صدای قورباغهها گاهی برایم بهترین موسیقی جهان است. صدایی که با سکوت شب به همراه باد ملایم ترکیب میشود. بادی که باعث تکان خوردن شاخههای درختان میشود و آنهارا به قصد رقص تکان میدهد. حال که دقت میکنم صدایی دیگر هم با این آرامش مخلوط شده است. آری صدای جیرجیرکهای آشفتهای است که برای معشوقشان آواز سر میدهند. گاهی دلم میخواهد خود را جای آنها بگذارم و بی آنکه از چیزی وحشت داشته باشم با صدای نه چندان زیبایم برای معشوق خیالیام بخوانم. اما ما آدمهای ترسو و مخفیکاری هستیم. میترسیم از آنکه خود واقعیمان را رو کنیم. زندگانی را میتوان با چیزهای ساده زیبا کرد. گر با انسان نتوانیم به این زیبایی برسیم با دیگر مخلوقات خدا آن را دریابیم و به آرامش حقیقی دست یابیم. همانند من که امشب روحم را شارژ کردم و اندکی نیرو هم اضافه ذخیره کردم. تا اگر به همچین آرامشی تا چند روز نرسیدم باکی نداشته باشم.
ویردُق
1400/3/24