niyayesh?
niyayesh?
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

حالم خوبه :)

اینجا افسردگی ممنوعه

پس نمیتونی بکنی بونه

تو بدترین حالت افسردگی ام

نمی‌دونم عصبی یا خوشحال یا چی ام

یه بی حسیه مطلق و داغون

چشمامم که شده هواش بارون

تظاهر به خوبی که دیگه شده عادتم

توی این یه مورد خیلی واردم

چون من یه بازیگر کوچولو هجده سالم

هجده ساله که شروع شده کارم

تظاهر به نیایش خوب و نگران

درد پشت درد بی امان

سکوت میکنم فکر نکن مرفه بی دردم

فک نکن سرما شده باعث سردردم

فکر نکن یه درصد من برگردم

به جز قانع کردن الکی مگه چاره ای دارم

دروغ یکی بعد از دیگری

اینقدر غما خوردنم دیگه نمونده پیکری

اینقدر زود مرد روحم نکردم عزاداری

نه خرمایی نه بغضی نه زاری

ببخش نیایش ساری

تو دیگه خیلی وقته روح نداری

یه جسم خندون و مهربون

اگع میخوای دوستت داشته باشن تو همین حالت بمون

با خود واقعیت نرسیدی جایی

پس میبینی دیگه نداری راهی

یه اجباره یه راه یه طرفه

اما خب تو دلم کلی حرفه

حرفای غمناک و به قول معروف چصناله

اما هربار میگم یکم بگو و ببند گاله

گوش شنوایی نیست برای خیلی چیزا

واسه این بچه ریزا

میگن نه بابا مگه اینا درد دارن

فقط بخاطر عروسکشون میبارن

اما من عروسک شدم و برای خودم باریدم

من فقط جواب خوبی رو بدی دیدم

اما توی قرآن خدا میگه میده جواب ادمارو

پس من نیستم آدم چون ندیده مارو

عروسکم اونم از نوع خیمه شب بازی

میرقصم من با هر سازی

انعطاف پذیرم اما دلم نمیخواد

ولی میسوزونم اگع گوش ندم زیاد

درد داره دور انداخته شدن من همین الان یه نوساز ویرانم

بازیافت شدم و مثلا به نیایش جدید میبالم

دلم تنگ روزیه که نمی‌کردم گریه

الان گریه من از رو بی حسیه

خالی نمیشم و میشم فقط بدتر

هرروز از روز قبل سردتر

کسی نمیگه چخبر از دلت

کی مونده باهات کی کرده ولت

تنهام توی راه طولانی غمهام

تنهام توی کشیدن دردهام

نقطه ضعف من ترس از دور انداخته شدنه

برای همین ک مدلم عروسک بودنه

جوری رفتار میکنم که دیگران دوس دارن

باهام بازی میکنن چون بیکارن

عروسک خیمه شب بازی دلش گرفته

اما مکه کسی دیده دل عروسک بگیره

گریه کنه چشماش بشه سرخ و صداش دورگه شه

اصن مگه صدای دورگهه چشه

من خوبم گریه نکردم دارم حساسیت

برای دروغام نیستم بد نیت

اما نمیتونم باشم خودم عادت کردم به دروغ خوبی

نبردم از خوشی هیچ بویی

عروسکمو ندارم من هیچ حسی

اما اینو نمیدونه کسی

من عروسک نیستم فقط یه دختر درد دیدم

دختری ک از همه بد دیدم

بهترینا کردن ولم یا دورم زدن

فهمیدم همه آدما بدن

میکنن سواستفاده و میخندن و رد میشن

نمی‌دونم اینا می‌خوان اون دنیا چیشن

از درون یه دختر داغونم

بیرونم که یه دختر خوبم

سنم کمه برای درک یه چیزایی

اما من عروسکم افتادم دست هرچیزی

چه انسان چه حیوون صفت

اره دقیقا به همین شدت

نمیکنم مبالغه برای دردام

عروسکم دروغ بلد نیستم چون نمیکنم فکر فردام

چون کسی از عروسک نمیپرسه حالشو

نمی‌بینه کاراشو

همه فکر میکنن افسانه است راه رفتن یه عروسک

هستم یه عروسک ملوسک

اونم سوزونده شده خیلی وقت پیش

وقتی بود هوا گرگ و میش

من خودم اثبات کننده عروسک متحرکم

میتونم هرجوری بخوای هر وری برم

صاحاب دارم اما بازم دست خیلی ها افتادم

به خیلی ها من علاقه و امید دادم

با اینکه نداشتم خودم امیدی به امید

اما خب چیکار کنم مگه شما زندگی عروسک رو دیدید

یه دید کوچیک خودم میدم بهتون بقیش برای خودمه

این چیزی نیست که نشون میدم این مودمه

انسان واقعی با دردای حقیقی

با زخم های عمیقی

که روحش برداشته اما کسی ندید اینارو

ندید دخترک شب بیدارو

دیدن یه عروسک قوی و یکم ناراحت ولی سرخوش

خوب می‌خنده تظاهر می‌کنه میده فوش

رقصیدم به ساز خانواده

شدم یه دختر مثلا با اراده

قلبم پر از درده

دستای کوچولومم که سرده

همش کار و کار و کار

شدم یه آدم بیمار

مامان هرچی گف کردیم سر خم

روحمم که درهم

به ظاهر خوب و تنفر از هم

طرد شدم کم کم

ندارن دوسم خودم می‌دونم

می‌دونم از دل همشون بیرونم

غمی نیست می‌سازم این بارم

کسی نمی‌بینه زیر دوش حموم میبارم

دلم خونه تو دیگه نزار دست روش

بشین کنارم و فقط بده گوش

ببین چقدر درد دیدم و پر از بخیه ام

اما به ظاهر بهتر از بقیه ام

مثلا خیلی خوبم و ندارم غمی

بسته بود خوردم به هر دری

خدا فقط دارم یه سوال

مارو انداختی ته گودال

روزای خوبم کجاست تموم شد نوجوونی

کردم خون ریزیه درونی

قلبم شکسته و کمرم شده خم

اما محکم موندم و نزدم دم

همش تظاهر کردم که خوبم

همش نیایش محکم بودم

اما خودم می‌دونم چقدر داغونم

همش منتظر بارونم

گریه کنم و کسی نبینه

زندگی همینه

هرروز پا میشم با یه درد ته قلبم

کسی نکرد درکم

همیشه درک کردم دیگرانو

تمومی ندارع این غم بی کرانو

همش یه غم بعد غم قبلی

خنجر زد رسید به ما هرکی

دووم میارم من این بارم

از درون میبارم

بغض بیخ گلومه دارم میشم خفه

هرچی خوبی کردم بازم گفتن کمه

گلوم درد می‌کنه از بزرگیه بغضم

دیگه روی سیاهی رو بردم

اینقدر تاریکم کم آورده شب پیشم

چقدر تو این خونه خورد میشم

چقدر باج دادم که نشم دعوا

نیست امیدی به فردا

چقدر سکوت کردم وقتی شد ناحقی

چقدر دیدم نامردی

چقدر دیدم بدی از خانواده

چقدر خانواده بهم درد داده

چقدر سختی کشیدم و سکوت کردم

واسه خانواده بچه نیستم که انگار بَردم

همش کشیدن کار و گرفتن باج

پولامو بردن به تاراج

به من نگو میشه تموم

چون چیزی که گذشت جوونیم بود شد حروم

خلاصه طولانی نمیگم خسته میشم چون برای خودم مینویسم

‌اما برای بقیه ساکت ترین نوع هیسم

درددختر
جلوی کسی که درکی از پرواز نداره هرچی اوج بگیری کوچیک تر میشی ??
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید