قبل از هرچیزی اگه مطلب گذشته من رو درباره اهمالکاری نخونید همین جا دست نگه دارید و ابتدا اهمال کاری - چرا از انجام کارهای مهم زندگی خود طفره می رویم؟ رو بخونید. چون این مطلب ادامهدهنده مطلب قبلی هست. خب با فرض اینکه مطلب قبلی رو خوندید، این نوشته رو شروع میکنیم.
مطلب امروز من بازگردان و بازنویسی مطلب اهمالکاری از بلاگ wait by why هست که سعی کردم با حفظ محتوای مطلب اون رو بازگو کنم.
تعریف اهمالکاری: به فرآیند نابود کردن زندگی بدون هیچ دلیل مشخصی اهمال کاری میگن! به همین سادگی. قسمت خندهدار داستان اینجاست که در حالی دارم این مطلب رو می نویسم که میدونم دارم از چه کاری فرار می کنم و به بهانه نوشتن این مطلب خودم رو متقاعد می کنم که دارم کار مفیدی انجام میدم و سمت اون کار مهمتر نرم :)) یعنی حتی در حال نوشتن پست درباره اهمالکاری هم دارم اهمالکاری می کنم!
این وضعیت زندگی همه ماست. تقریبا مطمعن هستم همه ما با نسبت های مختلفی اهمالکار هستیم و همین قضیه باعث شده کلی به زندگیمون ضربه بزنیم. حالا یکی بیشتر و یکی کمتر. این پست در حالی نوشته میشه که در همین بین چند قسمت از سریال bojack horseman رو دیدم و خیلی امید ندارم با این وضعیت امروز بتونم تمومش کنم. (این مطلب چهار روز بعد تموم شد)
در نوشته قبلی درباره فرآیند اهمالکاری در مغز هر انسان اهمالکار صحبت کردیم ولی در این نوشته میخوایم شروع به اصلاح و اقدام عملی برای رفع این قضیه بکنیم و برای درک این موضوع باید حتی عمیق تر از قبل بشیم. بیاید با درک علت اصلی اهمال کاری شروع کنیم.
ما درباره میمون لذت آنی میدونیم. (اون قسمت از مغز ما که علت اهمالکاری هست) و همچنین این نکته که در اغلب اوقات میمون لذت آنی تصمیماتش رو بر تصمیمگیر منطقی در ذهن ما دیکته میکنه و پیروز میشه. اما چرا؟ (با این اصطلاحات آشنا نیستید؟برای بار سوم پس نوشته قبل رو اول بخونید)
انسان اهمال کار یک عادت افتضاح و داغون داره و اون اینه که به میمون اجازه میده در تصمیمگیریها برنده بشه. اون همیشه قصد داره میمون رو کنترل کنه ولی همیشه برای این کار دست به یک تلاش مختصر و ناچیز میزنه و از همون راهی استفاده میکنه که در همه این سالها ازش استفاده کرده و هیچ موقع موفق نشده. قسمت دردناک ماجرا اینجاست که در این مواقع اگر با خودمون صادق باشیم حتی قبل از برنامهریزی کردن میدونیم قراره به میمون اجازه بدیم این دفعه هم پیروز بشه ولی شهامت و جسارتش رو نداریم و می خوایم خودمون رو به شکل بدی گول بزنیم. ما به خودمون قول تغییر میدیم ولی دوباره همون روال، همون برنامهریزی و همون کارها رو تکرار میکنیم. اما چرا یه همچین تلاش بیهوده و نامناسبی رو برای تغییر کردن به صورت مکرر و بارها و بارها انجام میدیم؟
جواب این قضیه در اعتماد به نفس و اراده جدی ماست. وقتی به این قسمت و این مرحله از زندگیمون میرسیم اجازه میدیم یک پیشگویی در زندگی ما به حقیقت تبدیل بشه و اون این پیشگوییه:
برای کارها و تسکهای اجباری در لیست TODO در زندگی تا دقیقه آخر صبر میکنم. بعد دقایق آخر و وقتی کارد به استخون رسید و با حالت پر از استرس و وحشت زده یا اون کار رو خیلی در حد ناقصتری از توان واقعی خودم انجام میدم یا کلا انجام نمیدم. مثالش هم میشه امتحانهای ترم ما در دانشگاه که میدونستیم اگه از اول ترم میخوندیم برامون مثل آب خوردن بود ولی یا به زور پاسشون میکردیم و یا با وعده از ترم بعد درس میخونم حذفشون میکردیم و به خودمون وعده دروغین آینده بهتر میدادیم و ترم بعد هم اتفاقی نمیافتاد. همچنین بیاید برای کارها و تسکهای غیراجباری و ضروری در لیست TODO صادق باشیم. یا یه کاری رو شروع میکنم و نصفه و نیمه ولش میکنم یا به بهانه اخه کی حال داره یا وقتشو ندارم کلا شروعش نمیکنم. مثالش هم ثبتنام باشگاه و کلاس موسیقی و ... که همیشه میخواستیم اون آدم خفن داخل مغزمون باشیم ولی ... :)
مشکل انسانهای اهمالکار خیلی ریشهایتر از این حرفاست و با گفتن از این به بعد نظم بیشتری داشته باش و یا تغییر عادتهای بد حل نمیشه. باید برای حل این مشکل خیلی عمیقتر نگاه کرد تا امید داشته باشیم بتونیم اهمالکاری رو در خودمون کمتر کنیم.
بیاید به طور واضح و مشخص ببینیم یک انسان اهمالکار چطور میخواد عادتهاش رو تغییر بده و چه راهکاری رو انتخاب میکنه. تغییر عادتها به طور صحیح به چه صورت هستن و در کدوم قسمت از این فرآیند هست که آدم اهمال کار به مشکل می خوره.
در حالت ایدهآل و استاندارد برای رسیدن به هدفها و برنامهریزیهامون باید دو اقدام رو انجام بدیم: یک برنامهریزی و دو اجرا. با قسمت ساده که هممون خیلی توش متخصص هستیم یعنی برنامهریزی شروع کنیم.
۱- برنامه ریزی:
اهمال کارها عاشق برنامهریزین. چرا؟ خیلی ساده بخوایم بگیم چون برنامهریزی نیاز به اجرا نداره. و نکته اینجاست که اجرا برای اهمالکارها مثل کریپتونین برای سوپرمنه. اما با این وجود وقتی اهمالکارها برنامهریزی میکنن اون رو بهطور ناخواسته بهصورت مبهم و ناواضح انجام میدن که شامل جزئیات و نحوه پیادهسازی زیادی نمیشه. لیستی که یک اهمالکار از کارهاش برنامهریزی می کنه برای افراد غیر اهمالکار و آدمهای عملگرا مثل کابوس میمونه.
یک لیست بزرگ و بد و پر از کارهای مبهم، کارهای ترسناک و بزرگ و عنوانهای کلی
این طور برنامهریزی کردن باعث رضایت و شادی میمون لذت آنی میشه. وقتی یک همچین لیستی میسازید میمون میگه "به به چه عالی! سادست!" حتی اگر خودآگاه زودباور مغزتون باور کنه که قصد داره اون کارهای لیست رو به شکل بهینه ای انجام بده، میمون لذت آنی میدونه در ناخودآگاهاتون شما همچین تصمیمی ندارید.
اما برنامهریزی بهینه، از اون طرف باعث موفقیت در انجام کارها میشه و هدفش انجام کارها به شیوه عکس همه اون چیزهایی هست که در جمله بالا نوشته شده.
برنامهریزی بهینه و درست یک لیست بلند از کارها رو میگیره و تعداد محدودی رو انتخاب میکنه:
داشتن یک لیست بلند و بزرگ از کارها، مرحله قبل از برنامهریزی هست. اما برنامهریزی باید شفاف و واضح باشه و یک انتخاب و اولیویتدهی خیلی سختگیرانه و یک آیتم که به عنوان برنده انتخاب شده داشته باشه. آیتم و انتخابی که اولویت و هدف اول شما باشه. و عنوانی که انتخاب میشه باید بیشتر از همه برای شما بامعنی و مهم باشه. اگر کارهای ضروری در لیست برنامهریزی باشن باید اول از همه قرار بگیرن تا بعد از انجامشون نوبت به کارهای مهم برسه. (اهمالگرا ها، عناوین و برنامه های غیرمهم و ضروری رو خیلی دوست دارن چون میتونن همیشه به عنوان سرپوش یا دلیلی برای اهمالکاری انجام بشن). همون حکایت درس خوندن برای امتحان که یک دفعه همه کارها و برنامهریزیها یادمون میاومد و هزار تا فکر و خیال دیگه برای فرار از درس خوندن.
برنامهریزی بهینه یک مورد و تصمیم بد را به یک تصمیم خوب تبدیل می کنه:
یک برنامه و هدف بد، یک هدف مبهم و تیره و تاره و شما واقعا مطمئن نیستید از کجا میخواید این برنامه و هدف رو شروع کنید، چطور میخواید انجامش بدید و حتی اینکه دراینباره میخواید از کجا اطلاعات کسب کنید و پرسوجو کنید.
فرض کنیم رویا و هدف شما اینه که اپلیکیشن خودتون رو بسازید و برنامهنویسی رو یاد بگیرید. و میدونید اگر بتونید برنامهنویسی یاد بگیرید از شغلتون استعفا میدید و برنامهنویس تمام وقت میشید. و برای همین این قضیه اونقدر برای شما مهمه که اون رو به عنوان مهمترین آیتم و اولویت انتخاب میکنید و اول لیست کارهاتون قرار میدید. هیجان انگیزه نه؟!
خوب باید ناامیدتون کنم و بگم نه! یادگیری برنامهنویسی یک هدف مبهم و گنگه و اونقدر مبهمه که هر وقت بخواید سراغش برید به این نتیجه میرسید که بهتره برم یه سر پیشنهاد شگفتانگیزهای دیجیکالا رو ببینم و دست آخر بعد یک ساعت زمانی به خودتون میاید که دارید قیمت چادرهای مسافرتی مختلف رو توی دیجیکالا با هم مقایسه میکنید :)) انصافا چند بار براتون پیش اومده؟! با خودمون صادق باشیم. در نتیجه هیچوقت سراغ یادگیری برنامهنویسی نمیرید.
برای اینکه این برنامه بد رو به یه برنامه خوب تبدیل کنید باید درباره نحوه و بهترین روش یادگیری زبان برنامهنویسی مدنظرتون تحقیق کنید و بعد همه کارها و اقدامات و زمانبندی هر مرحله رو قدمبهقدم لیست کنید. اینطوری میشه یه برنامه بد رو مثل شکل زیر
به یه برنامه خوب مثل شکل زیر تبدیل کرد.
برنامهریزی بهینه یک انتخاب ترسناک رو به قدمهای کوچک، شفاف، معنیدار و قابل مدیریت تبدیل میکنه.
برای برنامهریزی موثر باید این نکته رو همیشه به یاد داشت که یک دستاورد بزرگ و عالی از تعداد بسیار زیادی از اقداماتی تشکیل شده که وقتی از دور بهشون نگاه میکنیم خیلی کارهای کوچیک، معمولی و عادی دیده میشن.
هیچکسی یک شبه خونه نساخته، آجر به آجر روی هم قرار گرفته تا بعد از چند مدت نتیجه نهایی یه خونه بوده. اهمالکاران آدمهای رویاپرداز فوق العادهای هستن. میتونن تصور کنن که یه روزی یه عمارت خیلی بینظیر رو خواهند ساخت ولی چیزی که بهش نیاز دارن اینه که یه کارگر ساختمانی شجاع و پیگیر باشن که آجر روی آجر میزاره، روز به روز، هفته به هفته تا آخر به یک خونه کامل تکمیل بشه.
تقریبا هر کاری رو میشه اونقدر کوچیک کرد که دیگه برای انجامش نیاز به کلی انرژی صرف کردن برای انجام نداشته باشیم. پیدا کردن یه باشگاه خوب بدنسازی میتونه یه آجر باشه. یه کلیپ آموزش ده دقیقهای گیتار میتونه یه آجر باشه و به همین صورت.
به طور میانگین، یک هفته برای فردی که میخواد بلاگنویس باشه با یه بلاگنویس واقعی تفاوت چندانی نداره. یه بلاگنویس واقعی نهایتش روزی یک ساعت میزاره و چند خط از پستش رو تکمیل میکنه (یک آجر). درصورتی که یه فردی که صرفا میخواد بلاگ بنویسه هیچ کاری انجام نمیده. اما یک سال بعد. اون بلاگنویس چند دهتایی مطلب نوشته و اونی که میخواسته یک روزی بلاگ بنویسه هیچی ننوشته. از همین رو سایه میگه: آبی که بر آسود زمینش بخورد زود / دریا شود آن رود که پیوسته روان است
کل داستان کارهامون درباره همین آجرهاست.
خبر خوب اینجاست که گذاشتن یه آجر خیلی کار ترسناکی نیست اما بالا آوردن یه دیوار کامل کلی انرژی و برنامهریزی میخواد. قدم آخر در برنامهریزی پیدا کردن این آجرها و چیندنشون توی یه برنامه و تقویمه. این آیتمها قابل کنسل کردن و حالا یه کاریش میکنم نیستن. باید براش قسم خونی بخورید و براش از شرفتون مایه بزارید! اینم بخواید کنسل کنید که هیچی دیگه بهتره کلا حرفی نزنیم:)) در هر حال این آیتم اولویت اول شماست و موردیه که بیشترین اهمیت رو برای شما داره. این طور نیست؟ شما نمیتونید دیدن قسمت اول آموزش برنامهنویسی رو توی آبان شروع کنید ولی میتونید ۱۳ آبان از ساعت ۸ تا ۱۰ شروع کنید و ببینید.
الان دیگه یه برنامه خیلی خوب دارید و وقتی شروعش کنید میتونم تضمین بدم که یه برنامهنویس خوب میشید. ولی آیا واقعا اینجوریه؟! (اموجی متفکر) البته که نه! بخش اجراش مونده.
اجرا
اصلا اینجوری نیست که اهمالکارها، دوست ندارن کارها رو به موقع و درست انجام بدن. اونها به برنامهریزیهایی که انجام دادن نگاه میکنن و میگن ایول! چه عالی! چقدر خوب میشه که همه این کارا رو انجام بدم. علت این خوشحالی و ذوق اینه که اهمال کارها یادشون رفته که یه موجود خیلی دوست داشتنی و جذاب به اسم میمون لذت آنی توی مغزشون دارن که اونجا زندگی میکنه و خیلی اهل این حرفها نیست. مشکل اینه که توی برنامهریزیها هیچوقت این میمون رو در نظر نمیگیرن.
اما وقتی پای اجرا و کار کردن وسط میاد، اهمالکارها همون کاری رو انجام میدن که توش خیلی خوبن. اجازه دادن به میمون لذت آنی برای کنترل و در دست گرفتن اوضاع و شرایط و نابود کردن همه چی.
قبلا هم گفتیم که تمام دستاوردها و شانس انجام کارها به گذاشتن همون یه آجری بر میگرده که خیلی خوشکل براش برنامهریزی کردیم و قرار هست در فلان تاریخ انجام بشه. پس الان میدونیم مشکل اصلی کجاست و درباره این موضوع باهم روی یک صفحه هستیم. بیاید مشکل قرار دادن این یک آجر رو با هم دقیقتر بررسی کنیم.
تصویر بالا نشون دهنده وضعیتی هست که هر دفعه موقع انجام کارها با اون مواجه میشید. میخواد درست کردن یک اسلاید برای ارائتون باشه، پیادهروی کردن باشه، نوشتن یه پست بلاگ باشه، یا هر کاری دیگهای که در زندگی انجام میدید. نقطه ورودی این تصویر همون نقطهای هست که انجام هر کاری از اونجا شروع میشه. جنگل تاریک در واقع همون فرآیند واقعی به انجام رسوندن هر کاری هست. وقتی یک کار رو تموم کردید اون لذت و شادیش در تصویر همون تفریحگاه لذت بخش هست. نقطهای که شما خیلی از خودتون حس رضایت دارید و جنس شادیش خیلی فوقالعادست چون شما یک کار رو تموم کردید. این وسط ممکنه شما چنان گرم کار بشید که اصلا گذشت زمان رو فراموش کنید و وقتی به خودتون بیاید که ببینید ۴ ساعت گذشته. این همون قسمت غرق در کار هست که در تصویر هم نشون داده شده.
