در کوچه رویاهایم با ساقه گل ها نردبانی میسازم،روی بام زندگی مینشینم،تنها صدای آه رهگذران در این کوچه میپیچد،شاید حسرت هزاران عشق محبوس مانده تا پنجره های انتظار را بشکند . اما من مینشینم پشت آن پنجره ،در کوچه پس کوچه های خاطرات تو قدم میزنم همان کوچه ای که رایحه ی وجود تو در هوایش میچرخد.
نفس میکشم و عاشقانه عطر دل انگیز تو را که از گوشه ی هر خاطره میچکد استشمام میکنم
عطر خوش وجودت مجنونم میکند
دیوانه ی دیوانه.
غرق میشوم در عطری که در همین حوالی میپیچد
تمامی هفت روز هفته را به انتظار مینشینم کنار پنجره
گه گاهی چشمانم را میبندم
گه گاهی دستانم را به بدنه ی لیوان چای داغ میزنم تا از گرمایش چیزی هم نصیب دستان من شود.
از پشت پنجره برمیخیزم و در کوچه قدم میزنم،ناگهان چشمانم قفل میشود بر روی درختی که در ان کوچه است
درختی که قرار بود من و تو زیر ان بنشینیم
تو برایم شعر بخوانی،حرف بزنی،نگاهم کنی و من قطره قطره دوست داشتنم را فدای تو کنم
قرار بود دست در دستانت روی سنگ فرش های این کوچه قدم بزنیم
قرار بود با دستان مردانه ات زیر همان درخت موهایم را ببافی
اما حال تنها ماندم در شلوغی این کوچه.
بی تو حال دلمناخوش است،از آن ناخوش هایی که به این راحتی خوش نمیشود،از آنهایی که منتظرم کسی چیزی بگوید تا اشکهایم سرازیر شود
ازین کوچه سهم من تنها خاطراتی است که هیچگاه نتوانستم با تو تجربه کنم،خاطرات تلخی که هر روز با انها زندگی میکنم
هر روز مرورش میکنم
و هر روز بیشتر از قبل در حسرتش اشک میریزم
دلممیخواست در همان کوچه زیر همان درخت در چشمانت زل بزنم و دوست داشتنم را به تو بفهمانم
بفهمانمت ک دوست داشتنت برا من بیشتر از آن چیزی بود که تصورش را میکردی
شاید اینطور میتوانستم نگهت دارم
آه ای دلِ خامِ من افسوس ، که کوچه ی خاطرات ما،تنها کوچه ی رویاها بود.
#نون_هه
منتظر نظراتتون هستم❤