم و این دور شدن و فاصله گرفتنمون رو با گوشی هامون پر کردیم . الان دیگه میدونم گوشی چه امکاناتی داره ، کلی چیزا و برنامه های گوشیمو یاد گرفتم . و الان میبینم چیزی که میخواستم بکوبمش به دیوار باعث شده از دوستام و بچه هام با خبر باشم و گوشیم تنها من رو به نوه ام وصل میکنه و کمک میکنه بهش بگم دوستت دارم عزیزم. با سامسونگ همه دور همیم.

#روایتگرباش

روایتگرباشفاصله گذاری اجتماعیدلتنگیحس خوبدورهمی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید