تکپارتتهته
کاپل:ا.ت،تهیونگ
ژانر:دبیرستانی،عاشقانه،اکشن
تهیونگویو
وارد مدرسه شدم . مث همیشه داشتن با دوسپسرشو رفیقه رو مخش یا مثال فابش حرف میزد و میخندید رو مخم بود چرا همش اینکارارو جلو من میکنه . هع چقد دردناک ک نمدونه همون دوسپسرش "هیونگه" هرشب یکی زیرشه . اههه .. چند دقیقه به موهای قشنگش ک تقریبا کوتاه بود و تو باد تکون میخورد به لباس اسپرت و لشش ک بهش میومد به چشمای قشنگش که مثل مروارید های "رنگ چشمای خدت"درخشان که با نور افتاب و مهتاب مثل الماس میشدن به لبخندش که حتی دست غنچه هارم بسته بود نگاه کردم .. اون .. اون فرق داشت .. توی سالن های مدرسه ک هرگوشش ی کاپ درحال بو*سیدن هم بودن رد شدم .. حتی نرفتن تو کلاس اه .. روی نیمکت قهوه ای رنگی ک خدم درستش کرده بودمو تو مدرسه ب زیباییش و وایب رنگیش معروف بود نشستم .. زنگ اول ... زنگ دوم .. زنگ سوم .. زنگ چهارم .. زنگ اخر .. تموم شد زودتر از همه رفتم بیرون . اونم اومد
ا.ت: "هی سلم تهیونگ خبی؟
تهیونگ:^ اره مرسی بد نیستم
"خبه .. ببین من امروز خیلی بیکارم این چندشا عم ک تکلیف ندادن سرت شلوغ نی؟
^ن من هیچوقت کاری ندرم .. میخای بریم بیرون؟
"بریم پاساژ؟بعد شهربازی؟ بعد رستوران مهمون من؟
^اره ولی هرکی ب حساب خدش ب جز رستوران
تو راه حرف میزدیم
^هی میگم ا.ت تو ب کسی علاقه داری؟
"هیونگه
^راستش اون ادم درستت نی
تعجبو میشد از چشماش فهمید .. افکارشومیشد از چشماش و لبایی ک باز موندن فهمید .. ی لحظه مکثی کردم ولی کنار اومدم و
^من شب ساعتای ۳تا۶ توی کلاب hong عم .. ی خاهر دارم اونجا کار میکنه میرم مراقبش باشم یموقع بهش دست درازی نشع میدونی ک واسه دخترا سخته؟ هیونگه شب ساعتای۴تا۵ میاد ی ربعی میزنه بعد مستی رو میشه از رنگ صورتش فهمید .. با ی دختر هرشب میره تو اتاق مخصوص vip ک دور ورش دور تا دور دیوارش پر از وسایل مخصوصه رابطس .. و مطمئنم بدونی واسه چی میرن اون اتاق .. از شدت صدا و تقریبا کوچیکی اتاق میشه از ۵۰ متری اون اتاق صداهاشونو شنید .. نمیخام بهت ضربه وارد ش ولی من راستش .... دلیلشو بعدا میگم ولی ادمه تو نیست
"امشب باهات میام مطمئن شم
^ا.ت کسی نبود ک ب راحتی اعتماد کنه ولی من زیاد بهش راست گفتم و راست دیده بهم اعتماد داره ولی زو باور نیست :. باشع ..بریم؟
"پاااااااااساژ
^باشههههه
رفتیم تو پاساژ .. ازهم جدا شدیم و قرار شد همینجا بهم برسیم وقتی کرمون تموم شد
من تو تم لباسای مجلسی کلاسیکه قهوه ای بودم ..ی کت و شلوار جلیقه دار توجهمو گرفت . با دودست دیگه لباس برا خدم گرفتم
رفتم سر جای اول .. بعد ده دقه اونم اومد .. دستش ۶ تا کیسه و نایلون بود ...
"این کیسه بزرگه توش ۱۶ تا کیسه لباسع و تو اون ۱۶ تا کیسه عم ۵ تا کیسه لباس دیگس ک دیگ چیزی توشون نی اینا عم توشون ۴ تا کیسس این یکس فقط لاک و لوازم ارایشیه این یکی فقط روتین پوستیه این یکی فقط جوراب و تتو موقته اون یکیم همینجوری گرفتم توش خوراکیا
^نترکی دختر از کیسه خلیفه میفروشی؟
"اره.. خب توضیح نموند بریم ماشین بعد شهربازییی
^عوک
رسیدیم ب ماشینم ... ^خوب شد زنگ زدم ماشینو بیارن وگرنه دستت...
"بشینیم حالا توعمممممم
^خنده**
نشستیم ت ماشین ب فرمون چرم لامبورم دستی کشیدم پامو گذاتم روگاز و ....
بلاخره رسیدیم ب شهربازی ... اولین وسیله.. دومین وسیله .. سومی...سومیننننننن ^جیغغغغغغع نننن من نمیام
"تهیونگگگگگا باشه؟ترخدا من بمیرمممممم
^ا.ت مسدونی میترسممم درسته فاصلش کمه با زمین ولی کشتی اژها چیهه اخهههه همون بالا پایین رفتنش .. فقط ی دور عکی؟
"یییییییس
سوار شدیم من نشستم بغل ا.ت واقعا میترسم ازین یدونه سرمو گذاشتم رو شونش و چشامو بستم فقط همراهش با خنده جیغ وداد میکردم .. اونم جیغ بنفش میکشید
پیاده شدیم .. چشامو مالوندم .. عع کوششششش این بشر عهههه همن الان بودااا ^ا.ت ا.تتتتتتتتت ا....
"پشمک بخور بابا نوئل:>>>>>
کل صورتپ پشمکی شده و .. کلی خندیدیمو بازی کردیم
امروزم تموم شد
^هیی بریم خونه بلاخرههههه گشنمه
"رستوران مهمون منه هااا یادت؟
گذاشتم خدش رانندگی کنه .. رسیدیم
رستوران _امروز و فردا شاد باشیم_
^عجب اسم گنده ای
"خنده* اینجا میتونیم خدمونم غذا بپذیم... میخام دست پختمو بچشی مصتر
^لبخند**
رفتیم تو .. داشت غذا درست میکرد .. واقعا دختر قشنگی بود .. تو حس و حال و دقت پختن بود ک
^دوستت دارم .. ا.ت من دوستت دارم میخام من خورشیدت باشم تو هم ماهم باشی .. میخام بقیه لحظات زندگیم با تو اکلیلی ش .. دوستت دارم مین ا.ت
"الهیییی ...
ا.تویو
ی گوشت گذاشتم دهنش "بخور ...
بوسه ای سطحی روی لبش گذاشتم ک با حرکتش بوسه ای طولانی داشتیم ... امروز بهترین روزم بود
اد کیم
امیدوارم خشتون اومده باشه