Mostafa_Koolivand·۳ سال پیشاین《بودن》می اَرزد به تمام《نبودن》هایادمان نَروَد حُرمت هر نَفَس را بایست نگه داریم و عاشق ترین زندگان باشیم.لایق اگر باشیم، بذر حرف هایمان در قرن بعد هم جوانه خواهد زد، حتی ا…
Mostafa_Koolivand·۳ سال پیشهمین روزها بود جان شما...همین روزها بود جان شما.آسمان بغضش ترکیده بود و می خواست حسابی دق و دلی اش را سر ما خالی کند.ما چه گناهی داشتیم آخر؟.سه تایی پیشانی های کوچک…
Mostafa_Koolivand·۳ سال پیشسال های جنگ و جنگ و جنگ《 سال های جنگ و جنگ و جنگ 》 خاطرم هست یک شب پس از سقوط کابل، پس از چند بار تلاش، بالاخره موفق شدم با عنایت ارتباط بگیرم.با صدایی به قدمت…
Mostafa_Koolivand·۳ سال پیشآدم به آدم زنده است《آدم به آدم زنده است.》 ننه دستمال سبز مخملی اش را روی چشم های کم فروغ اش می کشد و پاهای استخوانی اش را روی قالیچه دست بافت دوران جوانی اش…
Mostafa_Koolivand·۴ سال پیشاثر سبز"اثر سبز" میام پای این درخت شاه توت تا آهنگی گوش کنم و با خوردن چند تایی توت بلکه کمی از اضطراب امتحان فردا رو کم کنم و شاید هم اوقات تلخ م…
Mostafa_Koolivand·۴ سال پیشهزار و چهارصد "۱۴.."صد سال گذشت.یک قررررن.حواست هست؟؟آن همه بهار و تابستان و...کجا رفتند؟چه شدند؟تکلیف بقچه خاطره هایمان چه می شود؟نکند باید بگذاریم به…
Mostafa_Koolivand·۴ سال پیشدر کوی نیکنامانهنوز هستند کسانی که بوی مردانگی می دهند"در کوی نیکنامان"در سربالایی گردنه با دست چپ فرمان را می گیرد و با دست راست می زند توی سر دنده. از…
Mostafa_Koolivand·۴ سال پیشناشناسکمی زیر پوست واقعیت"ناشناس"آفتاب مایل می تابد و این سمت ها خیلی سروصدا نیست و بوی برگ سوخته زیر دماغ آدم بازی میکند. از روی تلنبار خاک و پا…
Mostafa_Koolivand·۴ سال پیشپاییز، حوالی نیمکت های خالی"پاییزحوالی نیمکت های خالی"پاییز، فصل غریبیستبند بند تن شهرانگار به حرف می آیدقدم به قدم نجوای شعر می رسد به گوشدرخت ها با گیسوهای زرد و نا…