در دنیای محتوا پدیدههای منحصر به فرد بسیار زیادی مشاهده میکنیم. از متولی دانستن خود به عنوان پدر تولید محتوا در ایران و نصیحت کردن دیگران آنهم توسط افرادی که نهایتا بیش از سه ماه توانایی نگارش پایهای ندارند تا بحث و جدل در رابطه با اینکه «ترجمه تولید محتواست یا نه».
اصل مهمی که در این میان نادیده گرفته میشود شاید این باشد: بازاریابی محتوایی به مفهوم «ارتباط انسان با انسان است.» این ارتباط باید دقیق، عمیق و ریشهدار باشد.
متنی مشابه این متن بسیار به چشم میخورد. به خصوص که میشود آن را با چاشنی بیمزهای به نام «تولید ملی و لزوم حمایت از داخل» هم به خورد مخاطب داد:
دوست عزيز ترجمه محتوا، بازاريابي محتوا و توليد محتوا نيست...اصل بر اين است كه شما دانش و تجربه شخصي خود در كسب و كارتان را با مخاطبان به اشتراك بگذاريد، نه دانش و تجربه برندي كه محتواي آن را ترجمه كرده و با مخاطبان خود به اشتراك مي گذاريد
سؤال اصلی: در حوزهای نظیر بیتکوین که هنوز به طور کامل حتی وارد ادبیات کسبوکاری ما هم نشدهاست، چگونه و دقیقا با تکیه بر چه تجربه و دانشی باید تولید محتوا کرد؟
مگر محتوا فقط شامل تولید است؟ حداقل میتوان با گشت و گذار سادهای در اینترنت به مفاهیمی چون Content Providing، Content Curation و Copywriting رسید.
با این وجود تمامی کسانی که در حوزههای نظیر «گردآوری» و «ترجمه» کار میکنند از دم «ول معطل» تلقی کرد. یا اگر کسبوکاری «ارزش کلیدیاش» را در «ترجمۀ متون دستاول علمی» و «بازاریابی آنها از طریق وبسایت» گذاشته باشد، لابد باید همیشه انگشت اتهام سمتش گرفت که تو «غیر اصیل» هستی.
تجربه و دانش شخصی در کسبوکار حوزهای بسیار گسترده دارد و فقط به محتوا مربوط نمیشود.
به جای اینکه شبانهروز غر بزنیم و راهکار نشان دیگران بدهیم یا از «وبلاگستان فارسی» گله کنیم که چرا نمیآیید از من متخصص که در زندگی محتواییام حتی نتوانستهام چهار ماه پشت سر هم صد کلمۀ بامعنی و فراتر از بازی با کلمات و مفهومدار و ارزشمند تولید کنم کمک بگیرید، بهترین کار این است که چیزی بسیار بزرگ «بسازیم». آنقدر بزرگ که به صورت اتوماتیک ورد زبان و مثال دیگران شود. وگرنه ادعای نویسندگی داشتن بدون رو کردن دو برگ کاغذ از نوشتههایمان که هنر نیست. ضمن اینکه ما مسئول و ولی و بزرگتر فعالان عرصۀ محتوا نیستیم که بخواهیم تعیین تکلیف کنیم.
به خصوص زمانی که حتی هشتگهای پستمان را هم از روی دست دیگران کپی میزنیم.
محتوا عرصۀ بسیار گستردهای است. محتوا بخشی از استراتژی کلی سازمانی و کسبوکاری ماست که خط مشی ما نسبت به مخاطب را مشخص میکند. خط مشی ارتباط ما با مخاطب. این خط مشی همانند نسخۀ پزشک کاملا اختصاصی است و نمیتوان یک مدل را به همه جا تعمیم داد.
هر چند من هنوز معتقدم محتوا و استراتژی محتوا باید در خدمت سازمان و کسبوکار باشند و حتی اگر فریلنسر تولید محتوا هستیم، باز میتوان این سطوح استراتژی را ترسیم کرد:
در سطح سازمان، من فرد چه ارزش و تفاوت کلیدی با دیگران دارم که مرا متمایز میکند؟ برای مثال اگر یاور مشیرفر روزی عنوان نویسنده برای نوشتههایش نگذارد، چقدر احتمال دارد که خوانندگان به سادگی طعم و بوی این نویسنده را بشناسند و با آن ارتباط برقرار کنند؟ چگونه ادبیات نگارشی یاور مشیرفر از «گزارش یک قتل» تا «نامهای به هیچکس» باید تکامل مییافت که خوانندگان بلافاصله قلم او را تشخیص دهند؟
در سطح کسبوکار شخصی میتوان به این دید رسید: چگونه باید از توانایی منحصر به فرد و صدا و تصویر برند شخصیام استفاده کنم تا آن را به پول تبدیل کنم؟ چگونه در ویرگول و وبلاگ و توئیترم بنویسم که شبکهسازی رخ بدهد و اثر شبکهای ایجاد شود؟ چگونه و در چه گروههایی «فایل صوتی از تحلیل کسبوکار» بفرستم که بعدش صدها PV دریافت کنم؟ چطور از رویکرد «تهاجمی» به مخاطب پرهیز کنم؟
در سطح عملکردی باید از توانمندیها و روش تقویتشان صحبت کنم: چگونه از ابزارهای مختلف دیجیتال مارکتینگ برای افزایش دامنۀ مخاطبانم و تأثیرگذاری بر آنها بهره ببرم؟ چگونه سبک نوشتنم را بهتر و دقیقتر کنم؟ چگونه عکس بگیرم و چگونه ادیت کنم که برای مخاطبم «ارزش» ایجاد شود و در ضمن سبک و سیاق و برندم را هم حفظ کردهباشم؟ چگونه همۀ اینها را بسنجم؟
چنانکه مشاهده میفرمایید حتی در سطح فریلنسری محتوا هم میتوان به سادگی به این سؤالات پاسخ داد، استراتژی تدوین کرد و پیش رفت و البته نتایج را سنجید، بهبود بخشید و در نهایت «بهترین» شد.
برای همۀ شما آن روز را آرزو میکنم.