یهو دلم برات تنگ شد
مثل خیلی وقتای دیگه که یهو میای ازجلو چشام رد میشی ،
ردمیشی ویه خاطره ازت جون میگیره ومن باتمام جزییات میبینمش ولمسش میکنم و گریه م میگیره .یادم میاد یه باروقتی از دبیرستان برگشتی یه جعبه مقوایی مستطیل شکل دستت بود،گذاشتی روی میز ورفتی لباس راحتی بپوشی،سریع رفتم سمت جعبه که معلوم بود بارها وبارها باز شده،،
درشوبازکردم،آخ جون یه اُرگ واقعی ولی کوچیک،زود آوردمش بیرون وشروع کردم دکمه هاشویکی یکی فشاردادن،صداهای زیرو بم ناموزون ازش خارج میشد،اومدی بالبخندقشنگی ایستادی نگام کردی،گفتی: مال دوستمه میخواستن برن مسافرت گذاشت پیشم چندروز استفاده کنم.
گفتم خیلی خوبه، چقد صداش قشنگه..ودوباره ناموزون نواختم وپرسیدم قشنگ میرنم؟
باخنده گفتی: بکش کنارببینم..بشین تا یادت بدم.
وشروع کردی باآرامش ..اول دونه دونه کلیدها رو امتحان کردی،بعد یه کم فکرکردی و آهنگ یه ترانه معروف رو نواختی وبعد یه ترانه دیگه...
باتعجب بهت گفتم :چجوری اینقد زود یادگرفتی ؟
گفتی:مااینیم دیگه..ذاتا هنرمندیم
گفتم:الکی نگو..پس چرا من ذاتا هنرمند نیستم؟
بعد زیرکانه خندیدی وگفتی:چندبار که میرفتم خونه دوستم ،امتحان کردم وکم کم با نتهاش آشنا شدم..
گفتم :که اینطور!!وخندیدیم.
چندروز که اون اُرگ پیشمون بود من دیگه دلم نمیخواست امتحانش کنم،اما تو تافرصتی پیدا میکردی مینواختی،،روز آخری گفتی نه دیگه،میخوام خودم آهنگ بسازم وشروع کردی نتها رو چندین بار نواختی و نواختی..یه قطعه دوسه دقیقه ای غمگین ازآب درومد..بعد گفتم ضبطش کنم؟خوشحال شدی.نوارکاست رو روی ضبط صوت گذاشتم ودکمه رکورد رو زدم .توی دلت تا سه شمردی وشروع کردی به نواختن.?
بعدها روزی چندبار اون قطعه روگوش میدادیم.دلم میگرفت.خودتم نگاهت خیره میشد یه جا.
وقتی برای همیشه رفتی،توی شلوغیاورفت وآمدهای مراسم عزاداریت، کاست گم شداما صداش هنوزتوگوشمه مثل تصویر قشنگت که هنوز جلو چشممه.