چند روز پیش بود که به دعوت نیما شفیعزاده، جلسه طوری را به میزبانی دو عدد لاته، در کافۀ صباویژن برگزار کردیم و درمورد مسائل مختلفی، علیالخصوص محتوا، گپ زدیم. محور صحبتها ابتدا در خصوص چالشها و دغدغههای کار در شرکتها و آژانسهای تبلیغاتی بود و هر دو، متفقالقول بودیم که وجود کارهای فورس (ضربالعجل) در محیط کار، حاکی از عدم سیستمی ساختارمند و منظم دارد.
موضوع جالبی که پس از گذشت حدود 30 دقیقه مطرح شد و به شخصه برای من بسیار جالب توجه بود، چیزی درمورد گرفتاری در توهم خودبزرگبینی بود؛ عنوانی که آن را «توهم محتوایی» نامگذاری کردم. ماجرا از این قرار بود که با گذشت حدود چند سال از ظهور تولید محتوا و بهوجود آمدن دورههای آموزشی پیرامون این مبحث، امروزه اشخاص بسیاری را میبینیم که به شکلهای گوناگون و البته با پوزیشنهای شناخته و ناشناخته شده، در این حیطه فعالیت میکنند.
نکته جالب توجه، اما آن است که به دلیل عدم وجود مرجعهایی قابل اتکا و ساختار و چهارچوبی مشخص، بسیاری از فعالان حوزه محتوا دچار توهم محتوایی شدهاند؛ به زبان سادهتر یعنی بهواسطه شبکهسازیها، ساخت ارتباطاتات نهچندان حرفهای و شرکت در محافل دوستانه-همکارانه، این دسته از اشخاص به جایگاهی رسیدهاند که خود را به نوعی یک کارکشته میپندارند. ناگفته نماند که این باور کاملا مسری است و به واسطه شرکت در همنشینیهای این بزرگواران، به احتمال زیاد میتوان دچارش شد.
در طول صحبتهایمان تاکید زیادی بر دوری از چنین نشستها و برنامههایی شد و این باور بهوجود آمد که لازمه رشد و پیشرفت در حوزه دیجیتال مارکتینگ و بازاریابی محتوایی که متاسفانه شوآف کردن، به عنصری جداناپذیر از آن تبدیل شده است، تکیه و توجه بر منابع بهروز و قابل اعتماد و همچنین شناخت و الگوبرداری از کهنهکارهای این رشته است؛ که دستبرقضا تعداد بسیار زیادی از آنها در محفل فعالان حوزه محتوا کمتر شناخته شده هستند.
شاید برایتان جالب باشد: اعترافات یک محتواجو
البته که این دغدغه و نگرانی وجود داشت که مبادا خدایی نکرده، زبانم لال، من نیز گرفتار چنین داستانهایی شوم. هرچند بهشخصه نه آدمی اجتماع گریز و نه اهل نشستها و انجمنهای خودمانی طور هستم، اما به این موضوع اشاره کردم که نشست و برخاست با عدهای از فعالان محتوایی، اقدامی است که نهتنها دوست دارم، بلکه آن را لازم نیز میدانم.
از طرف دیگر معتقدم همیشه دست بالای دست وجود دارد. به بیانی دیگر، همواره شخصی (اشخاصی) از بین جمعیت نزدیک به 8 میلیارد نفری (روی کره زمین البته) پیدا میشود که یک سر و گردن از شما بهتر باشد. بنابراین با توجه به چنین دیدگاهی، دلیلی ندارد تا به خود غره شده و بادی به غبغب بیندازیم و بهجزء خود، دانش و تجربه هیچ احد و ناس دیگری را قبول نداشته باشیم (خصوصا در زمینه محتوا)؛ پس بهتر است تا حد امکان پیرو مکتب فروتنی باشیم و درصورتیکه از جانب اطرافیان مورد تعریف و تمجید قرار گرفتیم، خود را حاکم برحق دیجیتالی متصور نشویم.
خلاصه کلام اینکه امروزه دورههای آموزشی کاربردی و مفیدی در راستای بازاریابی دیجیتال توسط کاربلدهای این حوزه برگزار میشود، اما همچنان جای خالی بسیاری از دوستانی که از آنها به عنوان نسل اول بازاریابان محتوایی یاد میشود، ملموس است. چه بسا با حضور این بزرگواران بیادعا، به جمعبندی و ساختار مشخصی در مسیر محتوا دستپیدا کنیم به طوریکه کاربلدها و کارنابلدها، بهراحتی از یکدیگر قابل تفکیک و تشخیص باشند.
آیا شما نیز دچار توهم محتوایی شدهاید؟ خوشحال میشوم نظر خود را با من و دیگر دوستان به اشتراک بگذارید.