تئوری انتخاب از ویلیام گلسر یکی از آن دسته کتاب های قطوری است که حقیقتا می تواند به ما کمک کند زندگی های بهتری داشته باشیم… اگرچه این کتاب در دسته کتاب های روانشناسی طبقه بندی می شود و می تواند به نوعی کتابی علمی تلقی شود، اما به نظر من به راحتی قابلیت خوانده شدن توسط همه افراد را دارد و می تواند در داشتن زندگی بهتر کمکمان کند.
کتاب نظریه انتخاب (Choice Theory) ویلیام گلاسر، اگر چه نخستین کتاب او نیست؛ اما بیتردید مهمترین کتاب اوست.
کتابی که از نخستین انتشار آن در سال ۱۹۹۸ تا کنون، همچنان مورد توجه علاقهمندان به روانشناسی و بهبود کیفیت زندگی فردی قرار گرفته است.
ویلیام گلاسر، روانپزشکی است که از چارچوبهای متعارف روانپزشکی فاصله گرفته است. او اصرار دارد که راهکار بسیاری از مشکلات ما انسانها، در اصلاح رفتارها و انتخابهایمان نهفته است و نه استفاده از داروهای شیمیایی.
او معتقد است که هر چه مرکز کنترل درونی در انسانها بیشتر تقویت و تثبیت شود، مشکلات و چالشهایشان در زندگی کمتر خواهد شد.
سایت متمم<br/>
در این نوشته سعی کرده ام خلاصه ای از ” تئوری انتخاب ” را ارائه دهم و مثل همه خلاصه های دیگر طبیعتا بیشتر به بخش هایی پرداختم که به نظرم مهم تر بوده است.
>>> خلاصه کامل تر کتاب تئوری انتخاب را می توانید در بلاگم (MrNarenji.ir) بخوانید در اینجا به ذکر سرفصل ها و موارد مهم مطرح شده در کتاب بسنده می کنم <<<
فرضیه عملیاتی که روانشناسی کنترل بیرونی در جهان به کار می گیرد این است: افرادی را که کار خطایی انجام می دهند تنبیه کنید، آنگاه آنها کاری را انجام خواهند داد که ما می گوییم درست است. سپس به آنها پاداش دهید (تشویقشان کنید) در نتیجه آنها به انجام کاری که ما می خواهیم ادامه خواهند داد.
موضوع کتاب درباره این واقعیت است که: باور به کنترل بیرونی و به کارگیری آن به همه افراد – اعم از کنترل کننده و کنترل شوند- آسیب می رساند.
باور اول: به تلفنی که زنگ می زند جواب می دهم، با شنیدن صدای زنگ منزل در را باز می کنم، پشت چراغ قرمز توقف می کنم و کارهای بیشمار دیگری انجام می دهم، چرا که من به هر نشانه ساده بیرونی پاسخ می دهم.
باور دوم: می توانم دیگران را به انجام کاری وادار کنم که مایل نیستند و دیگران نیز می توانند فکر، عمل و احساس مرا تعیین کنند.
باور سوم: این حق و حتی وظیفه اخلاقی من است تا کسانی را که از فرامین و دستوراتم پیروی نمی کنند تحقیر، تهدید یا تنبیه کنم و برای آنکه دستوراتم را انجام دهند، اگر لازم بود آنها را تشویق نمایم و پاداش دهم.
هنگامی که نیازهای خود را بشناسید، معمولا می توانید تشخیص دهید وقتی احساس ناخشنودی و ناراحتی دارید کدام نیازها ارضا نشده و وقتی احساس خوب و خشنودی می کنید کدام نیازها ارضا شده است.
اما این ۵ نیاز عبارتند از:
بر اساس تئوری انتخاب دلیل ادراکات متفاوت ما از واقعیت، به دنیای مهم دیگری مربوط است که خاص هر کدام از ماست و آن را دنیای مطلوب می نامیم.
این دنیای کوچک و شخصی که هر کسی به فاصله کمی از تولدش شروع به خلق آن در حافظه اش می کند و تمام طول عمر بازآفرینی آن را ادامه می دهد، از گروه کوچکی از تصاویر خاص تشکیل شده است که بیش از هر چیز دیگری می شناسیم. این تصاویر بهترین راه ارضای نیازهای انسانی را به ما نشان می دهند و سه مقوله مشخص را در بر می گیرند:
۱- افرادی که بسیار دوست داریم با آنها باشیم.
۲- چیزهایی که بسیار دوست داریم داشته باشیم و تجربه کنیم.
۳- ایده ها یا نظام باورهایی که بر بخش بزرگی از رفتار ما حاکمند.
همچنان که برای ارضای نیازهای خود تلاش می کنیم، به طور مداوم جهان مطلوب خود را خلق و بازآفرینی می کنیم.
روش مشاوره ای که من استفاده می کنم واقعیت درمانی نام دارد. این روش درمانی بر تئوری انتخاب استوار است و بر اصلاح و بهبود روابط کنونی تمرکز دارد و تقریبا همیشه به روابط گذشته اهمیتی نمی دهد و موفقیت آن نیز به رابطه مراجع و مشاور بستگی دارد.
آنچه از هنگام تولد تا مرگ از ما سر می زند رفتار است، در تئوری انتخاب به جای استفاده از صفات و اسامی برای شکوه و شکایت از افعال استفاده می کنیم. این تغییر و جایگزینی بسیار مهم است چون نه تنها به ما می آموزد آنچه از آن شکایت می کنیم را خودمان انتخاب کرده ایم، بلکه می توانیم یاد بگیریم به انتخاب های بهتری دست بزنیم و بر مشکلات و شکایات فائق آییم.
وقتی می گوید من افسرده ام، مطمئن هستم که باور دارد این بدبختی بر او عارض شده است. ولی به نظر من او این احساس بدبختی و مصیبت را انتخاب کرده است. چیزی که سعی میکنم در اینجا به او بیاموزم این است که او انتخاب کرده خودش را افسرده کند تا بتواند با چیزی که همسرش انجام می دهد و او دوست ندارد کنار بیاید.
در واقع چهار مولفه جدایی ناپذیر با هم روشی را می سازند که ما خود را اداره می کنیم. اولین مولفه فعالیت است. اکثر ما وقتی به واژه رفتار فکر می کنیم به یاد فعالیت هایی چون راه رفتن، حرف زدن یا خوردن می افتیم. دومین مولفه فکر کردن است. ما همواره مشغول فکر کردن به چیزی هستیم. سومین مولفه احساس است. هرگاه رفتار می کنیم به همراه آن احساسی داریم. چهارمین مولفه فیزیولوژی یا کارکرد بدن است. هرکاری که انجام می دهیم همواره یکسری فعالیت های فیزیولوژیک و جسمانی با آن همراه است. مثل ضربان قلب که خون را به بدن پمپ می کند، تنفس شش ها و ترشح غدد درون ریز یا کارکرد مغز.
هیچ کس نمی تواند مستقیما انتخاب کند احساس خوبی داشته باشد.
وقتی یک رفتار کلی را انتخاب می کنید همیشه هر چهار مولفه فعال می شوند، اما شما فقط روی افکار و اعمال خود کنترل مستقیم دارید.
گلسر در این بخش ابزاری را معرفی میکند که از این طریق می توان به بهبود همه روابط کمک کرد. این ابزار باعث می شود روابطی که به دلیل اختلاف نیازها دچار مشکل شده اند ترمیم شود.
یکی از شیوه های مطلوب به کارگیری تئوری انتخاب برای حل مشکلات زناشویی، این است که توافق کنید رابطه زناشویی (یا هر رابطه دیگری) را درون دایره بزرگی که آن را دایره حل اختلاف می نامم تجسم کنید.
در این دایره حل اختلاف سه شخصیت حضور دارند: زن، شوهر و خودِ ازدواج.
آنچه هر دو در هنگام ورود به دایره توافق دارید این است که ازدواج نسبت به خواسته های فردی شما در اولویت است. در ضمن هر دوی شما هم با تئوری انتخاب آشنایید و می دانید اگر تلاش کنید دیگری را مجبور به انجام کاری کنید، یا به او زور بگویید، شخص ضعیف تر از دایره بیرون خواهد افتاد یا خودش از دایره خارج خواهد شد.
تا زمانی که هر دو درون دایره نباشید مذاکره ای انجام نمی شود بلکه فقط با هم جروبحث خواهید کرد.
وقتی همزمان دو تصویر متضاد در دنیای مطلوب شما قرار دارند دچار تعارض هستید. هر چه در جهت یکی از این دو تصویر حرکت کنید دیگری را بیشتر ناکام می گذارید.
برای مثال من می خواهم هم لاغر باشم و هم پرهیز غذایی نکنم و ورزش هم انجام ندهم.
برای مسابقه فینال بلیت خریده ام و همزمان دختری که مدتهاست می خواستم با او بیرون بروم می گوید همان شب وقتش آزاد است.
جلسه اداری بیش از حد طول می کشد، اگر جلسه را ترک کنم رئیس عصبانی می شود و اگر بمانم، نمی توانم به اجرای نمایش مدرسه که دخترم کارگردانی آن را بر عهده دارد برسم.
شدیدترین نوع تعارض ها، تعارض عشق و وفاداری است.
عاملی که تعارض را تا این حد تشدید می کند عدم وجود راه حل فوری است. اما گاهی ممکن است کاری انجام دهید، حتی اگر به حل تعارض منجر نشود.
استاد بزرگ من دکتر هرینگتون می گفت: ” اگر بر سر دوراهی قرار گرفته اید و نمی دانید چکار کنید، تا جای ممکن هیچ اقدامی نکنید. به این ترتیب حداقل اوضاع را بدتر نمی کنید. زمان در نهایت تعارض را در یکی از دو جهت پیش می برد وتصمیم گیری را آسانتر می کند. البته در بسیاری از مواقع نمی توانید صبر کنید و اگر تصمیم نگیرید، ممکن است یکی از تصاویر مطلوب مورد نظر خود را برای همیشه از دست بدهید.”
راه حل دیگر، دریافت مشاوره خوب است، مشاور اگرچه نمی تواند به شما بگوید چه کار کنید ولی می تواند به گزینه ها و انتخاب های موجود انسجام ببخشد.
حرف زدن با مشاور باعث می شود کمی نوازش دریافت کنید.
کاری که مشاور ممکن است انجام دهد این است که فرد را در جهت یک گزینه یا انتخاب هدایت می کند؛ گزینه ای که تعارض برانگیز نبوده و همان نیاز یا نیازهایی که در تعارض ناکام مانده اند را برآورده می سازد.
دربسیاری از اوقات زمانی که در بحبوحه یک تعارض گیر کرده ایم و راه فراری نداریم، سیستم خلاق ما فعال می شود و با استفاده از راه هایی نظیر “افسرده کردن”، “مضطرب کردن” و … تلاش می کند پاسخ فوری (و البته ناکارآمدی) را در اختیار ما بگذارد. در واقع در هنگام بروز این تعارضات به جای اینکه فعالانه به دنبال راه حل مناسب باشیم راحتترین راه ها را انتخاب می کنیم که همان افسرده کردن و … است.
در بخش بعدی کتاب گلسر در قالب چهار فصل و موضوع تلاش می کند مفاهیم مطرح شده در مورد تئوری انتخاب را در قالب مثال های گوناگون و واقعی، شرح و بسط دهد و همچنین برای مشاوران ابزارهای عملی ای را فراهم آورد تا بتوانند در اتاق مشاوره از این ابزارها بهره مند شوند:
۱- عشق و ازدواج
در درون دایره حل اختلاف هیچ یک از طرفین سعی نمی کند دیگری را تغییر دهد.
در زندگی مشترک نیز مانند تمام مشکلات ارتباطی انسانی دیگر، یک نفر برای کنار گذاشتن کنترل بیرونی باید پیشقدم شود.
۲- خانواده شما و اعتماد
اصل بدیهی تئوری انتخاب در زمینه فرزند پروری این است: “اگر می خواهید فرزندان شما در طول دوره رشد، شاد، موفق و با شما نزدیک و صمیمی باشند، کاری نکنید که فاصله بین شما و آنها زیاد شود و از هم دور شوید.”
من فقط می توانم اصول اولیه فرزندپروری را بر اساس تئوری انتخاب توضیح دهم: عشق و محبت بسیار و عدم تنبیه.
وقتی پای عشق و احساس در میان است به کسی نمی توان گفت چه بکند و چه نکند. تئوری انتخاب در این زمینه قویا توصیه می کند برای نزدیک ماندن به او هر کاری می توانید بکنید. رابطه شما با او از هر بر حق بودنی مهمتر است.
اساس و بنیان رابطه مبتنی بر تئوری انتخاب، اعتماد است.
۳- آموزش تحمیلی، آموزش و پرورش و مدارس کیفی
اگر یک راه وجود داشته باشد که بدان طریق نمی توان به کیفیت دست یافت، مطمئنا آن را استفاده از زور و اجبار است.
۴- تئوری انتخاب در محیط کار
در بخش پایانی کتاب ده اصل بنیادین تئوری انتخاب ارائه شده که من آن ها را مقداری گرافیکی کردم و به راحتی می توانید از آنها استفاده کنید. (در قطع A4)