امشب دلم گرفته خدا
روح از تنم شده جدا
یه جوری داغونم
من تشبیه به بارونم
بغض چسبیده بیخ گلوم
وقتی میبینم جای خالیتو پلوم
چی بگم از قلب سردم
چی بگم از قلب دردم
چی دارم بگم من اصن از بعد تو
اینقدر خوب بودی ک نمیشه گفت اصن بدتو
همش میگم این کابوسه دیگه تمومه
اما تش گریه زیر دوش حمومه
همش میگم توهمه
نیایش متنفر از ترحمه
چی بگم از هفده دی نود و شیش
برم به راننده بگم ک ت کشتیش
چی بگم شده زبونم لال
صفورا یه فرشته بود فقط بی بال
روزای خوبم بود شده کابوس شبام
یهو دیدم خون پاشید و همه چی تمام
هنوز یادم میاد اون روزُ
نمیدم حسمو بروزُ
ولی دلم پره اندازه هجده سال
من خوبم بپرس هی احوال
دهنم قرصه نمیفمی حال بدمو
خودم به خودم سیلی زدمو
سرخ نگه داشتم صورتمو
واسه اینکه دورم ع تو
وقتی نیستی انگار هیچی نیس پیشم
من واسه ت بهترین میشم
ولی کجایی ک الان تنهام
نمیگذره ساعت توی شب هام
از ترس شب پناه بردم به روز
دنیا پاره کرد و گفتش بدوز
ما ک رقصیدیم با ساز دنیا
ولی مگه من نبودم بنده خدا؟
چرا نداری هوامو اخه
چرا گلم پر پر شد شاخه شاخه
چرا نزاشتی بچشم طعم خوبو
چرا گرفتی ازم هرچی بودو
چرا خواب دیگه نمیاد به این چشا
چرا ندارم حسی به این حسا
چرا نمیتونم بخندم واقعنی
چرا رفت اونی که میگف مال منی
چرا این همه چرا باید باشه خدا
چرا ته زندگی من شد بن بست گا
چرا گرفتیش ازم اینقدره زود
حالا سیگار میکنم کام به کام دود
خدا بخدا خیلی تنهام
خدا بخدا کمم واسه دردام
اصن نیستم منتظر فردام
دلم میخواد تموم بشه فقط دردام
خدا به خودت دادم قسمت
با پای خودم میام طرفت
فقط جونمو بگیر و راحتم کن
بردار غمارو ک رسید به تُن
اینقدر درد زیاده نمیشه اشکام جاری
خدا بم بگو سوپرایز داری
بگو فردا نمیشم بیدار
بگو پایان میدی به منه بیمار
بگو وقتم تمومه باید برم
بگو باید جسمو تحویل بدم
بگو باید کنم خدافضی
بگو از این به بعد مواظبی
حتی فکرشم باعث لبخند میشه
خدا جونمو بگیر یه وقت دیر شه
خیلی خستم منه بدبخت
ولی بهم میگن نیایشه سرسخت
اما تا یه جایی دارم خدا توان
تا یه جایی میکشه روان
ع یه جایی به بعد کم میارم
الان نیایش به ظاهر سالم ولی بیمارم
کلی حرف دارم اما جاش نیس
کاشکی میشد این چشمام خیس
گریه کردن شده ارزوم
قدم بر میدارم میرم لب بوم
فاصلم باهاش یه پرشه
اره دیگه مرگ تهشه
ولی میرم پیشش و میبینمش
محکم تو بغلم میگیرمش
چون الان پر از حسرتم
هرروز از روز قبل بدترم
این فکر نمیره بیرون از سرم
من نیایش خالی و پر از حسرتم
چرا نکردمش بغل
چرا نکردم به حرفام عمل
چرا نگفتم دوسش دارم
چرا نگفتم بهش بیمارم
بیمار چشمای قشنگش
نسخ لباش و لبخندش
چرا همیشه کردم سکوت
حالا میکنم از رو بوم خاطرات سقوط
دل امشب بدجور تنگه
دل توش خون جاری نیست و سنگه
حرفام پر از تناقضه
نمیتونم حرف دلمو بگم منه بی عرضه
همش تظاهرم و یه مشت دروغ
نیایش تاریک و به ظاهر پر از فروغ
مثلا خیلی شادم و بدون درد
ولی شده این قلب خیلی سرد
کلی مشکلات هست بگم از کدومش
از اجاره خونه یا نبودش
از خانواده یا کار سختم
یا از تاریکی و چاله های بختم
از مرگ عزیزم یا نبودن پول
از آدمای دور و خوردن گول
از کدوم بگم ک دلم پره
زمین دنیا بدجور سُره
تا میام وایسم میخورم زمین
همش تاریکی دیدم فقط همین
یه چیزی بگم و کنم خدافضی
مامان بگو ک خودت مواظبی
بگو میخوام بپرم از این بوم لنتی
فقط بعد مرگم پشتم بد نگی
سعی کردم دختر خوبی بشم برات
نزارم اشک بشینه تو اون چشات
خداحافظ همگی دارم خیلی دوستون
میدونم اینو نگفتم اصن بتون
دیدار به قیامت خدافض
خود خدا باشه براتون محافظ