من مسلم ابراهیمی هستم حرفه و تخصصام طراحی فونت هست. آثار و نوشتههای تخصصی در مورد فونت و تایپوگرافی را در فونتایران منتشر میکنم اما به تازگی متوجه شدم نیاز دارم درباره موضوعات عمومی هم بنویسم. برای همین ویرگوول را انتخاب کردم.
پیش از شروع بحث اصلی ۲ موضوع را باید بگم:
۱- قصدم از نوشتن این مطلب این نیست که جامعه را منع کنم از خواندن کتاب. فقط میخوام بگم کتاب خواندن بخش خیلی کوچکی از روند مطالعه است.
۲- این نوشته یک مقاله پژوهشی نیست. اطلاعات در زمان کوتاه جمع آوری شده و بعضی قسمتها نتیجه مشاهدات و تحلیلهای شخصی هست.
گاهی استفاده نادرست از یک واژه در یک زبان میتونه تبدیل به یک معضل اجتماعی بشه. به نظر من در مورد واژه مطالعه تا حدودی این اتفاق افتاده.
مشکل از اینجا شروع میشه که معنی مطالعه برای ما برابر شده با خواندن کتاب.
مثلاً از نفر اول کنکور میپرسن روزی چند ساعت مطالعه میکردی. (منظور اینکه روزی چند ساعت کتاب درسی میخواندی)
در حالی که لغتنامها مطالعه را اینطوری معنی میکنن.
فرهنگستان زبان پیشنهاد کرده بجای مطالعه از کلمه بررسی استفاده کنیم. در مثال بالا اگر واژه بررسی را جایگزین کنیم متوجه اشتباهمون میشیم. (روزی چند ساعت برای کنکور کتابها را بررسی میکردی!)
بنابراین با توجه به معنی مطالعه، کتاب خواندن یکی از روشهای مطالعه است و خیلی از مطالعات میتونه از روشهایی انجام بشه که اصلاً اثری از کتاب در اون نباشه.
کتاب در لغتنامهها تعریف سادهای داره:
اما برای اینکه بهتر به چیستی کتاب پی ببریم بهتره بریم از خیلی عقبتر بهش نگاه کنیم. برای پیدایش اولین کتاب به شکل امروزی چندتا چیز لازم بوده. اول خط و الفبا که در هزاران سال قبل توسط اقوام سومری و فینیقیها ابداع میشه و ۲ ابداع بزرگ دیگه یعنی کاغذ و چاپ که توسط چینیها انجام میشه. از اینجاست که چیزی به شکل کتاب موجودیت پیدا میکنه. اما جالبه بدونید که هنوز کتاب ابزار کارآمدی برای ثبت و انتقال اطلاعات نیست. چون کتابهای دستساز خیلی گران قیمت و کمیاب هستن. اون چیزی که عاقبت باعث شد کتاب با شکل و ارزشهای امروزی پدید بیاد اختراع دستگاه چاپ توسط گوتنبرگ بود. دستگاه چاپ با قابلیت حروفچینی میتونست کتابهای ارزانتری را در زمان سریعتر تولید کنه و به دستِ همگان برسونه.
و اما در سالهای نه چندان دور پیدایش عکاسی و پس از اون سینما (تصویر متحرک) و ضبط صدا تونستن نقش مهمی در ثبت و نشر دانش داشته باشن. عکس، فیلم و صدای ضبط شده مطمئناً نسبت به نوشتههای کتاب، اطلاعاتِ قابل اعتمادتر و جذابتری بودند اما نمیتونستن به سادگی و ارزانی کتاب منتشر بشن. برای همین همچنان کتاب ابزار اصلی ثبت دانش بود.
و بالاخره اون چیزی که قواعد بازی را عوض کرد ابداع کامپیوتر و شبکه بود. این ابداع میتونست انواع اطلاعات را در قالب داده (Data) هم ثبت کنه هم محاسبه کنه و هم منتشر کنه. و همینطور که انتظار میرفت زندگی بشر را متحول کرد. اما عجیب بود که کتاب با همان شکل اولیه به حضورش ادامه داد.
با وجود همه این ابداعات هنوز کتاب وجود داره و از ابزارهای پرطرفدار برای ثبت و نشر دانش هست. اما ظاهراً عاشقان کتاب و یا کسانی که دغدغهشون افزایش سطح مطالعه و آگاهی جامعه است، نگران هستن! نگران اینکه چرا مردم بجای کتاب خواندن وقتشون رو با تلویزیون، کامپیوتر و موبایل میگذرونن.
آیا واقعاً این نگرانی بهجاست؟ به نظر من نه.
اینکه روز به روز مردم کمتر کتاب میخونن و دوست دارن فیلم و تلوزیون ببینن یا با موبایل در حال جستجو در وبسایتها یا شبکههای اجتماعی باشن یک روند کاملا طبیعی هست.
چرا؟ چون کتاب کاغذی نسبت به کامپیوتر و موبایل یک ابزار خیلی قدیمی و اولیه محسوب میشه.
از حدودا ۵۰۰ سال پیش تکنولوژیِ کتاب کاغذی پیشرفت و تحول چندانی نداشته.
۱- عناصر چند رسانهای را میشه به ۵ دسته اصلی تقسیم کرد. شامل: نوشته، تصویر، صدا، ویدئو و انیمیشن. کتاب از ۵تا صدا، ویدئو و انیمیشن را نمیتونه نمایش بده.
۲- کتاب اطلاعات را به شکل فیزیکی و استاتیک ثبت کرده برای همین قابل ویرایش نیست یا ویرایش باعث صرف هزینه زیادی میشه. یک نویسنده اگر بعد چاپ کتاب متوجه اشتباهش بشه یا بعد مدتی نظرش راجع به موضوع تغییر کنه هیچ راهی برای اصلاح نداره مگر اینکه کتاب جدیدی بنویسه.
۳- در کتاب کاغذی امکان جستجو محدود به فهرست کتاب هست. امکان جستجو در متن، یک امکان کلیدی و خیلی مفید در مطالعه سریع هست. در ابزاری که امکان جستجو وجود داشته باشه شما با صرف وقت کمتر به پاسخ سوالتون میرسید و مطالعه بهینهتری خواهید داشت.
۴- با پیشرفت نرم افزارهای مترجم، متنهای نرمافزاری به راحتی میتونن به زبانهای دیگه ترجمه بشن. اما در رابطه با کتاب کاغذی باید دست به دامن یک مترجم بشید. (اگرچه فعلاً ترجمه نرمافزاری قابل مقایسه با ترجمه انسانی نیست اما با پیشرفت هوش مصنوعی مطمئناً روز به روز پیشرفت خواهد کرد و به ترجمه انسانی نزدیک خواهد شد.)
۵- تکثیر و نشر کتاب نیازمند صرف هزینه زیادی هست. یک مقاله در اینترنت به صورت رایگان میتونه در اختیار همه مردم باشه اما ۲هزارتا کتاب فقط امکان مطالعه را برای ۲هزار نفر فراهم میکنه. کمپینهای زیادی برگذار میشه برای به اشتراک گذاشتن کتاب یا اهدای کتاب به کتابخانهها ولی به نسبت محتوای نرم افزاری، کتاب کاغذی در تکثیر و به اشتراک گذاری بسیار ناتوان و محدود هست.
۶- پروسه تولید و نشر کتابِ کاغذی زمان بر هست. از زمانی که نویسنده کارش را تموم میکنه زمان طولانی میگذره برای طی این مراحل: پیدا کردن ناشر، قرارداد بستن، حروفچینی، اخذ مجوز، چاپ، صحافی و پخش در حالی که نوشتههای یک وبلاگ یا یک ویدئو سخنرانی بلافاصله دیده و خونده میشه.
۷- کتاب کاغذی ابزار غیرتعاملی هست. خوانندگان نمیتونن با نویسنده و صاحبنظر ارتباط تعاملی داشته باشن. اما در ابزارهای جدید شما میتونید زیر یک مطلب نظرتون را بنویسید و از مولف سوال کنید. این برای مولف هم فرصت و امتیاز فوقالعادهای هست. گاهی میتونه این تعامل تبدیل به یک حس عاطفی بشه و برای نویسنده و خواننده انرژی بخش باشه. نویسندههای کتابهای کاغذی هم به همین دلیل دوست دارن برنامه امضاء کتاب یا جلسات نقد و بررسی برگذار کنن که البته این تعامل خیلی محدود و موقتی هست.
۸- کتابهای کاغذی چون تحت نظر دولت منتشر میشه آزادی بیان را از نویسنده سلب میکنه. برای همین به نسبت محدودیتهای جامعه محتوای کتابهای کاغذی هم محدود هست و درباره خیلی از موضوعات مهم کتاب وجود نداره یا اگر وجود داره سانسور شده.
۹- کتاب به شما امکان حفظ کامل حریم خصوصی را در مطالعه نمیده. شما ممکنه بخواهید راجع به موضوعاتی مطالعه کنید که هرگز دیگران متوجه نشن (بخصوص موضوعات مربوط به سیاست، مذهب یا جنسی) چنین چیزی با استفاده از موبایل و تبلت خیلی راحت و امن انجام میشه اما کتاب را همه میبینن و پنهان کردنش خیلی دردسر هست.
۱۰- کتابها نمیتونن برای معلولین خاص دسترسی بهتر ایجاد کنند. مثلاً در کتابهای الکترونیک و وبسایتها، فرد کم بینا میتونه فونت را تغییر بده و اندازه نوشته را بزرگ کنه یا حتی به کمک نرم افزارهای تبدیل به صوت نوشتهها را بجای دیدن گوش کنه.
۱۱- حجم اطلاعات تولید شده بصورت نرم افزاری خیلی بیشتر از اطلاعات چاپ شده در کتابهاست. برای مثال دانشنامه آنلاین ویکی پدیا به ۲۹۳ زبان مختلف دارای اطلاعات هست. حجم اطلاعات این دانشنامه در زبان انگلیسی ۶۰ برابر دانشنامه معروف بریتانیکا است. بنابراین با بدبینانهترین فرض، اگر فقط ۱۰ درصد اطلاعات ویکیپدیا هم درست و تایید شده باشه باز هم از دانشنامه بریتانیکا بزرگتره.
۱۲- در کتاب کاغذی فقط میشه منابع را معرفی کرد یا برای توضیح بعضی کلمات خاص پاورقی نوشت. در حالی در اینترنت میشه موضوعات را به منابع آنلاین لینک کرد. بنابراین هنگام مطالعه پاسخ سوالهای احتمالی را از منابع دیگر پیدا میکنید و دوباره به مسیر اصلی، مطالعه بر میگردید.
یکی از دلایل اصلی که باعث شده کتابِ کاغذی بیشتر از توان و تاثیرش مهم بشه همون تصور اشتباه هست که مطالعه برابر هست با کتابخوانی.
و اینطوریه که دولت و هرکسی که دغدغه فرهنگی داره، تا حد توان از این ابزارِ اطلاع رسانی حمایت مالی و معنوی میکنه.
یکی از چیزهایی که اهالی فرهنگ همیشه نگرانش هستن آمارهای مربوط به سرانه مطالعه است. و جالبه که بدونید اصلیترین معیارهای محاسبه سرانه مطالعه موارد زیر هست:
یعنی انواع دیگر مطالعه مثلا خوندن همین وبلاگ، مشاهده فیلم، شنیدن رادیو و پادکست و انواع دیگر مطالعه که بهش اشاره کردیم هیچ جایگاهی در سرانه مطالعه جامعه نداره!
آمارهایِ پایینِ سرانه مطالعه باعث میشه متولیان فرهنگی احساس نگرانی کنن و مقصر را ابزارهای اطلاع رسانی جدید بدونن. نگرانی از اینکه چرا مردم بجای مطالعه کتاب، وقتشون را با تلوزیون، کامپیوتر و موبایل میگذرونن؟
این نگرانی اونقدر زیاد هست که باعث میشه دولت برای ترویج فرهنگ کتابخوانی هزینه کنه. مثل حمایتهای دولتی از مطبوعات و ناشران، برگزاری نمایشگاهها، گسترش کتابخانهها، هفته کتابخوانی و...
اما در نهایت همه این تلاشها باعث ارتقاء آگاهی و فرهنگ جامعه نشده. چرا؟ چون کتاب فقط یک ابزار برای مطالعه است و نه خودِ مطالعه. همه این تلاشها اگر بر روی ترویج فرهنگ مطالعه به معنی تلاش برای افزایش سطح آگاهی با استفاده از ابزارهای گوناگون متمرکز بشه مطمئناً نتیجه بهتر خواهد بود.
تالیف کتاب و چاپ مقاله در محیطهای آکادمیک اعتبار علمی به همراه داره. اگر یک استادِ دانشگاه نظریاتش را در قالب یک مقاله، پادکست یا ویدئو در اینترنت منتشر کنه براش امتیاز آکادمیک محسوب نمیشه. اساتید دانشگاه سعی میکنن وقتشون را صرف پژوهشی بکنن که خروجیاش مقاله یا کتاب باشه. در دانشگاه منابع مطالعاتی غیر از کتاب و نشریات علمی چندان معتبر شناخته نمیشه و همه اینها این باور اشتباه را تقویت میکنه که علم و دانش وقتی ارزشمند هست که روی صفحات یک کتاب چاپ شده باشه.
بخصوص در جامعه ایران که فرهنگ رعایت کپیرایت هنوز ضعیف هست و سو استفاده از آثار معنوی زیاد. اکثر مولفها ترجیح میدن آثارشون را در قالب کتابِ چاپی منتشر کنند نه بصورت کتاب الکترونیک یا نوشتن در وبلاگ.
وضع طوری شده که در اغلب گفتگوها و مصاحبهها این سوال پرسیده میشه "آخرین کتابی که خوندی چی بوده" و شما برای اثبات اینکه اهل مطالعه هستید باید اسم چندتا کتاب را نام ببرید. یعنی اگر وقتتون را صرف دیدن فیلمهای مستند در شبکه نشنال جئوگرافی کرده باشید یا از یوتیوب فیلم آموزشی دیده باشید اهل مطالعه محسوب نمیشید اما اگر یک کتاب داستان خونده باشید با سربلندی از این آزمون گذر خواهید کرد!
شما اگر عکسی از خودتون در حال مطالعه کتاب منتشر کنید یا عکسی از جلد یک کتاب در کنار فنجون چایی تون. به نظر میرسه که شخصی اهل مطالعه و فرهیخته هستید اما اگر عکسی از لپتاب یا موبایل تون منتشر کنید هیچکی تصور هم نمیکنه در ویکیپدیا در حال مطالعه باشید!
خب همین باعث میشه که مردم به خودنمایی با کتاب ادامه بدن و این باور بین عموم تقویت بشه که مطالعه مساوی است با کتاب خوندن. و سلسله وار این محرکها ادامه داره. شما رفتن به کتابفروشی و نمایشگاه کتاب را ارزش میدونید و بعد از اون هزینه کردن برای کتاب را ارزش می دونید و حالا شما هستید و کتابهایی که از روی نیاز نخریدید و در حالی که صدها سوال بی پاسخ در ذهن دارید نشستید کتابی را میخونید که خریدید. اگر هم از خیلیا بپرسید به چه دلیل این کتاب را خریدی احتمالا یا یکی براشون از کتاب تعریف کرده یا کتاب پرفروش و چاپ چندم بوده یا از نویسندش خوشتون میاومده.
و این چرخه ادامه پیدا میکنه. به این ترتیب که شما هم کم و بیش از کتابهاتون و کتابخونهتون اینجا و اونجا حرف میزنید یا چیزی در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارید و چرخ بازار کتاب کاغذی اینطوری میچرخه و بازار هم برای شما کتابهایی منتشر میکنه که پتانسیل بیشتری برای فروش داره.
در حالی که روال طبیعیِ مطالعه با کتاب این هست که شما سوالی در ذهنتون شکل گرفته و به دنبال یادگیری و کسب آگاهی یا حتی نیاز روحی، کتابی را انتخاب میکنید و در کتاب جواب سوالتون را پیدا میکنید و لذت میبرید.
همهی این محرکها باعث میشه افرادی که کمتر کتاب میخونن احساس شرمندگی از خود داشته باشن و برای رفع این حسِ بد، بدون برنامه و هدفی خاص کتاب خریداری کنن و شروع کنن به خوندن.
استفادهی نادرست از مزایایِ ابزارهای نوین نشر اطلاعات توسط تولید کنندگان دانش:
در بستر فناوریهای جدید مقدار زیادی از اطلاعات به پشتوانه قدرتهای تجاری تولید شده. یک وبسایت یا وبلاگ همراه با جذب شما به مطالعه، میتونه شما را هدایت کنه به خرید یک محصول تجاری و در این نقطه است که چیزی به اسم بازاریابیِ محتوا پدید میاد.
