ناشناس
ناشناس
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

به پایان امد این دفتر

اخرین جلسه ی مشاوره :

شاید این اخرین نوشته ی من در ویرگول با این اسم باشه ! البته شاید

اگر بخوام صریح بهتون بگم باید بگم که ۴ امین مشاور گفت که جدا شید !

تا الان فکر میکردم که مشاور های بیشعور این حرفا رو میزنن به ما

ولی امروز فهمیدم که همسرم به اونها چیزی میگه که مجبور به این حرف میشن !

و فهمیدم این پیشنهاد درست و بر پایه ی علم و اگاهیه .

پایان این فصل از زندگیم رو در حد فاصل مرکز مشاوره تا خونه در ذهنم تداعی کردم و به محض رسیدن به خونه رفتم رو تخت و بالشتم و بغل کردم و اهنگ "خرس صورتی _ فیلم شب یلدا " رو زمزمه کردم و خودم رو غرق در اشک کردم !

من نقش زن زندگی رو داشتم و در ویرگول و در این اکانت تمام مدت سعی میکردم خودم رو جای همسرم بذارم و از یک زاویه ی دیگه داستان زندگیمو ببینم و سعی کنم دوست داشته بشم .

اما خب گاهی زندگی خنجرش رو تو قلبت بدجور فرو میکنه ! پاشنه اشیل زندگی من ، زندگی مشترکم بود که له شد !

یعنی به عبارتی پاشنه ام از جا کنده شد !

تا ابد برای این لحظه ی غمگین دلم برای خودم خواهد سوخت !

پذیرش در حال حاضر برام امری غیرممکنه !

کاش خدا بهم یک نیرو ی حیات عطا کنه .

صفحه ی اینستاگرامم رو پاک کردم ! این اغلب اولین چیزیه که به ذهن ادم میرسه ! پاک کردن همه ی خاطرات !

بعد برای یادگاری ها نقشه ریختم !

و حالا تنها ارزوم داشتن قرص خوابه که بتونم دو روز تمام به خواب عمیق فرو برم .



باید مینوشتم و که خونده بشم ؛ همه جا میشناختنم ! خواستم ناشناس بمونم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید