نوربین
نوربین
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

هنوز هم جهان با ما می‌رقصد، رقصی این‌چنان متفاوت در میانه میدان

قبل از کرونا روزی در سینما این فیلم را (جهان با من برقص) تماشا کردم و برایش یادداشت کوتاهی نوشتم. حالا ماه‌ها گذشته. خیلی هم متفاوت گذشته. فیلم در سینمای خانگی اکران شده و نقلش در فضای مجازی پیچیده. خواستم یادداشتم را در آن دوران نچندان دور ولی نزدیک به کرونا، بخوانم. خواندم و اینجا هم می‌گذارم. به امید اینکه بشود راحت حتی در همان سه‌شنبه‌های شلوغ به سینما رفت!


امروز فیلم «جهان با من برقص» را تماشا کردم. اولین تجربه اینکه، تماشای فیلم در سینما، در روز سه‌شنبه تخفیف‌دار، کار خوبی نیست. اولویت با صبح‌های وسط هفته است تا بشود بهتر فیلم دید و تجربه سینما و خلوت و سکوت را با هم داشت.

قصه، داستان «جهان‌بخش» بود که بیمار بود و روزهای پایان عمرش را می‌گذراند. دوستانش برای تولد او دور هم جمع شده بودند. قرار بوده دور جهان جمع شوند و او را خوشحال کنند این دم آخری. ولی هر کدام دنیا و حال و هوای خود را داشتند. آدم های سطحی. به شدت سطحی. و برای من دوست‌نداشتنی! حالا اینجا و بین این دوستان، هم صحبت جهان یک گاو بود و یک خر. دوستان خاموشی که با صبر و حوصله و در آرامش فقط گوش می‌کردند.

قصه، قصه مرگ بود و زندگی. تلخ و شیرین. بیشتر تلخ. تم طنزی هم داشت. البته مردم خیلی می‌خندیدند! حتی جایی جهان داشت از مردنش حرف می‌زد و عده ای قهقهه زدند. عجیب بود. همان‌طور که صحنه‌های دار و به دار آویخته شدن جهان را هم نفهمیدم، گاهی دلیل خنده مردم را هم نفهمیدم!

جایی دکتر داشت می‌گفت: جهان هم ازدواج کرد تا در پیری تنها نماند... حالا هم تنهاست و هم پیر نمی‌شود..  زندگی همین است. همین‌قدر مبهم. همین‌قدر غیرقابل پیش‌بینی.

فیلم خوش منظره و خوش موسیقی هم بود. کشش کافی برای ماندن تا آخر ماجرا را هم داشت.

در کل فیلم را پسندیدم. حالا دوست دارم نقدهایی از آن هم بخوانم و صبر کنم تا بعد اکران دوباره ببینم. این بار دور از سینمای شلوغ!



فیلمنوشتن
فریده قزوینی *** می‌خوانم و می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید