در اینجا بخش دوم از مقاله استیو بلنک خدمت شما عزیزان ارائه خواهدشد. بخش اول آن را می توانید از اینجا مطالعه بفرمایید.
در حالی که برخی از طرفداران ادعا میکنند که فرآیند ناب میتواند باعث موفقیت هر فردی شود، من معتقدم که این ادعا بسیار بزرگنمایی است. موفقیت در عوامل بسیاری برای یک روش پیش بینی شده است تا تضمین کند که هر استارتآپی یک برنده خواهد بود. اما براساس آنچه که در طی صدها بار شاهد بودهام، در برنامههایی که اصول ناب را آموزش میدهند، و در شرکتهایی که آنها را تمرین میکنند، من میتوانم ادعای مهم تری داشته باشم: استفاده از روشهای ناب در پورتفولیو استارت آپها منجر به شکست کمتری نسبت به استفاده از روشهای سنتی خواهد شد.
نرخ شکست کمتر میتواند پیامدهای اقتصادی عمیقی داشته باشد. امروزه، نیروهای اخلال، جهانیسازی، و مقررات، اقتصاد هر کشور را تحتتاثیر قرار میدهند. بسیاری از صنایع تاسیس شده به سرعت کار خود را رها میکنند که بسیاری از آنها هرگز باز نمیگردند. رشد اشتغال در قرن بیست و یکم باید از سرمایهگذاریهای جدید حاصل شود، بنابراین همه ما علاقه زیادی به پرورش محیطی داریم که به موفقیت، رشد و استخدام بیشتر کارگران آنها کمک میکند. ایجاد یک اقتصاد نوآوری که از گسترش سریع استارت آپها ناشی میشود هرگز الزامی نبوده است.
در گذشته ، رشد تعداد استارت آپها علاوه بر نرخ شکست توسط پنج عامل نیز محدود می شد:
۱. هزینه بالای گرفتن اولین مشتری و حتی هزینه بالاتر انتخاب محصول اشتباه.
۲. چرخههای رشد تکنولوژی طولانی.
۳. تعداد محدود افراد با میل به ریسکهای ذاتی در تاسیس یا کار کردن برای استارت آپها.
۴. ساختار صنعت سرمایهگذاری خطرپذیر، که در آن تعداد کمی از شرکتها باید مبالغ کلانی را در تعداد کمی از شرکتهای نوپا سرمایهگذاری کنند تا شانس بازگشت قابلتوجهی داشته باشند.
۵. تمرکز تخصص واقعی در نحوه ساخت استارت آپها، که در ایالاتمتحده بیشتر در سواحل شرقی و غربی یافت میشود. (این مساله در اروپا و دیگر نقاط جهان کمتر اتفاق میافتد، اما حتی در خارج از کشور نقاط داغ کارآفرینی از نظر جغرافیایی وجود دارد.)
رویکرد ناب دو محدودیت اول را با مشارکت در راهاندازی محصولات جدید که مشتریان واقعا میخواهند کاهش می دهد، بسیار سریعتر و ارزانتر از روشهای سنتی، و سومین مانع را با ایجاد استارت آپهای کم ریسکتر. و این در حالی صورت گرفته است که سایر روندهای تجاری و فناوری نیز به همین ترتیب موانع شکل گیری استارتاپ را از بین می برند. ترکیب همه این نیروها، چشم انداز کارآفرینی را تغییر میدهد.
امروزه نرمافزار متنباز مانند GitHub و خدمات ابری همچون خدمات وب سایت آمازون، هزینه توسعه نرمافزار را از میلیون ها دلار به هزاران کاهش دادهاست. استارت آپهای سختافزاری دیگر نیازی به ساخت کارخانه ندارند، چرا که سازندگان ساحلی به راحتی در دسترس هستند. در واقع، این کاملا معمول است که شرکتهای فنآوری جوانی را ببینید که روش استارت آپ ناب را تمرین میکنند و محصولات نرمافزاری را که به سادگی از طریق وب و یا سختافزاری که در عرض چند هفته در چین ساخته میشوند ارایه میدهند. رومینیت را در نظر بگیرید، استارت آپی طراحیشده برای الهام بخشیدن به اعتماد و علاقه دختران به علوم، فنآوری، مهندسی و ریاضی. هنگامی که بنیانگذاران این شرکت آزمایش و تکرار را در طراحی کیت عروسک سیمی تمام کردند، مشخصات آن را به یک تولید کننده در چین فرستادند. سه هفته بعد اولین محصولات رسید.
کاربرد استارت آپ ناب فقط برای سرمایهگذاری در حوزه تکنولوژیکیهای جوان نیستند. شرکتهای بزرگ مثل GE و Intuit نیز شروع به اجرای آن کردهاند.
روند مهم دیگر تمرکززدایی از دسترسی به منابع مالی است. در گذشته سرمایه گذاری یک کلوپ غیرقابل نفوذ از شرکتهای رسمی بود که در نزدیکی سیلیکون ولی ، بوستون و نیویورک جمع شده بودند. در اکوسیستم کارآفرینی امروز، صندوق های فوق العاده جدید فرشته، کوچکتر از صندوق سنتی VC به اندازه صد میلیون دلار، میتوانند سرمایه گذاری های اولیه را انجام دهند. در سراسر جهان صدها شتاب دهنده مانند YCombinator و TechStars شروع به رسمی کردن سرمایه گذاری بذری کرده اند. و سایت های شلوغی مانند Kickstarter یک روش دموکراتیکتر برای تأمین منابع مالی استارت آپها ارائه میدهند.
در دسترس بودن فوری اطلاعات نیز یک موهبت برای سرمایهگذاریهای جدید امروز است. قبل از اینترنت، بنیانگذاران شرکت فقط به همان اندازه که میتوانستند با سرمایه گذاران و یا کارآفرینان با تجربه قهوه بنوشند مشاوره می گرفتند. امروزه بزرگترین چالش، مرتبسازی تعداد بسیار زیاد توصیه های دریافت شده از استارت آپها می باشد. مفاهیم مدل ناب چارچوبی را ارایه میدهند که به شما کمک میکند که بین خوب و بد تمایز قائل شوید.
تکنیکهای استارت آپ ناب در ابتدا برای ایجاد شرکتهای تازهتاسیس تکنولوژی طراحی شدند. اما من معتقدم که این مفاهیم به همان اندازه برای ایجاد کسبوکارهای کوچک خیابانهای اصلی که بخش اعظم اقتصاد را تشکیل میدهند، معتبر است. اگر کل دنیای کسبوکارهای کوچک آن را بپذیرند، من گمان می کنم که رشد و بازده را افزایش دهد و تاثیر مستقیمی بر تولید ناخالص داخلی و اشتغال داشته باشد.
نشانههایی وجود دارد که در واقع این اتفاق میافتد. در سال ۲۰۱۱ بنیاد ملی علوم آمریکا شروع به استفاده از روشهای ناب برای تجاری کردن تحقیقات علوم پایه در برنامهای به نام سپاه نوآوری کرد. یازده دانشگاه در حال حاضر این روشها را به صدها تیم از دانشمندان علوم پژوهشی در سراسر ایالاتمتحده آموزش میدهند.
برنامههای MBA نیز از این تکنیکها استفاده میکنند. برای سالها، آنها به دانش آموزان آموزش دادند که رویکردهای شرکت بزرگ را بکار گیرند - مانند روشهای حسابداری برای ردیابی درآمد و جریان نقدینگی، و تئوری های سازمانی در مورد مدیریت - برای استارت آپ ها. با این حال استارت آپها با مسائل کاملا متفاوتی مواجه هستند. اکنون مدارس کسب و کار دریافته اند که شرکتهای تازهتاسیس به ابزارهای مدیریتی خود نیاز دارند.
از آنجا که مدارس کسبوکار تمایز بین مدیریت و جستجو برای یک مدل کسبوکار را میپذیرند، آنها برنامهریزی کسبوکار را به عنوان الگو برای آموزش کارآفرینی رها میکنند. و رقابتهای برنامهریزی کسبوکار که بخش مهمی از MBA برای بیش از یک دهه تجربه کردهاند، با رقابتهای مدل کسبوکار جایگزین میشود. (دانشکده کسبوکار هاروارد در سال ۲۰۱۲ تازهترین ایجاد کننده این تغییر شد.) استنفورد، هاروارد، برکلی، و کلمبیا در حال هدایت هزینه و پذیرفتن برنامهدرسی استارت آپ هستند. دوره لانچپد ناب (launchpad Lean) من برای مربیان، در حال حاضر بیش از ۲۵۰ کالج دانشگاهی را در سال آموزش میدهد.
در حال حاضر روشن شدهاست که اقدامات استارت آپ فقط برای سرمایهگذاری در تکنولوژیکیهای جوان نیست.
شرکتها ۲۰ سال گذشته را صرف افزایش بهرهوری خود از طریق کاهش هزینهها کردهاند. اما تنها تمرکز بر روی بهبود مدلهای کسبوکار موجود، دیگر کافی نیست. تقریبا هر شرکت بزرگ متوجه میشود که نیاز به مقابله با تهدیدهای خارجی روزافزون با نوآوری مستمر دارد. برای اطمینان از بقا و رشد آنها، شرکتها باید مدلهای کسبوکار جدیدی را خلق کنند. این چالش نیازمند ساختار و مهارتهای سازمانی کاملا جدیدی است.
در طول سالها کارشناسان مدیریتی مانند کلایتون کریستنسن، ریتا مک گرات، ویجی گووینداجان، هنری چسبرو، هنری مک میلان، الکساندر مک میلان، و اریک ون هیپل در تفکر درباره این که چگونه شرکتهای بزرگ میتوانند فرایندهای نوآوری خود را بهبود بخشند، پیشرفت کردهاند. با این حال، در طول سه سال گذشته، ما شرکتهای بزرگی از جمله جنرالالکتریک، Qualcomm و Intuit را دیدهایم که شروع به اجرای روش استارت آپ ناب کردهاند.
به عنوان مثال، بخش ذخیره انرژی GE از این روش برای تبدیل شیوه نوآوری خود استفاده میکند. در سال ۲۰۱۰، پرسکات لوگان، مدیر عمومی بخش، تشخیص داد که یک باتری جدید که توسط آن واحد توسعه داده میشود، پتانسیل ایجاد اختلال در صنعت را دارد. لوگان به جای آماده شدن برای ساخت یک کارخانه، بالا بردن مقیاس تولید و عرضه محصول جدید (در نهایت دوراتون نام گرفت) به عنوان یک توسعه محصول سنتی، تکنیک های ناب را بکار گرفت. او شروع به جستجو برای یک مدل کسبوکار و درگیر شدن در کشف مشتری نمود. او و تیمش با دهها دورنمای جهانی مواجه شدند تا بازارهای جدید و برنامههای کاربردی بالقوه را کشف کنند. اینها تماسهای فروش نبودند: اعضای تیم اسلایدهای پاورپوینت خود را کنار گذاشتند و به مشکلات و ناامیدی مشتریان از وضعیت باتری گوش دادند. آنها عمیقا در پی یادگیری نحوه خرید باتریهای صنعتی و چگونگی استفاده از آنها و شرایط عملیاتی بودند. با این بازخورد، آنها تغییر بزرگی در تمرکز مشتری خود ایجاد کردند. آنها یکی از بخشهای هدف اولیه خود یعنی مراکز دادهها را حذف کردند و یک بخش جدید دیگر را کشف کردند. به علاوه، آنها بخش گسترده مشتری "مخابراتی" را به ارایه دهندگان تلفن همراه در کشورهای در حال توسعه با شبکههای الکتریکی غیرقابلاعتماد محدود کردند. در نهایت، شرکت GE صد میلیون دلار برای ساخت یک کارخانه تولید باتری کلاس جهانی در اسکنکتدی نیویورک که در سال ۲۰۱۲ افتتاح شد، سرمایهگذاری کرد. براساس گزارشهای خبری، تقاضا برای باتریهای جدید آنقدر زیاد است که GE در حال انجام باقی مانده سفارشات میباشد. صد سال اول آموزش مدیریت بر روی استراتژیها و ابزار ایجاد شده برای اجرا و کارایی برای کسبوکارهای موجود تمرکز داشت. اکنون، ما اولین مجموعه ابزار برای جستجوی مدلهای کسبوکار جدید را داریم، چرا که ما شروع به سرمایهگذاری مشترک میکنیم. همچنین این روند به موقع اتفاق افتاده است تا به شرکت های موجود کمک کنند تا با نیروهای ایجاد اختلال مداوم مقابله کنند. در قرن بیست و یکم، این نیروها باعث می شوند تا مردم در هر نوع سازمانی - استارت آپها، کسبوکارهای کوچک، شرکت ها و دولت - فشار تغییرات سریع را احساس کنند. رویکرد استارت آپ ناب به آنها کمک می کند تا سرنوشت خود را بسازند، به سرعت نوآوری کنند و کسبوکار را به همان شکلی که می شناسیم تبدیل کنند.
بخش اول این مقاله را می توانید از اینجا مطالعه بفرمایید.
برگرفته از مقاله استیو بلنک در هاروارد بیزنس ریویو