حاجی من اهل این دلنوشته نویسیهای مخلصانه برای شهدا نیستم که البته توفیقش نیست اما حالا جوری دلم کباب شده که از سوز دلم مینویسم.
تا قبل از امشب از نظر من هرکس میتونست حق انتخاب داشته باشه که ضد نظام باشه یا موافق نظام. میتونست با حجاب باشه یا بی حجاب، میتونست هرنظری بخواد داشته باشه و باز هم از نظر من محترم باشه... ولی حاجی حالا دیگه فرق میکنه، یعنی تو برای من و امثال من فرق میکنی.
حاجی نوشتن امروز روز جهانی کتلته. حاجی دهنم هزار بار پر نجاست اگه دیگه به کتلت لب بزنم.
کجای زندگیت براشون جای ابهام داشت که به خون به ناحق ریخته شدهات شک کردن؟ کدوم حقی رو ناحق کردی که اینا لقمه به خون میزنن و به کام میبرن و مسخره میکنن؟ اما حالا محکمتر پای این نظام هستم. با چشم باز، هرچند منتقد اما امیدوار. میسازیمش!
حاجی حق داشتی ازین دنیا خسته باشی، ما غرق گناهها هم خستهایم. ولی خوش به سعادتت جانفدا، با خونت بارها و بارها برای امثال منها میزان شدی! راهت ادامه داره...