خوب یادمه اون روز رو تا بهش گفتم یکی از علاقه مندی های من دیدن سریال کرهایه قیافشو جمع کرد انگار که مثلا خیلی بدش اومده باشه و بعد بهم گفت آخه اینم شد علاقه!
میدونی بعد اون داستان درمورد این قضیه کمتر صحبت میکردم یا اصلا نمی گفتم و دیدن سریال کرهای شد برای من یه کار مخفی و سری انگاری که دارم دو تُن مواد مخدر جابه جا می کنم و کسی نباید بفهمه.
از اون قضیهها گذشت و این مسئلهی پنهان کردن برام عادیتر شد ولی همین دو سه روز پیش که داشتم پادکست جافکری رو حین راه رفتن گوش میدادم صحبت از دنیای مطلوب شد و تازه اونجا بود که فهمیدم دیدن سریال کرهای برای من جزوی از دنیای مطلوبم میشه .
اینکه این قضیه اصلا چیزی نیست که بخوام مخفیش کنم یا خجالت بکشم از اینکه من همچین علاقهمندیهایی دارم میدونی هرکسی با علاقهمندیهای خاص خودش تعریف میشه یعنی منِ نیالا با دونهدونه ی چیزهایی که تو دنیای مطلوبم هست ساخته شدم و هیچ آدم دیگهای وجود نداره که کاملا مثل خودم باشه.
و این شد که تصمیم گرفتم نسبت به هرچیزی که تو دنیای مطلبوم هست دقت بیشتری بکنم و بپذیرمشون و بابتشون هیچ خجالتی نداشته باشم.
وقتی این آخر هفته تصمیم گرفتم که سریال کرهای ببینم دیدم هر وقت که میخوام از جدی بودن و سختی زندگی تو یه شیرینی و لطافت غرق شم انتخابم سریال کرهایه اینجوری اون زمانم وقت صرف همون سریال و کنجکاوی برای داستان میشه.
دیدم سریالهای کره ای برای من که آدم احساسی هستم انتخاب خوبیه چرا؟چون توشون پراز احساسات قشنگ مثل دوستی، مثل عشق، مثل خانواده، مثل حمایت کردنهای بیدریغ.
من با سریالهای کرهای خیلی چیزا میتونم یاد بگیرم قدرت صبر، قدرت متفاوت بودن و زندگی کردن، قدرت عشق ورزیدن.
من با دیدن این سریالها میتونم به مسائل ناشناخته فکر کنم درموردشون بنویسم و اصلا قبل خوابم یه کم رویا پردازی کنم.
چی میشه آدم گاهی و به حد تعادل رویابافی کنه نه اینکه از زندگی واقعی فرار کنی و به رویا پناه ببری.
هرازگاهی و برای بزرگتر شدن انگیزه و امیدت، باور کن این کار خیلی جواب میده.
میدونی سریال های کرهای گاهی با فیلم نامههای عجیب و غیر واقعیشون میتونن به خلاقتر شدن و بازتر شدن ذهنمونم کمک کنن.
اینکه یک مسئله ی غیر عادی رو با یک نگاه عادی آنالیز کنی و شاید تو خودت جور دیگه اون رو بسازی.
حالا که فکر می کنم میبینم سریال های کرهای برای من همیشه میتونن یک انتخاب حال خوب کن باشن چیزی که تو این سالها از این منظر بهش نگاه نکرده بودم