Mojtaba
Mojtaba
خواندن ۱ دقیقه·۲۳ روز پیش

آن سوی دیار تو

آری دوباره می‌نویسم ؛

می‌نویسم در قدمگاه مردم پر هیاهویی که در تکاپوی روزگار برای زمین نخوردنده اند ، زمین‌ها دادند

می‌نویسم که ای کاش می‌دانستم که جدم از کجا بود؛ که بود که همچین روح آتشین را برایم به یادگار گذاشت

آیا نام آوری بود ؟ یا به دنبال نام آوران می‌تاخت و می‌خواست نام خود را در صفحه تاریخ حک کند

یا ممکن است فقط روستایی در روستای کوهستانی که آسمان را با زمین شریک شده و دره و رودخانه‌ها را در قلب خود جایی داده باشد که خواسته‌ای جز خواسته خدا نداشته باشد



شاید نیز مسافری از شهرهای بزرگ بوده و می‌خواست خود را از چنگ شهرنشینی نجات دهد که خود را در روستا گم کرده

هر که بود و هرچه بود من از نسل او هستم او از خدا من را خواست و من را خدا در خاک خاندان او کاشت

در هر صورت ، صورت من ، چه بخواهم و چه نخواهم نماینگر خاندانی که در آن به دنیا آمدم و اجتماعی که در آن زیستم است

هرگاه قدم زنان در جاده پرپیچ و خم روستای پدریم سیر می‌کنم روحم را زندگی می‌کنم و هر نفس خود را که از هوای آنجا پر می‌کنم خود را پرنده آزاد در قلب اهورا می‌بینم

چه خوش است زندگی در دیار مردم بی‌شیله پیله که جز عشق از خانواده چیزی نیاموخته‌اند و به فرزندان خود جز این چیزی که یاد گرفتند چیزی نمی‌آموزند

همچنین زندگی برای مردمانی همچون من که دود ماشین‌ها را چشده‌ایم معجزه‌ای است که کمتر دیده و شنیده‌ایم

من کمال‌گرا نیستم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید