اول ازهمه مطلبی روعرض کنم که بنده به تابش نورخورشیدروی پوستم حساسیت دارم.یعنی یه دقیقه بیشترکه درمعرض نورخورشیدباشم پوستم بشدت قرمز میشه و جوش ریزی میزم انگار سرخک گرفته باشم و دست وصورتم شدیدا خارش پیدامیکنه ،بااین اوصاف طبیعیه که سعی کنم همیشه تو سایه باشم اما وقتاییکه توی ماشین نشسته م دیگه دست خودم نیس که توی سایه باشم یاآفتاب.
اکثر سفرهای معمول ما ازاصفهان به خوزستان یا بالعکسه..معمولا تامیخوایم راه بیفتیم نزدیک ظهره و قاعدتا باید تابش آفتاب از بالای سقف ماشین باشه اما بمحض اینکه از شهر میزنیم بیرون خورشید جان باتمام صورتش از پنجره ماشین میاد تو،اولش از سمت راننده میاد،سعی میکنم صندلیمو یه کم جابجاکنم که زیر سایه راننده باشم ،عینک و نقاب هم میزنم سایبون های جلو رو میارم پایین..خورشید جان تغییر زاویه میده و میاد درست شیشه جلو با لبخندی موذیانه باندازه تمام پهنای صورتش..یه کرکره میچسبونم به شیشه جلوسمت خودم و نفسی میکشم و راحت تکیه میدم .هنوز صدمترنرفتیم حس میکنم سمت راست صورتم گرگرفته..بله از پنجره سمت من سرک کشید..یک کرکره دیگه به شیشه سمت خودم(شاگرد)میچسبونم وپیروز مندانه لبخند میزنم اما حس میکنم دستِ گرمی از پشت روی کتفم نشست میخوام برگردم ببینمش که:بعله،بازتابش تو آینه جلو نشون میده دست بردارنیست و از جناح پشت حمله کرده ..به همسرم میگم بزن کناریه ملافه ای،شالی آویزون کنیم پنجره های عقب وبعداز اتمام کار راه میفتیم..هنوز چند دیقه نگذشته که مثل شمشیری از نیام کشیده درست از فضای کوچیکی زیر آینه وسط جلو ،حمله میکنه به فرق سرم.دیگه کاریش نمیشه کرد .مگه میشه فضای جلوی راننده رو پوشوند؟شروع میکنم به غر زدن و مثل عروس طالبان یه پارچه میندازم تو سرو صورتم و دستامم میبرم زیرش ومیگم: بفرماآقای خورشیدراحت شدی؟همسرم میگه: بهت گفتم بزار شب راه بیفتیم،هی میگی میخوام طبیعتو تماشا کنم ،میخوام عکس بگیرم..حالا خوب تماشا کن..زاویه عکاسیتم عالیه.
بین راه چندجاتوقف داریم.مسیرقشنگیه ،بامناظر فوق العاده زیبا.طبیعت چهارمحال،حد فاصل بین اصفهان وخوزستان،چهارفصل قشنگه،روستاهای بین راه و تپه ها و کوههاییکه مزین شده به درختان بلوط وچشم ازدیدنش سیرنمیشه..جاده کوهستانی وپر پیچ وخم که بیشتر طول مسیر دارای آسفالت بی کیفیت و پراز دست اندازه اما خسته کننده نیست..باورودبه محدوده خوزستان،ناگهان هوا بطرز قابل لمسی افزایش دما پیدامیکنه،حوالی سدهای کارون 4وکارون 3باچشم اندازخیلی زیبا ،مخصوصا اونجاهاییکه دریاچه های پشت سد و آسمون هارمونی چشم نوازی ازرنگهای آبی ایجادمیکنه،دلم نمیخواد یک لحظه هم چشمامو ببندم.معمولا طول سفر چندبار ازماشین پیاده میشیم وهمزمان با نوشیدن چای چندعکس از طبیعت و ازخودمون میگیریم.
پنج،شش ساعت بعد موقع غروب به مقصد میرسیم.درطول حرکت هم کلی عکس، گرفتم با دست و صورت متورم پیاده میشم و میگم :خورشید هم اینقدر سمج؟ بارآخره که روز سفر میکنم ،اما خودمم میدونم که بارآخر نیست و برای دیدن طبیعت بازهم همسفری با خورشید رو تحمل میکنم.