پاییز ☘·۱۲ روز پیشآخرین خداحافظیمصمم بودم؛ مثلا. خنده از صورتم نمیرفت. آخرین چمدان را که از خانه بیرون آوردم قلبم ریخت، برگشتم یک بار دیگر خانهام را نگاه کردم. باقیمانده…
پاییز ☘درنامـهای به تو که نمیخوانی·۱۹ روز پیشهر چیزی را که مرا یاد تو بیندازد دوست دارمعزیز کوچک من که حالا دیگر با هیچ معنایی کوچک به حساب نمیایی، اما در قلب من هنوز آن برادر شیطون کوچک قامت بچگی هایم هستی؛ هر چیزی که مرا یاد…
پاییز ☘·۲۵ روز پیشهزینهش چقد شد؟بعد از مدتها فرصت شد توی آینه نگاهی به خودم بندازم. باقیماندهی موهای سرم که بیشمار سفید شدهاند منو یاد حرف مجتبی انداخت که گفت نفهمیدم ف…
پاییز ☘·۲ ماه پیشقضاوت ممنوعکریسمسیک روز آمدم نوشتم دلم تنگ است، برای کاناداهایی که پدرم میگرفت. دلم تنگ است برای صبح هایی که خواهرم از شیفت شب برمیگشت. برای پسر افغان…
پاییز ☘درصاحبان قلب های صورتی·۵ ماه پیشمامان، تو همیشه اینجاییهافگارتناجازه میدهی گاهی، هر از گاهی، تک و تنها روبرویت بایستم، چشم هایم را ببندم، دست هایم را مشت کنم و فریاد بزنم؟ بگویم قرار نبود انقدر…
پاییز ☘·۶ ماه پیششاید سخاوتمند؛ شاید هم کم باشد سخاوتهمسایه های فعلی (به یاد همسایه ی خیلی قدیم)می توانست ما را نادیده بگیرد؛ اصلا به روی خودش نیاورد که کسی در همسایگی آنهاست که سنخیتی با آنها…
پاییز ☘·۶ ماه پیشبه بهانه زندگیوقتی از پنجره اتاقم (هتلی در اتریش) بیرون را نگاه کردمآن جا یک قهوه خانه بود. اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای.چرا؟ دنیا خراب می شد ا…
پاییز ☘·۶ ماه پیشبالینت چطور مرا نجات دادفکر میکردم Balin خوانده میشود. ازش پرسیدم T آخر اسمت خوانده میشود؟ گفت بله! پس به زحمت T را هم تلفظ میکنم: بالینت. در کارش حرفه ای تر از آن…
پاییز ☘·۷ ماه پیشسادگی زیبایی ستهمینقدر ساده و بی حوصلهدر سکوت، دلتنگی، غم، غربت، سادگی و بی حوصلگی سلامی کردم به سی و چهارمین سالگرد تولدم.شاید اگر بخواهم عاشق یک چیز جما…
پاییز ☘·۷ ماه پیشولکام تو نروژفردا بیست و پنجم جولای سمیه هجرتش شروع میشه. مهیار چند ماهه اومده. نروژ ویزای همراه رو دیر صادر میکنه. سمیه فردا میاد. وقتی یادم میاد چه فش…