فَشَلها (فَشَل:یک جور درهم بر همی و نامنظمی)کسانی هستند که به دلایل مختلفی میانه خوشی با سیستم و ساختار ندارند.
این دعوای میان فَشَلها و ساختار میتواند دلایل بسیار زیادی داشته باشد و شاید کل علم مدیریت را بتوان فَشَلوژی نامید .یک اجتماع میتواند به دلایل مختلفی دچار فَشَلی شود دلایلی مانند عدم توسعه فلسفی ،نبود یک ایدولوژی برای وحدت بخشیدن به فعالیت ها، تنبلی ها ،ترس ها ،بیسوادی ،جهل ،عدم تخصص ،طمع ،خودبزرگ بینی خود ،کوچک بینی و ... .
اصلا فَشَلیت را میتوان ام الامراض دانست. فَشَلها عدالت را به سبک خودشان پیاده میکنند، فَشَلها معمولا عصبانی هستند، فَشَلها همیشه ناراضی اند ،فَشَلها منابع زیادی را مصرف میکنند ولی تولید کمی دارند ،فَشَلها دروغ میگویند ،فَشَلها حقه های زیادی را بلدند ،فَشَلها خیانتکارند. فطرت منطق و عقل حکم میکند فَشَل نباشیم ولی چطور میتوان در سرزمین فَشَلها زندگی کرد و فَشَل نبود و تلف نشد.
با دو ابزار میتوان به جنگ فَشَلها رفت یک ارزش ها حمایت ها و هنجارهای جامعه که از شما به عنوان یک انسانی که از فطرت عقل و منطق خودش پیروی میکند حمایت میکند و دوم ابزار قانون و قدرت حاکمیت.
در سرزمین فَشَلها شما از هر دوی این ابزارها محروم هستید یعنی اگر شما ساختارمند و منظم باشید جامعه شما را نوازش نخواهد کرد، شما را تشویق نمیکند ،از شما حمایت نمیکند و نیز اگر با یک فَشَل به مشکل بخورید قانونی به جهت حمایت از شما نیست و بدیهی است در جبهه مقابل ،فَشَل مقابل شما ،از این ابزارها بهره مند است یعنی جامعه او را با اطلاق عناوینی مانند زرنگ نوازش میکند و قدرت حاکمیت نیز در خدمت فَشَل (چون خود حاکمیت هم فشل است)است.
یک سوال بسیار حیاتی در سرزمین فَشَلها چگونه باید زندگی کرد؟
1-باید فَشَل بود؟
2-باید با فَشَلها جنگید؟
3-پیشنهاد شما؟