ناشناس·۵ سال پیشقرار نبوده نویسنده بشمدارم ایراد های ویراستاری و نگارشی نوشته های خودم رو میگیرم ! رفتم در محضر مقایسه که کارهای فلان نویسنده خیلی خفنه و فلانی چطوری تونسته زندگ…
ناشناس·۵ سال پیشدقایقی بعد از فاجعهزنگ زدن و خبر فوت یکی از اقوامش رو دادند چیزی که میدیدم از حالاتش برام اشنا بود بیحالی و کسلی ! بهونه گیری ! سکوت ! آه های از ته دل ! اشک ه…
ناشناس·۵ سال پیشتا که هر بی سروپایی نشود یار کسی ...بعد مدت ها دستش سیگار دیدم ! مدت ها که میگم شاید ۲ ماه باشه ؛نشسته سیگار میکشه و زیر لب سلطان قلب ها رو میخونه من هیچ وقت بهش نگفتم صداش خو…
ناشناس·۵ سال پیشخشم اژدهامن معتقدم که ادم ها خشم رو تاب نمیارنیعنی حتما یه طوری با یه زبون دیگه ای تخلیه اش میکنن مثلا ممکنه خیلی عصبانی شی و شروع کنی به ورزش سنگین…
ناشناس·۵ سال پیشروز ۸ ام قرنطینه ی خیلی جدیبعد از تب و لرز یک روزه ای که کردم دیگه به صورت خیلی جدی رفتیم تو قرنطینه امروز روز ۸ امه بهش میگم خسته شدیما میگه انسان به هر شرایطی عادت…
ناشناس·۵ سال پیشنوشتن جایگزین نفس کشیدنزیر هود آشپزخونه نشستم و سیگاری روشن کردم و نامجو داره میخونه شاه اگر عادل نباشد ملک ویران میشود ...تو دلم میگم عجب فهمیم هستی آقای نامجو و…
ناشناس·۵ سال پیششرط اول قدم آن است که مجنون باشیاز اصول اولیه ی عاشقی بازگشت است . باید همین جا بگم که داستان زندگی ما تموم نشد هیچ وقت ! کما این که تازه شروع هم شد . من در این فرصت غیبت…
ناشناس·۵ سال پیشبه پایان امد این دفتراخرین جلسه ی مشاوره : شاید این اخرین نوشته ی من در ویرگول با این اسم باشه ! البته شاید اگر بخوام صریح بهتون بگم باید بگم که ۴ امین مشاور گف…