*نیالا*
*نیالا*
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

میخوام انقدر بنویسم...


خوب این بار خواستم فی البداهه و همین لحظه و برای اینجا بنویسم خیلی یهویی با اینجا آشنا شدم و به شدت جذبش شدم و دیدم خیلی میتونه برای من که دوست دارم توی نوشتن و خوندن غرق بشم

محیط فوق العاده ای باشه ...

و شاید تو این روزای سخت و طاقت فرسام که حجم زیادی از دلتنگی برای بغل کردن و بوسیدن مامانم رو به دوش میکشم نوشتن و نوشتن بتونه نوری باشه تو شبای تاریک من ...

و به امید اینکه بتونم روزی انقدر شناخته بشم که مامانم با افتخار از اون بالا بهم نگاه کنه و رضایت کامل داشته باشه ...

از یه سنی به بعد دیدم عاشق اینم که تو دنیای کتابا غرق بشم ...با شخصیت هاشون شبانه روز زندگی کنم و همپاشون گریه کنم و شادی کنم ...

بعدش که گذشت دیدم میتونم خودم یک شخصیت بسازم ...اونجوری که میخوام بهش عشق بدم ...

و خلاصه این شد که شروع کردم به داستان نوشتن ...

به اینکه تمام فکرو ذهنم بشه شخصیت های داستانم ...

نگرانشون بشم از اتفاقایی که قراره بیوفته براشون ...

و خلاصه تو این مسیر جذاب قرار گرفتم و حس می کنم این شیرینی چیزه ساده ای نیست که ازش کم بشه

میدونم هرچی بیشتر تو این مسیر ادامه بدم طعم اون شیرینی راه بیشتر و بیشتر میشه


سیده نیالا موسوی زادهنویسندگیسوگگلبنفش
داستانش مفصله اما اگر بخوام از اول بگم اینه :معماری خوندم ولی بعدش وارد دنیای گرافیک و تولید محتوا شدم حالا دیدم میخوام هم بنویسم هم خلق کنم اما نه یه ساختمون شاید یه کاراکتر ،شاید رنگ بیشتر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید