دلم گرفته ،به وسعت یک سرزمین ..
در و دیوارهای خانه به نظرم غمگین می آیند
لباس میپوشم،ازخانه بیرون می روم
مستقیم به سمت کوه.......
سرم را بالا میگیرم،یک نگاه به اطراف می اندازم،درختان زیتون واکالیپتوس،همیشه سبز ورقصان درنسیم،،بالبخند،چرخی دورخود می زنم ،چندقدم جلوتر،محوطه ی منظم درختان کاج،افراشته قد وسرهابه آسمان.دست به برگ های سوزنی شکل کاجها می کشم،کلاغی می پرد وقارقارمی کند
کف دستم قلقلک میشود،،بازلبخندمی زنم .
فاصله ی منظم کاج ها را زیگزاگ می روم،،حس خوبی پیدامی کنم انگارکاج های روبروی من هم زیگزاگ ومارپیچ به طرفم می آیند
وازکنارم ردمی شوند
به چنددرخت آرام تنه می زنم،شایدهم درخت بودکه به من تنه زد،هرچه هست اینجاکه می آیم ذهنم راازدست می دهم وروحم راپیدامی کنم
به دامنه ی کوه می رسم ،موزیک روشن می کنم وباقدرت بالا می روم،به سرِ بوته های مسیرم دست می کشم،گاه بیگاه پرنده های کوچکی که زیربوته ها قایم شده اند بیرون می پرند ،چرخی در آسمان می زنند وچندمتر آن طرف تر روی بوته ی دیگری می نشینند .به بالای کوه که می رسم
،نفس تازه می کنم برمیگردم پشت سر ومنطقه پردرخت مسیری که ازخانه طی کردم را نگاه می کنم،،درختانی که از پایین برایم دست تکان می دهند ، لبخند می زنم،هردودستم را بالا می برم وبرایشان تکان می دهم ،به آسمان نگاه می کنم آبی وپاک،،
روی تخته سنگی می نشینم ، به یاد خانه ودلتنگی ام می افتم ، زیادهم مهم نبود،،شایددلتنگ طبیعت وسبزی وطراوت درخت هابودم..مهم اینست که اکنون خوبم وسرشارازانرژی،بایدمثل درخت باشم که درهجوم پاییزوزمستان ،هرچقدربرگهایش را ازدست دهد باز روح زندگی رابرای بهارنگاه میدارد.
لبخندمی زنم وباخواننده هم آوازمیشم.
بانگاه به سبزی هردرخت،حس می کنم زمین لبخندمی زند وآسمان چشمک،
درخت،این وجود مهربان وبخشنده،دست های پرمهرش لانه ی پرنده ها وسایه ی سار نوازشگرش چتریست ازمحبت برای هرآدم خسته وگرمازده..
کاش دریک دستمان نهالی بود برای هدیه دادن به زمین ودست دیگرقلمی،دروصف هردرخت شعری می سرودیم،نه تبری برای قطع درختی سبز.
#پیک زمین #برای_زندگی_همین_یک_زمین_را_داریم. #"حال خوبتو بامن تقسیم کن" #من_هم_یک_جنگلبانم.