تا وقتی به این فکر چسبیده اید که دلیل خوب زندگی نکردنتان، بیرون از وجودتان است، هیچ تغییر مثبتی در زندگیتان رخ نمی دهد. تا وقتی مسوولیت خود را به دوش دیگران بیاندازید که با شما بی انصافی می کنند، (یک شوهر لات، یک کارفرمای زیاده طلب، که از کارمندانش حمایت نمی کند، ژنهای ناجور، اجبارهای مقاومت ناپذیر) وضع شما همچنان در بن بست می ماند. تنها خود شما مسوول جنبه های قطعی موقعیت زندگی خود هستید و فقط خودتان قدرت تغییر دادن آن را دارید. حتی اگر با محدودیتهای بیرونی همه جانبه ای درگیرید، هنوز آزادی و حق انتخاب پذیرش برخوردهای مختلف، نسبت به این محدودیتها را دارید.
البته به نظرم این صرفا در محدوده اختیارات شخصی هر فرد صادق هست. که میتونه با تصمیمات و انتخاب های سنجیده تر و با استفاده از تجربه دیگران، تغییرات مطلوبی در زندگی اش ایجاد کند. البته با استفاده از میکرواکشن ها.
و بحث وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه مستثنی از این حرف هست...