فصل ها چه با شتاب رفته اند
درقاب پنجره مانده ام.
نگاهم درانتظارلمس چشمان مهربانت
قاصدکی درهوا چرخ میزند
باد می وزد
قاصدک چرخ میزند
من پلک میزنم
تودور می شوی
باد می خندد
ثانیه ها دقیقه
ودقیقه ها سالها میشوند
قاصدک پرپر میشود
وتو دورمیشوی
من هنوزدرقاب پنجره ام
وتودورمیشوی ...ن_هزار
درقاب پنجره ها..