خدایا من دیگر نمیخواهم ادامه بدهم. دلم میخواهد چشمانم را ببندم و همه چیز تمام شده باشد. من حتی نمیخواهم آنجا، یعنی پیش تو، هم چیزی برای ادامه دادن وجود داشته باشد. حالا دیگر حتی فکر دخترانم هم مرا از این خواستن پس نمیکشد. تو خدای آنها هم هستی. حتما بعد از من هم مراقب شان هستی. من برای ادامه دادن به زندگی زیادی خسته ام. میبینی هجرت که چنان برایش زحمت کشیدم هم دردی از من دوا نمیکند. قلب اروپا و قعر خاورمیانه یکی ست، وقتی دلت خوش نیست. مراقب فرزندانم باش و تمامش کن.