این پست دلنوشته است. پس لطفا اگرحوصله آن را ندارید وقت خود را هدر ندهید
در خاطراتم هست شب های زیادی که به این فکر میکردم اگر روزی عاشق شوم... اگر روزی کسی را پیدا کنم...
به عنوان فردی رویاپرداز همیشه رویایی زیبا از عشق در سر داشتم. رویایی که شاید باید در حد همان رویا می ماند.
رویایی که امروز از داشتنش پشیمانم.
اما روزی کسی پیدا شد
کسی که در همان نگاه اول محو چشمانش شدم. همیشه یادم می ماند، پشت ماسکی پنهان شده بود. گهگاهی نگاهی میکرد ولی خیره نمیشد. لبخندی اگر میزد معلوم نبود. کل چیزی که دیده میشد چشمانی مهربان با معصومیتی خاص.
فکر و ذکرم این شده بود وقتی حواسش نیست نگاهش کنم. رفتارش را ببینم. اخلاقیاتش را کشف کنم.
پس از مدتی دیگر نمیتوانستم از فکرش خارج شوم
او همان دختر رویایی من بود. رویایی که همیشه در سر می پروراندم. اما رویاهای من کمی متفاوت بود...
خلاصه دست تقدیر کارگر شد و با او حرف زدم، اول تمایلی نشان نمیداد. به سختی جواب میداد. اغلب سکوت میکرد. ولی بالاخره شبی حرف دلش را زد.
دو بال به من داده بودند. پروازی به مرتفع ترین نقطه دنیا
آن شب به من گفت او هم مرا...
مدتی بهترین ساعات زندگی من در کنارش ساخته شد. بهترین روزها، بهترین شب ها
ولی خب من همیشه عجیب و غریب بودم. هم خودم، هم رویاهای مسخره ام
رویای زندگی با حس خوشبختی به جای زندگی با حس خوشحالی، کم کم تمام لحظات خوشم را خراب کرد. کم کم پیش او همیشه ذهنم مشغول بود. مشغول ساخت امپراطوریی که او ملکه آن باشد.
کم کم تردید به جان احساسم رخنه کرد. تردید به خاطر روزهایی که میگذشت و من هیچ کاری جز ابراز علاقه کلامی نمیتوانستم بکنم.
کم کم دوستت دارم هایم رنگ باخت. پشت هرکدامشان صدها فکر بود. فکر اینکه نمیتوانستم جز ابراز علاقه ای برای او کار دیگری انجام دهم.
ذره ذره احساس و غرورم با هم خرد شدند و فردی بدون احساس و غرور ساخته شد. فردی که باور داشت دیگر دوستت دارم هایش به درد نمیخورند و نمیتواند کاری کند.
شش ماه تلاش و زحمت من برای به دست آوردن راه درآمدی که با آن بتوانم رابطه رویایی خود را مدیریت کنم همه بی نتیجه مانده بود.
و امان از رویایی که فقط به خودت مربوط نشود...
حالا من مانده ام بدون حس و غرور، باور کرده به ناتوانی خود و از همه بدتر عذاب دلی که برای من می تپید و...
دوام هرچه به عالم نجیب خنده تو
دلیل کفر دمادم نجیب خنده تو
حرام خواهش حوا هبوط هرزه من
فریب فاتح عالم نجیب خنده تو
کشیده دست غریبی به کوچه پای مرا
و بد کشانده به خاکم نجیب خنده تو