قبل از اینکه این مقاله رو مطالعه کنین به این نکته اشاره کنم که در ابتدا این محتوا در قالب پست لینکدین قرار بود منتشر بشه که به دلیل طولانی شدن به ناچار مجبور شدم اون رو در فرمت مقاله قرار بدم. بنابراین هیچ یک از موارد مربوط به ساختار مقالهنویسی در این محتوا رعایت نشده. و اما بریم سراغ اصل مطلب:
همیشه اعتقاد داشتم که محیط کار باید جای مناسبی برای رشد و ترقی در زمینههایی مانند توسعه فردی، افزایش آگاهی و دانش شغلی باشد؛ چرا که عموما بیشترین ساعات روز خود را در این فضا سپری میکنیم. بنابراین علاوهبر انسانهایی که بهعنوان همکارهایمان شناخته میشوند، جو حاکم بر آن محیط نیز نقش بهسزایی در شکلگیری حال و احوال ما ایفا میکند.
مسلما شما بهتر از من میدانید، هیچ سازمانی عاری از عیب و ایراد نیست و تعداد مجموعههایی که موفق به ساخت فرهنگ سازمانی درست و اساسی شدهاند (روی صحبتم بیشتر شرکتهای تبلیغاتی هستند) به کمتر از انگشتان یک دست میرسد. این موضوع که چرا چنین مجموعههایی که بعضا در حوزه فعالیت خود شاخص و شناخته شده نیز هستند، تمایل به ساخت و ایجاد چهارچوبی ساختارمند در سازمان خود ندارند، موضوعی بسیار پیچیده و خارج از حوصله این یادداشت است و بنده هم دانش کافی برای اظهار نظر در این مورد خاص را ندارم.
پیشنهاد مطالعه: عجایب دوازدهگانه سرزمین محتوا
اما سوالی که چند وقتی است ذهن من را به شکل عجیبی درگیر خود کرده آن است که: به چه دلیلی زمانی که در یک شرکت طوفانی بهپا میشود، ترس از دامنگیر شدن آن عده بسیار زیادی از همکاران را بر آن میدارد تا فرار را بر قرار ترجیح دهند؟ چگونه در مدت زمان بسیار کوتاهی (حتی پیش از آغاز طوفان اصلی) زمزمهها و پچپچهایی توام با ترس و نگرانی از آینده بین دیگران ردوبدل میشود که شاید تاثیرات بسیار مخربتری روی اطرافانیشان که دست بر قضا در فاصله کمتر از یک متریشان مشغول به کار هستند، بگذارد؟
از لحظه ورودم به کانون ایران نوین، تنها یک هدف را دنبال کردم و آن چیزی نبود به جزء یادگیری و افزایش علم بازاریابی محتوایی و در این مسیر تمام توانم را بهکار بستم تا باعث حفظ و ارتقای سطح کیفی تیممان شوم. اما موضوعی که با گذشت زمان اتفاق افتاد، تغییر و به معنای واقعی کلمه، دگرگونی کامل ساختار تیمی بود؛ به گونهای که امروز و پس از گذشت نزدیک به 6 ماه، به سختی میتوان بقایایی از آن ساختار منحصربهفردی که روزگاری یک تیم میشناختم، یافت.
هرچند تغییر و تحولات درون سازمانی در طولانی مدت و به کندی صورت گرفتند و آن چنان تاثیر مستقیمی بر روحیه من نداشتند، اما تکتک این اتفاقات هنگامی در نظرم نمایان شدند که مدیر واحد دیجیتال را بنا به دلایلی که بر اکثریت ما پوشیده است، تغییر دادند و صاحب منصب جدید رویکردی کاملا متفاوت را در پیش گرفت. تغییر استراتژی در زمینه فعالیت دیجیتال و عدم شناخت کافی از ساز و کار مربوط به موارد تاثیرگذار در عرصه حضور دیجیتالی یک برند، شاید بزرگترین دلایلی بودند که به سرعت مورد توجه کارکنان واحد قرار گرفتند و نتیجه آن چیزی نبود مگر پیدایش و گسترش افکار سمی!
در این میان اشخاصی همانند من نیز که در تلاش بودند تا خود را از تنشهای ایجاد شده به دور و تا حدودی در امان نگه دارند، علارغم میل باطنی، آلوده شدند. بله من هم مانند شما این جمله را بسیار شنیدهام: "خودت رو از حواشی به دور نگهدار و تا میتونی روی کارت متمرکز شو" اما توجه به این موضوع آن هم در مجموعهای که دائم در معرض هرج و مرج و هیاهوی بلند فکر کردن اطرافیان قرار میگیرید، بسیار دشوار و در مواردی حتی غیرممکن است!
شاید برایتان جالب باشد: آنچه از باشگاه محتوا باید بدانید
سرتان را درد نمیآورم. متاسفانه امروز به نقطهای رسیدهام که خودم نیز دیگر آن کاپیتانی را که روزی با روحیه بالا و شور و ذوق در مسیر دستیابی به اهدافش وارد ایران نوین شد، نمیشناسم. احساس خوبی در محل کارم ندارم و در طول روز مدام با افکار پریشان و نامطمئن دست و پنجه نرم میکنم. به کرات از خودم میپرسم که آیا باید به مقاومت در برابر جو زهرآگین حاکم ادامه دهم و به انتظار آیندهای نامعلوم و مهآلود بنشینم؟ یا هر چه زودتر خودم را از این مهلکه نجات دهم؟! از طرف دیگر اعضای تیم را چه کنم؟ آنها را به حال خود رها کنم و تنها به فکر منافع شخصی خود باشم یا مانند هر زمان دیگری به حضور پررنگ در کنارشان ادامه دهم و اتفاقا در چنین شرایطی بیش از گذشته آن حس امنیت، حمایتگری و پشتیبانی را به آنها انتقال دهم؟!
تصمیم دارم برای مدتی، سپر آبی و قرمز رنگم را کنار بگذارم و با آغوش باز به استقبال ونوم (زهر) بروم بلکه در این مسیر از نو متولد شوم..