من زبان فارسی بلد نیستم. دایره واژگانم خیلی محدود است و دستور زبان را هم به خوبی نمیدانم. زمانی این را فهمیدم که داشتم پایاننامه فارسی مینوشتم.
بله، نوشتن یک معیار خوب است برای تشخیص میزان تسلط یک فرد به زبان فارسی. به نظرتان آیا نوشتن میتواند علاوه بر سنجش تسلط کلامی، به ارتقای آن منجر شود؟
تا حالا شده دلتان بخواهد دایرهی لغات فارسی خود را بسنجید؟ و یا ببینید چند درصد از لغاتی که بلدید، را در عمل استفاده میکنید؟ به عبارتی قدرت کلام و قدرت بیان خود را بسنجید؟
تعداد استعارهها، دیالوگها و اشعاری که بلدید چقدر است؟ چه قدر از این تکنیکها در هنگام گفتگو کمک میگیرید؟
اگر به دوران دانشآموزی خود برگردیم، ممکن است بعضی از تمرینهای درس فارسی را به یاد بیاوریم:
حفظ کردن و یاد گرفتن معنای کلمات، حفظ کردن و نوشتن کلمات مترادف و هم معنی، حفظ کردن اشعار شعرای بزرگ. همهی اینها با یک هدف اتفاق میافتاد، افزایش تسلط کلامی. ولی راستی چرا با وجود این همه درس فارسی که خواندیم باز هم اکثرا در این مورد به مشکل برمیخوریم؟ مثلا چرا اکثر افراد از نوشتن مقدمهی تز دانشگاهیشان به شکل خودجوش پرهیز میکنند و ترجیح میدهند از تز سالبالاییها برای این مورد کمک بگیرند؟ مگر نوشتن مقدمه، معادل بیان آموختههای چند سال دانشجویی نیست؟ و مگر میشود کسی دیگر که حتی ممکن است ما را ندیده باشد، آموختههای ما را بهتر از خودمان بیان کند؟
تسلط کلامی، چه در هنگام گفتگو و چه در هنگام نوشتن، میتواند الگوی اندیشیدن، تعامل، حل مسئله، تحلیل، و خیلی چیزهای دیگر را در زندگیمان بهبود دهد. اگر حرفهای شدن در این مهارت را جز بایدهای زندگیمان قرار ندادهایم، نپرداختن به آن را حتما باید در نبایدهای زندگی بگنجانیم!
در ادامهی این یادداشت سه تمرین ساده به شما پیشنهاد خواهم داد که به کمک آن میتوانید پرداختن به مهارت تسلط کلامیخود را آغاز کنید:
مهم نیست راجع به چه چیزی مینویسید. دست به قلم شوید و شروع به نوشتن کنید. نگران هیچ قضاوتی هم نباشید، چون خودتان هستید و نوشتههایتان. تحقیقات نشان داده است «نوشتن» قسمتهایی از مغز را درگیر میکند که به زبان و ارتباط مربوط است. این بهترین نقطهی شروع برای افزایش تسلط کلامیاست.
ولی راجع به چه بنویسیم که فکرمان بیشتر درگیر شود؟ معمولا نوشتههای نقادانه و یا نوشتههای تحلیلی قسمتهای عمیقتری از مغز را درگیر میکنند. برای همین بهتر است بروید سراغ تمرین دو!
در اطراف خود بگردید و یک نکته که با آن مشکل دارید را پیدا کنید. سر و صدای ماشینها، استفاده نکردن افراد از دستگیره درب، شیری که موقع جوش آمدن سر میرود و...نگران نباشید، قرار نیست غرغرو شوید. این مشکل را در قالب اولین پرسشی که به ذهنتان میرسد مطرح کنید. چرا این قدر سر و صدای ماشینها در زندگی امروزی وجود دارد؟ چرا افراد موقع بستن درب از دستگیره استفاده نمیکنند؟ چرا شیر سر میرود؟
حال ذهن شما به جای تمرکز بر روی خود مشکل، به پرسشی که مطرح کردید میاندیشد و شروع به پیدا کردن راهکاری برای مشکل میکند.
نوشتن به تنهایی عالی است؛ ولی نوشتن تعاملی چیزی است که باعث میشود علاوه بر زبان، توانایی ارتباط با دیگران نیز در ما فعال شود. نوشتن تعاملی از بهترین تمرینها برای گفتگو یا سخنوری است.
نوشتههایتان را در معرض نقد دیگران بگذارید یا نوشتهی ایشان را نقد کنید. این طوری به شکل خودجوش، چندین مدل ذهنی در نوشتهها و اندیشههایتان وارد میشود. مدل ذهنی منتقد در مواجهه با نوشتههایی که با آن موافق نیستید، مدل ذهنی همراه در هنگام همدلی با دیگران، مدل ذهنی پرسشگر وقتی میخواهید از کسی بیشتر یاد بگیرید و ... اثر جمعی را هیچ گاه دست کم نگیرید!
الهام گرفته از تجربیات و دیدگاههای به اشتراک گذاشته شده در پادپُرس.