حتی اگر عاشق نوشتن هم باشم شروع نوشتن برای من سختترین کاره و این بهم میگه هنوزم به قدر کافی ننوشتم که شروع برام سخته اما خوب من بیدی نیستم که با این بادها بلرزم حتی اگر قدر جون کندن برام سخت باشه اینکارو انجام میدم چون جوابش خیلی راحته؛ از انجام دادن این کار لذت میبرم.
من فکر میکنم آدم وقتی کاریو دوست داشته باشه حتی اگر بیشترین نیرو رو ازش بگیره بازهم از انجام دادنش و شکست خوردنش ناامید نمیشه.
حالا اومدم بگم چند روز پیشا بود که حین رفتن به سرکار پادکستی رو شروع کردم و حالا بماند که موضوع اون پادکست چی بود،توی اون پادکست با یه کلمهی خیلی جالبی آشنا شدم .
کلمهای به اسم خودکارآمدی
کلمهی جالبی به نظرم رسید اما اون روز وقت نکردم درموردش یه کم بخونم این شد که امروز برای داشتن چیزی توی چنتهی خودم رفتم که درموردش بخونم.
شاید با یه کم فکر بتونی متوجه بشی اصل این کلمه یعنی چی ؟حالا به نظر تو یعنی چی؟
میدونی به نظرم داشتن خودکارآمدی تو زندگی بی نهایت مهمه،شاید از مهم هم حتی بیشتر.
به نظرم تا حس خودکارآمدی نداشته باشی هیچ کاری نمیتونی انجام بدی.اصلا در واقع این حس خودکارآمدی به تو نشون میده که چقدر توانایی داری.
وقتهایی رو به یاد بیار که بعد از انجام دادن یه کاری سراسر وجودت از احساس رضایت پر شده و حس آدمی رو داری که بلندترین قله رو فتح کرده.اون خود همون حس خودکارآمدی.
اینکه تو از خودت و تواناییهات حس خوبی داری و حالا میدونی که از پس کارها برمیای.اما میدونی شاید تو زندگی بسته به حال و اتفاقها این حس در تو خیلی کمرنگ بشه انوقت میدونی نتیجه چی میشه؟
اینکه اعتماد به نفست کم میشه و خوب ترجیح میدی تو دامنهی امنت باقی بمونی تا از هرگونه خطری درامان باشی، اما مگه زندگی برای تو صبر می کنه ؟
هرگز و هیچوقت این اتفاق نمیوفته.
ولی میخوام بگم تو میتونی با انجام دادن کارهای کوچیک این حس خودکارآمدی رو کمکم بیشتر و بیشتر کنی میدونی من فکر می کنم لازمهی انجام هرکاری تو زندگی داشتن حس خودکارآمدیِ، حسی که به تو در تمام لحظه هات میگه :
ازپسش برمیای انجامش بده.