بخش زیادی از اطلاعات تولید شده در اینترنت با هدف بازاریابیِ محتوا تولید شده. نویسنده کتاب معمولاً خودش تصمیم میگیره از چی بنویسه و چطور بنویسه اما تولید کنندگان محتوا در خیلی از نشریات آنلاین و شبکههای اجتماعی درباره موضوعاتی مینویسن که بتونه بازدید بیشتری داشته باشه، لایک و فالور بیشتری جذب کنه و نهایتاً تبلیغ بهتری باشه برای فروش بیشتر.
و همین تولید محتوای لعنتی باعث میشه بینهایت آشغال و اطلاعات کم ارزش تولید بشه. و در بین اینهمه آشغالِ کم ارزش گاهی پیدا کردن محتوای با ارزش برای موتورهای جستجو هم سخت میشه چه رسد به خود کاربر.
بنابراین آگاهی از اینکه تولید کننده محتوا چه کسی هست و هدف از نشر اون مقاله، ویدئو یا پادکست چیه میتونه خیلی در کیفیت مطالعهی غیرکتابی موثر باشه.
یکی از امکاناتی که فناوریهای جدید نشر دارند اینه که هزینه تولید دانش بجای اینکه از جیب شما پرداخت بشه از منابعی مانند اسپانسرها و تبلیغ کنندگان تامین بشه. و این در نگاه اول خیلی خوب به نظر میرسه.
اما برخی معتقدند که اطلاعات غیر رایگان مطمئنتر هستند. هنگام خرید یک مقاله، پادکست، ویدئو (که مشابه خرید کتاب هست) شما پول میپردازید و هم اندازه اون، اطلاعات و دانش خریداری میکنید. اما تئوری محتوای رایگان در خیلی از موارد اینطوری کار میکنه که به دلیل رایگان بودن مخاطبهای زیادی جذب میشه و بعدش از طریق تبلیغات، توجه فکریِ شما به تُجار یا سیاستمداران فروخته میشه.
اگر بخواهیم از لپتاپ یا موبایلمون برای مطالعه استفاده کنیم همیشه این احتمال وجود داره که وسط مطالعه یک اعلان از یک شبکه اجتماعی گوشه صفحه ظاهر بشه و ما رو ببره به جایی که کلا یادمون بره راجع به چی مطالعه میکردیم. یا اینکه هوس کنیم وسط مطالعه کمی فیلم ببینیم یا بازی کنیم.
کتاب خوانها با محدود کردن امکانات این مشکل را رفع کردن اما همانطور که از اسمش مشخصه برای خواندن کتاب ساخته شدن نه مطالعهی جامعِ یک موضوع. هدف ما از مطالعه فراکتابی این بود که از اینترنت و همه منابع اطلاعاتی موجود در اون برای درک یک موضوع استفاده کنیم. ضمن اینکه خاصیت مطالعه آنلاین اینه که هر زمان راجع به موضوعی احساس کردیم میخواهیم بیشتر بدونیم در اینترنت جستجو کنیم و از نفهمی در بیاییم.
پس چه باید کرد؟ باید خودمون نحوه استفاده مون از ابزارهای اطلاع رسانی جدید را کنترل و مدیریت کنیم. باور کنید خیلی از عاشقان کتاب کاغذی هم چند برابر وقتی که در روز صرف کتاب خوندن میکنن از موبایل استفاده میکنن. و به نظر من میشه بسیاری از این وقت گذارنیهای اینترنتی را به مطالعه تبدیل کرد. میشه از جذابیت دیدن عکس و فیلم و موسیقی در اینترنت استفاده کرد و وبگردیها را به مطالعه تبدیل کرد.
نظر من اینه که بله با توجه به همه ضعف هایی که گفتیم کتاب کاغذی به عنوان یک ابزار مطالعه روز به روز ضعیفتر و کم ارزشتر خواهد شد.
بعضی کتاب ها اما هیچوقت بطور کامل از بین نخواهد رفت چون کتاب خارج از بحث مطالعه و کارکردی که در ثبت و نشر دانش داره کاربرد حسی هم داره. مثلاً تجربه خوندن شعر و داستان در کتاب برای بعضی قابل مقایسه با خوندن همان متنها روی نمایشگر نیست. جنس و بوی کاغذ، ورق زدن و حاشیه نویسی همه تجربههای حسی هستن که باعث میشه کتاب چاپی به عنوان یک شیء دوست داشتنی همیشه خریدار داشته باشه.
نتایج برخی پژوهشها نشان داده که لمس کتاب، بوی کاغذ و ورق زدن صفحات باعث میشه مطالعه با کتاب کاغذی نتیجه بهتری نسبت به کتاب الکترونیک داشته باشه.
در این مورد پیشبینی من اینه که همین پژوهش برای نسلهای آینده نتیجه متفاوتی خواهد داشت. ممکنه دلیل بدست آمدن چنین نتیجهای این بوده است که اغلب شرکت کنندگان در آزمون، افرادی بودن که اولین تجربههای مطالعه اونها با کتاب کاغذی بوده و همین باعث ایجاد حس غرابت و نا آشنایی با کتاب الکترونیک شده. اما نسلهای آینده که از ابتدا اغلب مطالعههاش در محیط دیجیتال هست و نه کتاب کاغذی، بوی کتاب و لمس کلمات براش حسهای بیمعنی خواهد بود.
یک پیشبینی دیگه هم اینکه در آینده ممکنه به کمک تکنولوژی همین حسها در کتاب الکترونیک بازآفرینی بشه. (مانند استفاده از صدای شاتر مکانیکی در دوربینهای دیجیتال بدون آینه)
در این مطلب درباره ضعفها و کمبودهای کتاب و عدم لزوم توجه زیاد به کتابخوانی زیاد گفتم. دقت کنید که منظور این نیست که کتابخوانی یا کتاب بد است. فکر و ایده اولیه نوشتن این مطالب به دلیل مخالفت با مروجان کتاب نیست.
آنچه باعث شد به این موضوع فکر کنم این بود که متوجه شدم لازم است همه ما به مطالعه در ابزارهای دیگر ثبت و نشر دانش مانند موبایل و اینترنت بیشتر توجه کنیم و تلوزیون، موبایل و اینترنت را دشمن مطالعه ندانیم.
اکنون که مردم مشتاق استفاده از این فناوریهای جذاب هستند باید متولیان و دلسوزان فرهنگ تمرکز خود را از کتاب و کتابخوانی به سمت این رسانهها جهت دهی کنند.
باید روش صحیح استفاده از اینترنت و موبایل را آموزش دهیم. بسیاری از مردم بیشترین زمان استفاده از موبایل و اینترنت را صرف شبکههای اجتماعی و کانالها و گروههای پیام رسان میکنند. اکثر آنها با وب و موتور جستجو، دانشنامههای آنلاین، کتابهای صوتی، پادکستها، و منابع ویدئو بیگانه هستند.
کتاب خواندنِ بیهدف و بالا بردن سرانه مطالعه دردی از جامعه دوا نخواهد کرد. پیشنهاد من این است که یک جستجوگر همیشگی باشیم و بیشتر از آنچه میخوانیم و میبینیم و میشنویم تامل کنیم.
نظرات من در این مطلب در مورد کتاب، افراد، روشهای مطالعه و ... مطلق نیست. ممکنه با توجه به شرایط خاص مثل نوع و موضوع کتاب، سن مطالعه کننده و موارد دیگه نتیجه گیری متفاوت باشه.
هدف این مطلب بیشتر طرح یک مسئله هست که کمتر بهش پرداخته شده. برای نتایج بهتر و دقیقتر باید پژوهشهای علمی انجام بشه.
اگر مشتاق بودید درباره این مطلب با هم گفتگوی کنیم کافیه اسم من Moslem Ebrahimi را گوگل کنید. یا در اینستاگرام / توییتر به من پیام بدید. میتونید از این مطلب در هر جایی استفاده کنید اما لطفاً نام و نشون نویسنده را تغییر ندید :)
اگر از مطالعه بیشتر درباره این موضوع خوشتون میاد پیشنهاد میکنم نوشتههای زیر را هم ببینید:
کاغذ دیگر توان ندارد اسماعیل. (مرضیه رسولی)