از اصول اولیه ی عاشقی بازگشت است .
باید همین جا بگم که داستان زندگی ما تموم نشد هیچ وقت ! کما این که تازه شروع هم شد .
من در این فرصت غیبت چیز های زیادی یاد گرفتم البته که سراسر زندگی یادگیری است و بس .
یاد گرفتم که زخم های انسان کلید راه زندگیشه
یاد گرفتم که زخم هست که تو متوجه چیزی بشی که از یک فاجعه جلوگیری کنه مثل درد جسمانی که تو رو از یک خطر بالاتر مطلع میکنه
یاد گرفتم که در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن ؛ شرط اول قدم آن است که مجنون باشی .
یاد گرفتم که در مسیر زندگی نشانه ای از درد که دیدی باید برگردی و مرور کنی ، گذشته و اشتباهاتت رو ، بازنگری کنی ، متوجهشون بشی و درس بگیری و اصلاح کنی یا حداقل تکرار نکنی .
البته ناگفته نماند که این چیزها رو از استاد گرانقدری یاد گرفتم که تا ابد در زندگی مدیونشون هستم
خلاصه کنم براتون که طناب زندگی مشترک ما به مو رسید اما پاره نشد الهی شکر
میگم الهی شکر چون الان همه چیز بهتره
البته که این بهتر بودن مستلزم تلاش دوجانبه ی هردومون بود . ما هم دریغ نکردیم .
برای زندگی کردن دلی عاشق و فهمی بالا لازمه ! نه دل عاشق به تنهایی جواب میده ، نه فهم بالا ی خالی ؛ که البته فهم بالا نیاز به آموزش و آگاهی داره !
فکر کنم چارلی چاپلین بود که میگفت : خوشبختی فاصله ی بین این بدبختی تا بدبختی بعدیست !
ما فقط نیازه که این فاصله ی زمانی کوتاه رو ببینیم و لمس کنیم و زندگی کنیم تا بتونیم خودمون رو در دایره ی انسان های خوشبخت خطاب کنیم .