ویرگول
ورودثبت نام
تجربه های من
تجربه های من
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

اولین تجربه من در داشتن یه سایت تبلیغاتی (قسمت دوم)


خب در قسمت اول با شغل اولیه ی من و تجربه هایی که به دست اورده بودم آشنا شدید، اگه نشدید حتما برید قسمت اول رو بخونید.

محسن یه کوچلو بهم سئو کردن یاد داده بود، سئو در اوج خوب بودنش، زمان بر هست و در لحظه جواب نمیده، باید بهش زمان بدی تا در سرچ های گوگل شمارو پیدا کنند.

از طرف دیگه اون موقع مردم با تبلیغات دیجیتال و وبسایتی آشنایی نداشتن که بخوان دنبال تبلیغ دادن به وبسایت در گوگل جستجو کنن و عملا یه کار نو پا بود.

ایده ای که به ذهنم رسیده بود این بود که ابتدا خودم دست به کار بشم و در سایت، کسب و کار هایی رو که میشناسم، به صورت رایگان ثبت کنم. در مرحله دوم بازاریابی حضوری رو خودم شروع کردم و به تک تک فروشگاها سر میزدم و نوع جدید از تبلیغات رو معرفی میکردم و فروشگاهاشون رو ثبت می کردم.

در مرحله بعدی تعدادی پوستر A3 چاپ کردم و پشت شیشه فروشگاهی که در سایت ثبت کرده بودم چسبوندم و زیر پوستر نوشتم، این فروشگاه در وبسایت ثبت شده است.

این کلمه باعث شده بود هم مردم عادی کنجکاو بشن که سایت چی هست و برن سر بزنن، هم فروشگاه مختلف برای عقب نموندن از قافله، تحریک بشن و فروشگاهشون ثبت کنن.

یه عده که خودشون دست به کار شدن، یه عده ی دیگه هم زنگ میزدن به شماره ای که در پوستر بود، درخواست ثبت فروشگاهشون رو میدادن.

کلمه رایگان بودن باعث شده بود همه و همه درگیر سایت من بشن و این اوج خوشحالی بود برای من.وقتی ثبت فروشگاه ها از عدد 1000 گذشت و بیشتر فروشگاه ها از صفحه ی اصلی خارج شده بودن، حرکت دوم رو زدم.

حرکت دوم یعنی درآمدی که میخواستم از به دست بیارم.

جایگاه یه تعداد بنر اصلی تبلغاتی در سایت درست شده بود که این امکان رو میداد تبلیغ یه فروشگاه به صورت ماهانه در صفحه اصلی باشه.

دومین و جذاب ترین مسئله، ستارهای سایت بود. به فروشگاه ها اعلام کرده بودم، با توجه به این تعداد آگهی ها زیاده، آگهی شما رفته صفحه آخر و کسی نمیبینه شمارو، اگر میخواید صفخه اول باشید باید اگهی ستاره دار انتخاب کنید، که مبلغشم از 1 ستاره یعنی 10 هزار تومن بود تا 7 ستاره یعنی 70 هزار تومان.

حالا یه رقابت عجیب قریب بین فروشگاه ها افتاده بود و میخواستن بیاد بیان صفحه اول و از رقیبشون جلو بزنن.

نون ما حسابی در روغن افتاده بود و هر روز انگیزم بیشتر می شد.

حالا که فروشگاه ها حسابی عادت کرده بودن به ما، باید دست به کار میشدم و تعداد بازدید سایت رو می بردم بالا، که یه فروش خوب هم برای فروشگاها ایجاد بشه و ماهای بعد هم بهم تبلیغ بدن.

اولین قدمم فیس بوک بود، یه آگهی کلی گذاشتم اونجا و سایت رو به عنوان نیازمندهای روز شهر معرفی کردم.

محتوای آگهی رو جوری نوشته بودن که که اگه از شیر مرغ تا جون آدمی زاد میخوان اینجا پیدا میشه.( بالاخره یه چیزایی از تولید محتوای نیمچه حرفه ای سر در میاوردیم دیگه، البته الان حسابی حرفه ای شدم، تجربه اون سال و گذروندن دوره تولید محتوا کاملا ورزیدم کرده در تولید محتوا )

بعد همین رو با تراکت تکرار کردم و توی خونه مردم می نداختم.

در مرحله بعد دست به کار اس ام اس شدم و به کل شهر پیام ارسال کردم.

هرچی از فروشگاه ها پول گرفته بودن + یه بودجه هم خودم اضافه کردم، خرج تبلیغ این سایت کردم.

خدارو شکر حسابی بازدید ها رفته بود بالا. مشتری ها هم وقتی میرفتن خرید، میگفتن از سایت با شما آشنا شدیم و یا آگهی شمارو توی سایت دیدیم. (دمشون گرم، حسابی سنگ تموم گذاشتن)

شکر خدا همه چیز خوب پیش میرفت. حالا که سایت پا گرفته بود، باید همین روند رو حفظ میکردم و راهکارهای دیگه ای اضافه میکردم.

اون راهکار سئو بود که اول مطلب گفتم، سئو یه پروسه تقریبا زمان بر هست. باید خیلی سریع به صفحات اول گوگل میامدم.

هم اسم خود سایت هم کم کم فروشگاه های ثبت شده.

اون روزا و اقعا سئو کردن کار ساده ای بود و مثل الان جنگ درش نبود. هم کسی با سئو آشنایی نداشت هم اینکه گوگل محترم انقدر هوشمند نشده و به سادهگی با چهار خط متن و تگ، میشد بیایم صفحه اول.

اما الان وقعا کار سختی شده، الگوریتم های پیچیده و هوشمند، کنار رقبای زیاد باعث شده به سادگی نشه امد صفحه اول گوگل.

این ماجرا تا اواخر سال 1392 ادامه داشت که جهش هایی بعدی رخ داد.

قسمتی بعدی (قسمت سوم) رو حتما مطالعه کنید، تجربه های جالبی وجود داره که از شنیدنش لذت می برید/.

قسمت قبلی: قسمت اول

سایت محتواییسایت تبلیغاتسایت آگهیکسب درآمد از محتوا سایت محتواییتولید محتوا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید