اخرین جلسه ی مشاوره :
شاید این اخرین نوشته ی من در ویرگول با این اسم باشه ! البته شاید
اگر بخوام صریح بهتون بگم باید بگم که ۴ امین مشاور گفت که جدا شید !
تا الان فکر میکردم که مشاور های بیشعور این حرفا رو میزنن به ما
ولی امروز فهمیدم که همسرم به اونها چیزی میگه که مجبور به این حرف میشن !
و فهمیدم این پیشنهاد درست و بر پایه ی علم و اگاهیه .
پایان این فصل از زندگیم رو در حد فاصل مرکز مشاوره تا خونه در ذهنم تداعی کردم و به محض رسیدن به خونه رفتم رو تخت و بالشتم و بغل کردم و اهنگ "خرس صورتی _ فیلم شب یلدا " رو زمزمه کردم و خودم رو غرق در اشک کردم !
من نقش زن زندگی رو داشتم و در ویرگول و در این اکانت تمام مدت سعی میکردم خودم رو جای همسرم بذارم و از یک زاویه ی دیگه داستان زندگیمو ببینم و سعی کنم دوست داشته بشم .
اما خب گاهی زندگی خنجرش رو تو قلبت بدجور فرو میکنه ! پاشنه اشیل زندگی من ، زندگی مشترکم بود که له شد !
یعنی به عبارتی پاشنه ام از جا کنده شد !
تا ابد برای این لحظه ی غمگین دلم برای خودم خواهد سوخت !
پذیرش در حال حاضر برام امری غیرممکنه !
کاش خدا بهم یک نیرو ی حیات عطا کنه .
صفحه ی اینستاگرامم رو پاک کردم ! این اغلب اولین چیزیه که به ذهن ادم میرسه ! پاک کردن همه ی خاطرات !
بعد برای یادگاری ها نقشه ریختم !
و حالا تنها ارزوم داشتن قرص خوابه که بتونم دو روز تمام به خواب عمیق فرو برم .