PaRsA :)
PaRsA :)
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

خاطرات دانشگاه هنر

ویوه طبقه سوم دانشگامون
ویوه طبقه سوم دانشگامون

فکنم دو هفته ای میگذره که دانشجو شدم

هفته اولی خوب بود خوش میگذشت از هفته دومم به بعد یکمی عادی تر شد همه چی

یه جورایی ذوق همه چی از بین رفت

یه سریا میان دانشگاه هنر که فقط ادعا هنرمند بودن کنن که خیلیاشون به ترم شیش نرسیده انصراف میدن

نصف بیشتر همکلاسی هام از رشته های غیر از رشته های هنری اومدن دانشگاه مثل رشته برق یا نظری و...

سیگاری زیاده فکنم یه جورایی حس میکنن با سیگار میتونن ادعا هنرمند بودن یا روشن فکر بودن کنن :/ ولی به بعضیا آرامش زود گذر میده ولی چه فایده زود گذرهه دیگه

سیگار مثل کرم لای انگشت میمونه... نه سودی داره نه منفعتی همش ضرره

بعد دانشگاه بجا اینکه تمرینارو انجام بدن میرن ول گردی یا دو سه ساعت تو یه کافه الکی میشینن که فاز بگیرن که بدع یه جورایی بنظرم://// یا ادعا کتاب خون بودن میکنن هیچکس با کتاب خوندن خالی نتونسته موفق یا ثروتمند بشه کتاب باید در کنارش تلاش هم باشه بعضیا فقط با کافه رفتن یا کتاب دست گرفتن تظاهر به با فرهنگ بودن میکنن

ظاهر یا شخصیت یه انسان هیچوقت از آدم یه هنرمند نمیسازه...

مهم اون چیزیه که با دستات یا با ایدت میسازیه که میشه بهش گفت هنر...

درکل دوران دانشجویی دوران خیلی خوبیه:) پر از خاطرات خوبه و بدع

سال دوازدهم بودم که تمام فکر و ذهنم دانشگاه هنر بودش الان که بهش رسیدم دیدم اون چیزی که فکر میکردم نیس...

همه چی تو دنیای مادی وقتی بهش برسی میبینی اون چیزی که می‌خواستی نیس و این دنیای مادی رو افسرده کننده میکنه

دانشجو ها زیر آب خیلی میزنن که باعث میشه پیش استادا یا پیش بقیه دانشجوها بد جلوه بنظر بیای

اکیپ های که درست میشه تو دانشگاه اینقدر الکی و بی خود هست که وقت تلف کردنه همش

اینقدر از این اکیپا درست میشه و خراب میشه که تهش یه دونه خوب از آب در میاد

بنظرم باید از این دروان نهایت لذت رو ببرم:) چون هیچوقت دیگه تکرار نمیشه مثل دوران مدرسه میمونه

چهار سال دیگه وقتی فارغ‌التحصیل شدم همین موقع ها میام این پستمو میخونم و دلتنگی عجیبی بهم دست میده...

۱۴۰۳/۱/۳۰

دانشگاه هنر شیراز

ترم یک رشته ارتباط تصویری

دانشگاه هنرهنرارتباط تصویریخاطرات دانشجوییخاطرات
تیک و تاک ساعت...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید