از همان لحظهای که انسان در ذهن خود با پرسشی چون «من کیستم؟» و «خالق من کیست؟» روبهرو میشود، خلئی عمیق در وجودش شکل میگیرد؛ خلئی که او را به جستجوی پاسخی برای پر کردن آن سوق میدهد.
ادیانی پدید میآورد که هر یک، بهگونهای تلاش دارند پاسخی به این پرسش بدهند. در مسیر کشف این حقیقت، علومی خلق میکند، امید دارد که شاید آنها بتوانند راهی بهسوی پاسخ بگشایند. از گوشها و چشمهایش بهره میگیرد، آماده برای شنیدن و دیدن هر نشانهای.
گاهی که از جستجو خسته میشود، دست از تلاش میکشد و به ساختن بُتهایی روی میآورد؛ آنها را میپرستد تا خود را قانع کند، تا شاید اندکی از سنگینی این خلأ کاسته شود. گاه چیزی را که خود ساخته، خالق خود میپندارد. برخی دیگر، پس از مدتی جستجو، پرسش را فراموش میکنند و در روزمرگیها غرق میشوند. گروهی هم تا واپسین روزهای عمر، سرگردان میمانند؛ از راهی به راهی دیگر میروند. و البته کسانی هم هستند که سرانجام، در برابر طبیعت جهان تسلیم میشوند.
هر کس راه خود را برای ادامه دادن در این جهان پررمز و راز میپیماید؛
اما در نهایت، همهٔ ادیان، علوم و شیوههای انسانی به یک حقیقت مشترک میرسند:
یکپارچگی و پیوستگی همهٔ موجودات با یکدیگر.
جستجو برای درک خویشتن و جهان، بخشی جداییناپذیر از انسان بودن است.
و گرچه مسیرهای این جستجو بسیار متنوعاند، در نهایت، همهٔ ما به یک حقیقتِ یگانه خواهیم رسید.

خوشحال میشم نظرات شمارو درباره این موضوع بخونم
به قلم:Zharfa🌙