ویرگول
ورودثبت نام
نازنین جهانگیری
نازنین جهانگیری
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

رنج های عزیز

کسی که ترک می شود،کسی که پس زده می شود، کسی که یک عالمه حرف نگفته، غده شده بیخ گلویش،

دوست دارد برگردد به مکانِ مشترکش با معشوق! عین قاتلی که به محل جنایت، بازمی گردد. دوست دارد برگردد به امید معجزه ای!

به بهانه ی چتری که کنار در جا مانده... کتابی که فراموش کرده از توی کتابخانه بردارد... یا لباسی که روی تخت رها شده...

این ها بهانه اند برای بازگشت... به امید یافتن کورسوی امیدی توی چشم های یار! به امید این که بگوید: نرو! که مرا از تو گریز نیست! شاملو شود و اقبال تو آن قدر بلند باشد که بتوانی آیدای او باشی! ببرد تو را به بامِ بلندِ همچراغی!

برشی از رمان رنج های عزیز، نازنین جهانگیری


نازنین جهانگیریرنج های عزیزرنجهای عزیزرمان ایرانینویسنده
نویسنده و ترانه‌سرا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید