یکی از خصوصیات بارز من که خودم همیشه بابتش اذیت شدم تو همه ی این سال ها حساس بودن و توجه به ریز جزییات بوده یعنی یه چیزایی رو توجه می کنم که شاید هیچ بشری بهش توجه نکنه که هیچ حتی اصلا ندونه همیچین چیزی هم بوده .
اما من همیشه همین طور بودم از بچگی از همون موقع روی آدما و کاراشون حساس بودم اگر کسی یه راه کج می رفت می گفتم اا چرا تو کج رفتی ؟
خوب مگه غیر اینکه آدم و اشتباهش ؟مگه داریم آدمی که تمام کاراش خوب و درست و بدون خطا باشه اون دوران که گذشت مسائل و مشکلاتی که برام همیشه پررنگ بود بزرگتر شد
اما درصورتی که اونا خیلی کوچیک بودن به کوچیکی یه نقطه اما برای من میشه گفت همیشه پررنگ و بزرگ بودن تا جایی که حس می کنم همین باعث شده از آدما دوری کنم و از ارتباط باهاشون بترسم
میدونی چرا؟
خوب چون می ترسم از صمیمیت و بعدش ندیدن اون ریز جزییات میتونه منو عصبی و ناآروم کنه اما حس می کنم اشتباهه
حس که نه واقعا اشتباهه اینطور حساس و جزییات بین آدمو خسته می کنه ...
آدم حس می کنه یا خودش عجیبه یا این دنیا که هیچ کس زبونشو نمی فهمه اما مگه زندگی چقدره که آدم بخواد به این چیزا فکر کنه
ولی اینکه به جزییات داشته هام فکر کنم بهتره تا چیزایی که ندارم و حالا نداشتن و نبودن اونا اونقدرام وضع رو بغرنج نمی کنه پس بی خیالشون باشم بهتر نیست رهاشون کنم ؟
اما به راحتی نمیشه ...اما خیالم راحته میشه با زمان با تلاش بلاخره میشه