باز هم نه نظر ساده میاد. این طور نیست؟!
بازم جواب منفی هست. معمولا اهمالکارها هم تفریحگاه لذت بخش و هم غرقدرکار رو از دست میدن و امتیاز این مراحل رو نمیگیرن!
برای مثال در تصویر زیر یک اهمالکار رو می بینید که هیچ وقت حتی کاری که قرار بوده انجام بشه رو آغاز نکرده. چون هیجوقت حتی به نقطه ورودی اصلی هم نرسیده! به جاش با گشتن توی یوتیوب و دیدن ویدئوهای گربههای ملوس از خودش بدش میاد و حس نفرت میکنه.
در تصویر زیر یه اهمالکار دیگه رو میبینید که کارش رو شروع میکنه ولی چون نمیتونه تمرکز کافی روی کارش داشته باشه توی مسیر نمیمونه و همیشه وسط کارش کلی تایم استراحت طولانی داره که غالبا توی اینستاگرام و تلگرام تلف میشه و اگر نخوایم بگیم یه تسک رو نمیتونه تموم کنه میشه گفت تسکها رو با جون کندن تموم میکنه.
اینجا هم یه اهمالکار دیگه رو میبینید که نمیتونه بشینه و یک تسک مهم و حساس رو تموم کنه و به جاش داره مشروح خبر روبوسی میلینیا ترامپ و جاستین ترودو رو دنبال میکنه و با این کار اعصاب خودشو داغون میکنه و زندگیش رو سختتر میکنه و یه زمانی به خودش میاد و میبینه ای دل غافل تا ددلاین این مورد چند روز بیشتر نمونده. اونجاست که هیولای ترس ناگاهانی با یه غرش بلند داخل اتاق میاد و باعث میشه میمون فرار کنه و تسک لحظه آخری به ددلاین برسه.
بعد از تموم کردن تسک از خودش حس نفرت نداره ولی خیلی هم از این قضیه خوشحال نیست چون میدونه خیلی کار خفنی نکرده و حس میکنه کل این مدت رو به بطالت گذرونده. برای همین باعث میشه در نهایت سر از پارک حسهای متتاقض دربیاره.
پس اگه شما هم مثل اهمالکارهای بالا هستید بیاید با هم بررسی کنیم که چه کارهایی نیازدارید تا انجام بدید تا در مسیر درست قرار بگیرید. کاری که باعث بشه در نهایت حس خیلی بهتری از این قضیه داشته باشید.
اولین کار لازم اینه که از اون نقطه مهم اولیه عبور کنید. این یعنی وقتی زمان انجام یک کار میاد هر کار دیگهای رو متوقف کنید و همه نویزهای بیرونی رو ساکت کنید. به نظر کار سادهای میاد ولی کل داستان سخت انجام کارها همینه. اینجا اون نقطهایه که میمون لذت آنی بیشترین تلاش و زورش رو برای متوقف کردن شما اعمال میکنه.
میمون لذت آنی متنفره از اینکه از انجام یه کار فان دست بکشه و بیاد یه کار سخت رو انجام بده و اینجا دقیقا هون جایی هست که شما باید از همیشه قویتر باشید. اگر شما شروع کنید و با تمام قدرتتون میمون رو وارد جنگل کنید باعث شدید یک بخش از اراده و نیروش شکسته بشه.
قطعا میمون لذت آنی به این زودیها دست بردار نیست.
جنگل تاریک اونجایی هست که هر وقت مشغول به انجام کاری هستید در اون قرار دارید. اصلا جای دلپذیری برای میمون نیست و به هیچ وجه دوست نداره اونجا باشه. بدتر از همه اینکه جنگل تاریک توسط تفریحگاه تاریک محاصره شده. میدونید که تفریحگاه تاریک مکان مورد علاقه میمونه. جایی که کلی کار باحال و جذاب برای میمون وجود داره و از اونجایی که میدونه همه این تفریحها چقدر بهش نزدیک هستن هر لحظه سعی میکنه از دست شما فرار کنه و بره اون جایی که خودش علاقه بیشتری داره.
همچین وقتهایی میاد که شما با یک مانع یا یک درخت برخورد میکنید. مثلا در حین دویدن میبینید که یه تپه روبهروتون قرار داره یا موقع کار کردن با اکسل به فرمولی نیاز دارید که بلد نیستید یا توی پروژتون یه ارور و باگ پیدا میکنید. این نقطه همون نقطهای هست که میمون تمام تلاشش رو برای فرار کردن انجام میده و یه لحظه غفلت کنید از تفریحگاه تاریک سر در میارید.
اصلا منطقی نیست که جنگل تاریک رو به خاطر تفریحگاه تاریک رها کنید. جفتشون تاریک هستند، با بودن در جفتشون حس خیلی بدی دارید اما تفاوت اونجاست که جنگل تاریک به جنگل لذت بخش میرسه ولی تفریحگاه تاریک به حس تنفر و ناامیدی و افسردگی ختم میشه. اما میدونید که میمون لذت آنی خیلی موجود منطقی نیست و دنبال لذتهای آنی میگرده.
اما خبر خوب اینه که اگه یکم مقاوت کنید و در جنگل تاریک جلو برید اتفاقای خوبی شروع میشه. انجام تسکها باعث میشه حس خوبی به خودتون دست بده و اعتماد به نفستون بالا میره و میمون قدرتش رو از اعتمادبهنفس و اراده کم میگیره و وقتی شما حس اعتماد به نفس و اراده بالاتری میگیرید همون لحظهایه که میمون لذت آنی هم یک موز در مسیر پیدا میکنه :)) این موزه باعث نمیشه میمون به طور کلی رام شما بشه و آروم بگیره ولی باعث میشه برای مدتی حواسش پرت بشه و شما هم حس میکنید حس اهمالکاریتون کمتر شده.
همینطور که پیش برید میبینید یه اتفاق جادویی در حال رخ دادنه. وقتی حدودا دوسوم یا سهچهارم مسیر رو رفتید میبینید که چقدر همه چیز فرق کرده و چقدر حس خوبی نسبت به خودتون پیدا کردید و همه چیز چقدر یک دفعه عالی شده! و آخر مسیر رو میبینید. در تصویر زیر نقطهتعیینکننده سرنوشت انجام این کار رو میبینید.
نقطه تعیینکننده نقش خیلی مهمی در اتمام کارها داره چون از اونجا به بعد این دیگه فقط شما نیستید که بوی تفریحگاه لذتبخش رو حس میکنید. بلکه میمون هم حس میکنه. میمون براش مهم نیست که لذت آنیش با شما هم جهت هست یا نه. اون فقط کارهای راحت و فان رو دوست داره. وقتی شما از این نقطه تعیینکننده عبور میکنید میمون بیشتر ترجیح میده که به تفریحگاه لذت بخش برسه تا جنگل تاریک. وقتی از این نقطه عبور میکنید تمام انگیزه شما برای اهمالکاری از بین میره و الان هم شما و هم میمون با شور و علاقه به سمت نقطه پایانی حرکت میکنید.
توی یک چشم به هم زدن کار تموم شده و الان شما در تفریحگاه لذت بخش هستید. حالا از اون مواقع نادره که شما و میمون با هم یه همتیمی خوب هستید :)) شما هر دو میخواید تفریح کنید و این تفریح حس خیلی خوبی داره چون شما کارتون رو انجام دادید و به دستش آوردید.
یه اتفاق دیگه بر اساس نوع تسک و اینکه چقدر خوب پیش بره، زمان عبور از پایان خط اینه که شما حس فوقالعاده ای نسبت به کاری که انجام میدید پیدا کنید. اونقدر فوقالعاده که انجام این کارها لذت بیشتری براتون داشته باشه تا انجام هر کار دیگهای. شما چنان درگیر کار شدید که انجام هر کار دیگهای براتون لذت کمتری داره مثل غذاخوردن و تفریح کردن و ... به این حالت غرق در کار میگیم.
میمون هم به در این حالت دقیقا به اندازه شما از انجام کار لذت میبره و شما و میمون دوباره یک تیم شدید.
بدی داستان اینجاست که میمون لذت آنی حافظه کوتاه مدت به شدت بدی داره و همین باعث میشه غلبه بر اهمالکاری اینقدر سخت بشه. حتی اگه شنبه موفقیت خیلی فوقالعادهای کسب کردید، دلیل بر این نیست که این خاطرات رو یکشنبه میمون به خاطر بیاره و دوباره برای ورود به جنگل تاریک و انجام کارها مقاومت میکنه.
دقیقا برای همینه که تلاش و ثابت قدم بودن اینقدر نقش مهم و کلیدی در مسیر موفقیت داره. گذاشتن هر آجر نیاز به غلبه بر اهمالکاری و یه چالش درونی داره. و در پایان توانایی شما برای غلبه بر این چالش درونی و قرار دادن یک آجر روی یک آجر دیگه و روز بعد روز، چالش اصلی اهمال کارها برای غلبه بر این مشکل و رسیدن به موفقیت هست.
خب این کارایی بود که نیاز بود انجام بشه و شما بدونید اما واقعا اگه اهمالکاری و غلبه بر اون اونقدر چیز سادهای بود که با خوندن یک بلاگ حل بشه که دیگه اینقدر مشکل همگانی و همهگیری در زندگی مردم نبود. فقط یک راه وجود داره که بتونید به طور واقعی بر اهمالکاری غلبه کنید.
باید به خودتون ثابت کنید که میتونید از عهده انجام کارهای سخت بر بیاید.
باید به خودتون نشون بدید از پس انجام این کارها بر میاید نه اینکه صرفا به خودتون بگید و براش برنامه بریزید. وقتی به خودتون این قضیه رو اثبات کنید کارها و شرایط تغییر میکنه. تا اون موقع شما خود باوری کاملی ندارید و درخصوص لازمه تلاش و سعی برای کارها مولانا در دیوان شمس چقدر قشنگ میگه که
تا نکنی کوه بسی دست به لعلی نرسد تا سوی دریا نروی گوهر و مرجان نبری
در پایان برای جمع بندی چند نکته رو با هم مرور کنیم.
۱- سعی کنید این قضیه و نکته رو به یک باور درونی تبدیل کنید که هر کاری که میکنید یک انتخابه:
تلاش کنید یه سری از اصطلاحاتی و عبارتهایی که در این پست استفاده کردیم رو به خاطر بسپارید. یه علتی که در این دو نوشته اینقدر از اصلاحات مختلف برای بیان حسها و اتفاقات استفاده کردیم اینه که در هر موقعیتی بتونید شرایط رو تصویرسازی کنید و هر وقت دیدید دارید اهمالکاری میکنید یاد میمون یا هر وضعیت متناظری بیوفتید. این تصویرسازی و عینیسازی خیلی میتونه توی درک موقعیتی که توش هستیم به ما کمک کنه. اصطلاحاتی مثل میمون لذت آنی، تصمیمگیر منطقی، هیولای ترس ناگهانی، تفریحگاه تاریک، آجر، نقطهورودی بحرانی، نقطه تعیینکننده، جنگل تاریک، غرق در کار، تفریحگاه لذتبخش و ...
۲- روش هایی رو به کار ببرید که در شکست دادن میمون به شما کمک کنه:
درباره هدف و کاری که میخواید انجام بدید به یکی از دوستان یا اعضای خانوادتون اطلاع بدید و ازشون بخواید توی انجام اون کار به شما کمک کنن و هر وقت کوتاهی کردید به شما گوشزد کنن و اونقدر هم متعهد باشید که با تذکر دوباره به مسیرتون برگردید. البته بعضی از متخصصین این حوزه عنوان کردن که بیان هدفها به شخصی دیگه میتونه روی عملکرد تاثر منفی بزاره. پس با توحه به شرایط و ویژگیهای خودتون تصمیم بگیرید.
هیولای ترس ناگهانی بسازید. اگه پایاننامه مینویسید و تموم نشده تاریخ دفاع ست کنید. اگه دارید یه دوره آموزشی تدوین میکنید یه تاریخ ارائه براش مشخص کنید و ثبتنام انجام بدید. اگر نقاشی/خطاطی/عکاسی و ... انجام میدید یه تاریخ برای نمایشگاهتون رزرو کنید و غیره.
اگر به دنبال راه اندازی یه کسبوکار برای خودتون هستید از کارتون استعفا بدید و دوست صمیمی هیولای ترس ناگهانی بشید.
اگه میخواید بلاگ نویسی کنید در تاریخهای مشخصی یک پست از قبل آماده انتشار کنید که در هر صورت منتشر بشه.
با استیکی نوت هدفهاتون رو بنویسید و همیشه جلوی چشتون بزارید.
برای یه سری تاریخ خاص یا انجام تسکهای مشخص، ریمایندر مشخص کنید که بهتون شروعش رو یادآوری کنه.
نویزهای بیرونی و عوامل حواس پرتی رو تا جای ممکن کم کنید. اگه مشکل تلوزیون دیدن بیش از اندازست میتونید تلوزیون رو بفروشید، یا در مثال تلگرام و اینستاگرام پاکشون کنید.
برای شروع باشگاه یا کلاس هنری رفتن ثبت نام کنید و شهریش رو همون اول کامل پرداخت کنید.
یادتون باشه همه موارد بالا حکم یه استامینفون رو دارن و درمان محسوب نمیشن. صرفا یه سری نکته هستن که میتونه برای شما کاربردی باشه یا نباشه. برای خودتون روشهای مختلف ایجاد کنید و اون ها رو به طور ماهانه ارزیابی کنید. این سوال رو از خودتون بپرسید: آیا در یک ماه گذشته پیشرفتی در زمینه اهمالکاری داشتم یا نه؟
۳- هدفتون پیشرفت آهسته و پیوسته باشه. داستان های موفقیت صفحه به صفحه نوشته شدن:
همون طور که موفقیت در کارها با کنار هم قرار دادن آجر به آجر انجام میشه، تغییر یک عادت مثل اهمالکاری هم قدم به قدم و ذره به ذره انجام میشه. یادتون باشه که این یه فرآیند تدریجی هست و قرار نیست از همون اول همه چیز کامل و بدون نقص باشه. نویسندهای که هر روز یک صفحه کتاب مینویسه در پایان سال یک کتاب کامل رو نوشته. به همین شکل اهمال کاری که هر هفته فقط یکم عملکردش رو بهتر کرده در پایان سال به طور کلی به آدم دیگهای تبدیل میشه.
پس به این فکر نکنید که از نقطه آ به ی برم. فقط به این فکر کنید ک از آ به ب برم. وضعیت رو از من همیشه اهمالکاری میکنم به من هر هفته یک کار سخت رو انجام میدم تغییر بدید. من هنوز یک آدم اهمالکار هستم ولی نسبت به سال قبل تغییرات مثبتی داشتم. پس به آینده امیدوارم.
چرا این قضیه اینقدر مهمه که باید یه پست بلاگ ۴۵۰۰ کلمه ای راجب بهش بنویسم؟
چون غلبه بر اهمالکاری مثل این میمونه که بتونید به طور کامل کنترل زندگیتون رو به دست بگیرید. هر چیزی که آدم رو راضی یا ناراضی نگه میداره. سطح رضایت و شادیشون، خودباوریشون، تمام حسرتهایی که بر دوش می کشن، تمام زمانهای خالی که میتونن به بهبود رابطه دوستی یا ازدواجشون اختصاص بدن و تمام هدفگذاری ها و برنامههاشون برای پیشرفت در آینده به همین اهمالکاری وابستست. پس خیلی مهمه که به شدت جدی گرفته بشه و همین امروز باید درباره این قضیه اولین قدم رو انجام بدید.
خیلی برام ارزشمنده که مشکلات خودتون رو درباره اهمال کاری و روش های حل اون با من هم درمیون بزارید
اینو بدونید که همه چیز به خودتون وابستست و این متن رو با شعر صائب به پایان میبرم:
هرکه را شد همت عالی پدید
هرچه جست آن چیز، حالی شد پدید
هرکه را یک ذره همت داد دست
کرد او خورشید را زان ذره پست
نقطه ملک جهانها همت است
پر و بال مرغ جانها همت است
هر دلی تا همت عالی نیافت
ملکت بی منتها حالی نیافت