Mostafa_Koolivand
Mostafa_Koolivand
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

سال های جنگ و جنگ و جنگ



《 سال های جنگ و جنگ و جنگ 》

خاطرم هست یک شب پس از سقوط کابل، پس از چند بار تلاش، بالاخره موفق شدم با عنایت ارتباط بگیرم.
با صدایی به قدمت تمام ناآرامی های افغانستان
می گفت:《 آی هَمسایَه، حالا چه بگویم؟ از کجا گُفتَه کنم؟ راست اش همان که خود گفته کردی، سوال کردن سخت است و جواب دادن سخت تر.》
همراه ایل و طایفه، از کابل به پنجشیر آمده بود.
دل اش گرفته بود، این را خودش نگفت، از صدای اش می شد فهمید.
می گفت:《 انتخاب کردند. حالا خب باید نظارَه کرد. طالب گفته است دوباره خوب مِی شود. امنیت می دهیم همه جا را. عدالت. گذشته گذشته است. نَمی دانم برادر. حقیقت نمی دانم چه می شود.》
آشفته است اما نمی خواهد بحث را هم بپیچاند.
صحبت می کند، بیشتر شبیه درد و دل است.
صحبت پشت صحبت.
حسابی گرم گرفته ایم.
از پنجشیر می گوید.
صدای اش را کمی بلندتر می کند و با لحنی حماسی می گوید:《آااای چه کسان که در این پنجشیر جنگیدند! ما یَک شاه مسعود نداشتیم که؛ خدا مِی داند شاه مسعودها داشتیم. دلیری ها کردند. حالا ما درمانده مانده ایم.》
کمی بعد، از تاریخ هم گله می کند و می گوید: 《برادر، ما یَک خاک بودیم. یک ولایت و یک خانه داشتیم. ما را به ناحق جدا کردند. وانگه یک خط به دورمان کشیدند و تو شدی ایرانی و من افغان. ما هنوز خود را تکه ای از شما می دانیم.
برادر، دعا کن جنگ نشود. خدا می دانم افغان خسته از جنگ و آوارگی و ویرانی است.
خدا می داند زندگی خَیلی به ما بدهکار است. خیلی.》
برای شان آرزوی صلح و آرامش و عشق می کنم.
می گوید:《جهان سپاس.》و خداحافظی می کند.
.
به دلهره های جوانی در آن سوی مرزها فکر کنم.
خاک همان خاک است و آسمان همان آسمان و آب و نان همان، اما صلح و آرامش و عشقی اگر در میان نباشد، همه چیز و همه کس برای آدم بیگانه
می شود.
شاید دردهایمان مشترک نباشند اما هر کدام به نحوی آن ها را فریاد زده ایم، حالا بگذریم به جایی رسیده است یا نه.
یادم رفت به عنایت بگویم زندگی فقط به شما بدهکار نیست، برادر؛ خیلی سال است که زندگی به مردم خاورمیانه خیلی بدهکار است.
حتم دارم روز ها و شب های بسیاری، صدای احمد ظاهر با همان《لَیلی لَیلی جان》 گفتن هایش در دل کوچه و پس کوچه ها و خانه های افغانستان پیچیده است و مردم را به زندگی دلگرم کرده است. کاش دوباره سر پنجه های عشق و محبت و صلح بر تارهای این ساز کهنه بلغزند تا قلب و ذهن مردم خالی از نوای خوش زندگی نشود.



#سال_های_جنگ_و_جنگ_و_جنگ
#مصطفی_کولیوند


کانال تلگرامی:
@Nagoftehaye_M_Koolivand


"زندگی، زیبایی آن لحظه نابیست که فارغ از همه جنگ جهان تو با خودت در صُلح باشی. کتاب بهترین رفیقم است و نوشتن آرامشم می دهد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید