نعمت اژدری
نعمت اژدری
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

تمرکز

پدر و مادر
پدر و مادر


در زندگی با تناقض هایی روبرو هستیم که نمی دانیم کدام یک را باید برگزینیم، از کدام راه برویم؟ و یا چگونه هر دو را با هم تلفیق کنیم؟

به عنوان مثال متوجه خانواده باشم یا اجتماع؟ رقابت خوب است یا بد؟ به کودکم آزادی بدهم یا او را متوجه آینده و خطرات آن کنم؟ به فرزندی که به دنیا آورده ام توجه و تمرکز کنم یا به زندگی فردی و رشد فردی خود بیاندیشم؟

ما در میان گذشته خویش و آینده ی در حرکت هستیم، متاثر از گذشته و نگران از آینده

گذشته، خود را بارها و بارها به طریق مختلف نشان می دهد، در صحنه های جاری زندگی تداعی می شوند و این صحنه ها را سعی می کنیم با تجارب گذشته یکسان سازی و معنادهی کنیم.

و اینکه آینده دقیقا کجا خواهم بود و چه زندگی ای خواهم داشت محل دغدغه ها و فشارها می باشد.

و مدیریت ذهن و افکار و آرامش و تمرکز می تواند این مشکلات و فشارها را حداقل کند و همه ی مفاهیم را ریشه یابی کند که اصلا کجاها باید بترسم و از چه چیزی باید بترسم؟ و کجاها باید رقابت کنم و سود و زیان این رقابت ها چه خواهد بود؟

این گفتگو و مطالعه و مشورت با دیگران ما را به اصل وجودی و واقعیت وجودیمان نزدیک می کند و بیشتر تشویش ها به خاطر زیستن در مدار دیگران است.

آنچه را از زندگی دیگران الگوبردای ذهنی کرده ایم آنهم به صورت ناخودآگاهانه اینک به صورت کاملا ناخودآگاهانه کنترل زندگی ما را بدست گرفته است و ما چون ریشه های رفتار و عاداتمان را نمی شناسیم، زندانی همین باورها و اندیشه های خود هستیم و زندان بان ذهن ما، ترس های ما هستند.

ما برای چه مطالعه می کنیم؟ برای چه تاریخ می خوانیم؟ برای چه علوم تربیتی می خوانیم؟ روسو را ، افلاطون را، جان دئویی را، صمد بهرنگی را و ...

ما مطالعه می کنیم تا ریشه های خود را در دل تاریک تاریخ پیدا کنیم وگرنه مطالعه ای که فرد را تاریک تر کند به چه دردی می خورد؟

مادری در میانه ی این همه رسانه و تبلیغات و تناسب اندام و زیبایی باید تصمیم بگیرد که به فرزند خود شیر بدهد یا به تناسب اندام خود فکر کند، به فرزند خود توجه کند و علت خنده ها و گریه های او را دریابد و یا بی توجه باشد و وارد این فضای دغدغه نگردد ؟ ناتوانی های حاصل از تربیت ناصحیح که در وجود خود دارد و با آنها بزرگ شده است را نباید به فرزند خود انتقال دهد یا در اجتماع و خودخواهی های خود غرق گردد؟ و پدر آیا به مانند نره شیر باید افتخارش به سلطانی و بارور کردن گله باشد و یا باید عاقلانه در تربیت فرزندان شرکت کند؟

اگوست امپراطور دنیای قدیم که دنیائی را فتح کرد این شخص خودش قانون می نوشت و خودش به نواده های خود نوشتن و شنا کردن و تمام علوم متداول را یاد داد و همیشه در اطراف او و در مقابل خنده و تمسخر اطرافیان، بچه های کوچکی دیده دیده می شدند و از او تعلیم می گرفتند و همان ها بودند که بعدها توانستند بصورت شخصیت های بزرگ دنیائی را اداره کنند.(امیل:50)

بسیاری از فرزندان که به دنیا می آیند محصول مشورت و همفکری و آمادگی از قبل پدران و مادران نیستند بلکه محصول فشارهای کوری هستند که شرابی ناب خواستند تا دمی بیاسایند ز دنیا و شر و شورش و در آغوش هم گم شدند و منفی ها را بچه کردند و در آغوش هم به خوابی شیرین رفتند.

فعل تو چون زاید از جان و تنت / همچو فرزندی بگیرد دامنت (مثنوی مولانا)

لذت های کور، دامن فرد را رها نمی کنند، آنقدر می مانند و رها نمی کنند تا روزی و در جایی مجبورمان کند که آگاه شویم. و باآگاهی هست که تناقض هایی که در ابتدای صحبتم گفتم قابل حل می باشند

و اینک فشارهای اجتماعی و کاری و اقتصادی را نباید به کودک خود منتقل کند تا فضای آرامشی که ساخته است محلی باشد برای تربیت طبیعی و اصولی فرزند خویش، کار یک مادر و پدر و مربیان عاقل و دلسوز تبدیل ذهن آشفته به آرامش است تا فرزندان فرصت شکوفایی و بالندگی را که پدران و مادران خود از آن محروم بوده اند را بدست بیاورند.

چنین فرزندانی نه مانند آن فرزندان ناسپاس تربیت خواهند شد بلکه اینها به مدد تربیت صحیح و فهم و خردی که حاصل خواهند نمود قدردان عشق و محبتی خواهند بود که نثارشان گردیده است.

وقتی فرزندمان را تربیت می کنیم در واقع تربیت می شویم، امنیت را در درون خود می یابیم، وقتی به دیگری یاد می دهیم سپاسگزار باشد خود نیز می آموزیم و کسی که خودساخته باشد امنیت درونی را یافته است و چه نیاز دارد که به هزار رنگ و لعاب جامعه پناه ببرد و هر لحظه رنگ عوض کند. و اجتماعی بودن را بیرون از خانه نمی داند، بلکه مهمترین بخش جامعه و اجتماع را خانواده می یابد.

ما فرصت این را نداریم به همه انسان ها عشق و محبت بدهیم

به قول آدام اسمیت عشق را محلی و تجارت را جهانی ببین. حلقه ای از عشق و محبت بساز تا با آرامش بیشتری زندگی در اجتماع را برای تجارب احساسی و عاطفی هدر ندهی بلکه از آن برای تعاملات انسانی و تجاری استفاده کنی.

چقدر دردناک است که دانشجویان در دانشگاه دنبال کودکی خود می گردند و نه دنبال امنیت روانی و آرامش ذهنی جامعه...

جامعه ی عقب افتاده جامعه ای است که نیازهای مردمانش در زمان خود پاسخ داده نمی شوند و با خود به مکان ها و زمان های دیگر حمل می کنند.

در درون انسانی دنیایی را جستجو کن آنهم نه تنها بخشی از روح که اندام و فیزیک است بلکه ادامه ی روح و ذهن که می تواند بسیار شوق برانگیز باشد.

تمرکز می تواند شروع یک فرد و یک جامعه باشد...

آدام اسمیتتمرکززندگیتربیتاگوست
دانشجو ارشد علوم تربیتی ، فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه شهید بهشتی تهران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید